دانلود و خرید کتاب به سوی مانیفست نو تئودور آدورنو ترجمه امیرهوشنگ افتخاری‎‌راد

معرفی کتاب به سوی مانیفست نو

کتاب به سوی مانیفست نو از مجموعه پرتاب‌های فکر، مشتمل بر چند گفت‌وگو ـ گپ از تئودور آدورنو، جامعه‌شناس، فیلسوف و هنرمند نئومارکسیست آلمانی و ماکس هورکهایمر، یکی از فیلسوفان مکتب فرانکفورت آلمان است که طی ۱۹۵۶ باهم انجام دادند و همسر آدورنو، گرته، آن‌ها را ثبت و تقریر کرده است.

پرتاب‌های فکر مجموعه است که افکار، و ایده‌های گاه نامتعارف اندیشمندان را در قالب کتاب منتشر کرده است. افکاری که دبیر مجموعه، امیرهوشنگ افتخاری راد، آنها را همچون سنگ‌هایی می‌داند که به شیشه پنجره‌ای می‌خورند و اگرچه می‌شکنند اما هوای تازه را به درون اتاق هدایت می‌کنند. این نوشته‌ها گاه شرح تفسیر هدفمند و گاه قطعات و نوشته‌هایی گسسته اعم از ترجمه یا تالیف‌اند.

 درباره کتاب به سوی مانیفست نو

به سوی مانیفست نو کتابی کوچک و کم‌حجم و از یک منظر نوعی کتاب‌سازی محسوب می‌شود، گویی آخرین لایه‌های باقی‌مانده‌های فکری به‌جامانده از نویسنده یا متفکری است که بیشترِ ناشران و محققان نقش تاریخی برای آن قایل‌اند. این لایه‌های باقی‌مانده یا رسوبات فکری انرژی انفجاری در خود دارند؛ انرژی که از خلال سنت فکری متفکرانش گرد آمده و موجز شده است. به طوری که به ایده‌های محوری بدل شده‌اند دیگر، ایده‌هایی که دو متفکر ضمن بحث و مجادله پرتاب می‌کنند، گاه هر یک حرف خود را می‌زند، بی‌توجه به حرف دیگری، و گاه به یکدیگر پاسخ می‌دهند. ایده‌ها، محوری هستند هر چند تا حدی گنگ. عنوان کتاب به‌درستی «مانیفست» گذاشته شده است زیرا تقریباً در تمام جملات، کلمهٔ «باید» به کار رفته است. مقطع و کوتاه بودن جملات یادآور نوعی اکسپرسیونیسم آمیخته به اندیشه‌ورزی است. همچون حرکت تند و کوبندهٔ قلم‌موی نقاش بر بوم خود.

این سند منحصربه‌فرد، که گرته، همسر آدورنو آن را ثبت کرد، گزارش مباحثاتی است طی سه هفته در بهار ۱۹۵۶، چنان که آدورنو بیان می‌کند، با امید به ایجاد روایتی معاصر از مانیفست کمونیست، انجام شد.

 خواندن کتاب به سوی مانیفست نو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به سیاست و جامعه‌شناسی مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب به سوی مانیفست نو

۱۳ مارس، صبح

هورکهایمر: اعتقاد ندارم که چیزها خوب خواهند شد، اما این ایده که ممکن است بهتر بشوند، خیلی حایز اهمیت است.

آدورنو: به عقلانیت مربوط می‌شود. نوع بشر کارها را به شیوه‌ای بسیار بدتر از حیوانات انجام می‌دهد، اما این فکر که اوضاع جور دیگری باشد، فکری است که فقط انسان‌ها می‌کنند.

هورکهایمر: انسان‌های منفرد، نه نوع بشر.

آدورنو: آیا واقعاً موضوع بخت و اقبال نیست؟ چیزی که خیلی مهم است این است که نوع چنان ساخته می‌شود که ایدهٔ دوام را منتقل می‌کند، و این ایده، آن را به ایدهٔ دیگری می‌رساند که خشونت ضروری نیست. زمانی که شروع می‌کنی به درون‌مایهٔ صیانت از ذات بیندیشی، ضرورتاً باید از آن فراتر بروی، زیرا زود خواهی فهمید که صیانت از ذات بدون قیدوبند، همیشه به ویرانی ختم می‌شود.

هورکهایمر: حالم به‌هم می‌خورد که مردم باور می‌کنند که اگر همه باهم توافق داشتند، چیزی اساسی حاصل می‌شد. در واقع، کل طبیعت،‌ باید از این فکر به لرزه درمی‌آمد. برعکس، حقیقت این است که همه‌چیز روبه‌راه خواهد شد تنها مادامی که هر کس دیگری را مهار کند.

آدورنو: این، دربارهٔ اخوت بین رهبران، انحصار جهانی، صادق خواهد بود. بهتر می‌شد که مردم به آن [اخوت و توافق] دست یابند.

هورکهایمر: دقیقاً بد می‌شد. هر نسل تازه‌ای باید دوباره متمدن شود.

آدورنو: اصلاً به آن باور ندارم. معتقدم که نوعی از فرایند پیش‌رونده با تفکیک‌گذاری عالی وجود دارد. مردم فقط به این دلیل خروشچف می‌شوند که مدام تو سرشان کوبیدهٔ شود.

هورکهایمر: این دقیقاً موضع هربرت مارکوزه است.

آدورنو: من اصلاً باور ندارم که نوع بشر، وقتی که پا به دنیا می‌گذارد، شر است.

هورکهایمر: مردم نه شر هستند نه خیر. آن‌ها فقط می‌خواهند زندگی کنند.

آدورنو: ذاتاً به آن بدی هم که می‌گویند نیستند.

هورکهایمر: شیوه‌ای که بشر همیشه تابه‌حال صورت‌بندی شده، خرافه بوده. خرافه همواره اعتقاد به شر بوده است. مسئله این نیست که نوع بشر به فهم یکدیگر می‌رسند و همه‌چیز روزگاری در صلح و صفای روستایی خواهد بود. اما باید از ایده‌ای که تو آن‌جا پیش کشیده‌ای، خلاص شویم.

آدورنو: آیا کاری که بشر با طبیعت می‌کند، فرافکنی همان چیزی نیست که با یکدیگر می‌کنند؟ تاختن در جهان بیرونی از آن‌رو که همیشه تحقیر شده‌اند؟

هورکهایمر: شاید. سترونی این ایده به این واقعیت مربوط است که تابه‌حال همیشه به طرز بدی صورت‌بندی شده است. شاید ضروری است بیان آگاهانه‌ای به خطایی بدهیم که فرد به آن اعتقاد دارد. همان‌طور که کانت گفت: آن‌چه آدمی باید واقعاً اعتقاد داشته باشد، در تضاد با عقل خودش است.

آدورنو: در نوشته‌هایش، تلاش‌هایش برای میانجی‌گری خیلی تصنعی است.

هورکهایمر: پرسش ما، این است که اکنون که دیگر حزبی وجود ندارد و انقلاب به دورنمایی بعید بدل شده است، ما به نفع چه کسی می‌نویسیم؟ پاسخ من این خواهد بود که ما باید همه‌چیز را با این ایده بسنجیم که همه‌چیز باید خوب شود. احتمالاً کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم. همه‌چیز با زبان گره خورده است. هر چیز روشنفکری و فکری به زبان ربط پیدا می‌کند. در زبان است که این ایده که همه‌چیز باید خوب شود، قابل‌بیان است.

آدورنو: در مارکس، زبان، هیچ نقشی بازی نمی‌کند، او پوزیتیویست است. کانت فقط ایدئولوژی نیست. کارش در سطحی حاوی توسل به انواع، نوع بشر در مقابلِ محدودیت‌های جزء است. در فلسفه‌اش ایدهٔ آزادی، به منزلهٔ ایدهٔ نوع انسان تعریف می‌شود. همچنین گزاره‌ای ضمنی هست که پرسش دربارهٔ این‌که آیا انسان‌ها صرفاً موجودات طبیعی هستند، اساساً در گرو رابطه با طبیعت است که مشخصهٔ فردِ مجزاست. کانت از قبل متوجه بود که مفهوم آزادی، در سوژهٔ مجزا نهفته نیست بلکه تنها در رابطه با سرشت نوع بشر به منزلهٔ یک کل فهمیده می‌شود. آزادی حقیقتاً فقط عبارت از تحقق بشریت به معنای دقیق کلمه است.

Lea
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

ترجمه‌ی بسیار ضعیفی داره. 😐

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۵۰%
تومان