دانلود و خرید کتاب قاتلان بدون چهره هنینگ مانکل ترجمه هادی بنایی
تصویر جلد کتاب قاتلان بدون چهره

کتاب قاتلان بدون چهره

معرفی کتاب قاتلان بدون چهره

کتاب قاتلان بدون چهره (کارآگاه والاندر ۱) نوشتهٔ هنینگ مانکل و ترجمهٔ هادی بنایی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب قاتلان بدون چهره

هنینگ مانکل متولد ۱۹۴۸ در کشور سوئد، یکی از نام‌آورترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان معاصر سوئدی است که علاوه بر سوئد تقریباً در تمام کشورهای اروپایی معروف و شناخته‌شده است.

وی تاکنون به خاطر کتاب‌هایش چندین بار از طرف آکادمی‌های مختلف ادبیات جهان، به‌خصوص آکادمی ادبیات سوئد و نیز آکادمی ادبیات جنایی سوئد، مورد تحسین و تمجید قرار گرفته است.

هنینگ مانکل، با خلق کمیسر والاندر، موفق شده است چهره یک پلیس متفکر، وظیفه‌شناس و ازخودگذشته را ترسیم کند و در مقابل دیدگان و ذهن خوانندگان مشتاقش به نمایش بگذارد.

نویسنده ضمن نگارش ماجراهای جذاب و پُرکشش جنایی، تصویری زنده و واقعی از جامعه امروز کشورش سوئد را به خوانندگان نشان می‌دهد؛ جامعه‌ای به ظاهر آرام که در پناه حکومت سوسیالیستی و رفاه اجتماعی گسترده خود، درونی پریشان و ازهم گسسته دارد. وی تأثیر تداخل فرهنگ و تغییرات رفتاری و اجتماعی و گاه اقتصادی ناشی از عوامل گوناگون، ازجمله مسئله مهاجرت و پناهندگی‌ها را، در روند پُرکشش داستان‌هایش بخوبی تحلیل و بیان می‌کند و خواننده با تعقیب ماجراهای کتاب ــ خواهی نخواهی ــ با نظریات مختلف جامعه‌شناسی، روان کاوی و روان‌شناسی نویسنده درباره داستانِ کتاب و جامعه داخل و خارج سوئد آشنا می‌شود. بدین ترتیب می‌توان گفت که کتاب‌های او تنها ماجراهای صرفاً جنایی و پلیسی نیستند و گره‌ها و معماهای پیچیده جنایی، ریشه در نکاتی باریک‌تر از مو دارند که هرجامعه‌ای با شناخت آنها بهتر می‌آموزد تا از بروز موارد مشابه آنها پیشگیری کند.

قهرمان داستانهای مانکل (کمیسر والاندر) پلیسی وارسته و شخصیتی دوست‌داشتنی و محبوب است که تنها با تکیه بر تفکر و تعقل و نیز با صبروحوصله، پرده از یکایک رازها و معماهای طرح‌شده برمی‌دارد و هرجا که اشتباهی مرتکب می‌شود با شهامت به آن اعتراف می‌کند. از هنینگ مانکل تاکنون چندین کتاب با عنوان ماجراهای والاندر منتشر شده که البته هریک مستقل از دیگری است، ولی در تمامی آنها شخصیت جالبِ توجه و به یادماندنی کمیسر والاندر و معماهای پُررمزوراز پلیسی او خواننده را وادار می‌سازد که تا خواندن آخرین جمله نتواند کتاب را به زمین بگذارد.

مانکل تاکنون از سلسله ماجراهای والاندر هفت کتاب مستقل از یکدیگر نوشته و منتشر کرده است که تاریخ انتشار آنها بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰ میلادی بوده است، به طوری که اگر خواننده‌ای کتاب‌های ماجراهای والاندر را به ترتیب مطالعه کند، در کنار اصل داستان، به‌تدریج به زندگی خصوصی این کمیسر پُرتلاش و باهوش قدم می‌گذارد و داستان زندگی او را که خود ماجرایی جذاب و خواندنی است، در طول کتاب‌ها پیگیری خواهد کرد. ماجراهایی که از مشکلات عاطفی، احساسی، امیدها و ناامیدی‌ها، مسئولیت، وظیفه‌شناسی و فداکاری و درگیری‌های خانوادگی و زندگی روزمره یک پلیس واقعی، تشکیل شده است.

سلسله ماجراهای والاندر هریک با عنوان خاصی به ترتیب تاریخ به شرح زیر انتشار یافته‌اند:

ماجراهای والاندر (۱) به نام قاتلین بدون چهره.

ماجراهای والاندر (۲) به نام سگ‌های ریگا.

ماجراهای والاندر (۳) به نام ماده شیر سفید.

ماجراهای والاندر (۴) به نام مردی که لبخند می‌زد.

ماجراهای والاندر (۵) به نام راه اشتباهی.

ماجراهای والاندر (۶) به نام پنجمین زن.

ماجراهای والاندر (۷) به نام قتل در چله تابستان.

مانکل علاوه بر کتاب‌های جنایی، کتاب‌های زیاد دیگری نیز در زمینه‌های مختلف نگاشته و منتشر کرده است. کتاب‌های جنایی او پس از چاپ و انتشار به اکثر زبان های اروپایی و به‌خصوص آلمانی ترجمه شده و هرکدام از آنها در اولین سال انتشار خود بارها تجدید چاپ شده است. رمان‌های او جزو پُرفروش‌ترین کتاب‌های رمان معاصر جهان قرار گرفته‌اند.

خواندن کتاب قاتلان بدون چهره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران پلیسی و معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قاتلان بدون چهره

«وقتی از خواب بیدار شد به رؤیایی فکر می‌کرد که دیده بود، اما آن قسمت از خوابش را که به نظرش مهم می‌رسید، هرکاری کرد نتوانست بازسازی کند.

خیلی سعی کرد به خاطر بیاورد، ولی خواب مانند سوراخی تاریک بود، چاهی که نشان نمی‌داد داخلش چیست.

با خود فکر کرد: «خواب گاوهای نر را هم که ندیده‌ام، والاّ الآن مثل تب‌کرده‌ها خیس عرق بودم. امشب گاوها مرا راحت گذاشته بودند.»

در تاریکی بی‌حرکت دراز کشید و سعی کرد گوش کند. صدای تنفس ضعیف همسرش را که در کنارش خوابیده بود به‌سختی می‌شنید. نفس کشیدن همسرش به قدری ضعیف بود که تقریباً آن را حس نمی‌کرد.

فکر کرد: «بالاخره یک روز صبح که بیدار شوم می‌بینم جسد او کنار من است، بدون اینکه اصلاً بفهمم که مرده است. و یا شاید هم من مرده باشم. یکی از ما بالاخره قبل از دیگری خواهد مرد. و سرانجام سپیده‌دمی خواهد رسید که یکی از ما باید تنها به زندگی ادامه دهد.»

به ساعت روی میز کنار تختخواب نگاه کرد. عقربه‌ها می‌درخشیدند و ساعتِ یک ربع به پنج را نشان می‌دادند.

فکر کرد: «چرا بیدار شده‌ام. معمولا تا ساعت پنج ونیم می‌خوابم. تمام این چهل سال گذشته را عادت داشتم که تا پنج ونیم بخوابم. پس حالا چه شده که بیدار شده‌ام؟»

به تاریکی گوش می‌داد و یکباره هوشیار شد.

انگار چیزی تغییر کرده و مثل همیشه نبود. با احتیاط دستش را دراز کرد تا صورت زنش را لمس کند. با نوک انگشتانش گرمای پوست صورتش را حس کرد. «پس او نمرده است. هنوز با هم هستیم.»

بازهم به تاریکی گوش سپرد.

یاد اسب افتاد، نه او هم شیهه نمی‌کشید. «برای همین هم من بیدار شده‌ام. مادیان عادت دارد شبها شیهه بکشد. من صدایش را می‌شنوم، بدون اینکه بیدار بشوم و ناخودآگاه می‌فهمم که خوابم.»

سعی کرد بی‌سروصدا از تختخواب بلند شود، چون هر تکانی سروصدای تخت را درمی‌آورد. دیگر چهل سال است که این تختخواب با آنهاست. وقتی ازدواج کردند، این تنها مبلمانی بود که خریدند و تنها تختخوابی است که در زندگی داشته‌اند.

وقتی روی کف‌پوش چوبی اتاق به طرف پنجره می‌رفت، حس کرد زانوی چپش درد می‌کند.

با خود فکر کرد: «دیگر پیر شده‌ام؛ پیر و ازکارافتاده! هرروز صبح که از خواب بیدار می‌شوم یادم می‌آید که بیش از هفتاد سال دارم.»

کنار پنجره ایستاد و به شب زمستانی نگاه کرد. با وجود اینکه هشتم ژانویه ۱۹۹۰ بود، هنوز در منطقه اسکونن برف نباریده بود. چراغی که بالای سردرِ آشپزخانه قرار داشت باغ و درختان لخت و مزارع پشت آنها را روشن می‌کرد. به حیاط خانه همسایه نگاه کرد. خانم و آقای لوگرن در آنجا زندگی می‌کردند. خانه‌ای سفید، کوتاه و دراز که حالا در تاریکی قرار داشت. بالای سردرِ طویله که در طرف راست خانه قرار داشت، چراغی بود که نور شیری رنگی را پخش می‌کرد. مادیان در آنجا کنار آخور می‌ایستاد و از همان جا در تمام مدت شب شیهه‌های ناآرامی می‌کشید.»

AS4438
۱۴۰۲/۱۱/۲۳

کتابی جالب ولی اعصاب خراب کن، مملو از غلطهای املائی وجاهائی مثل سی دی خش دار میپرید وبخشی ازمتن ناخوانده میماند، هیجان داشت ولی خیلی آنچنانی نبود، چنانچه یک ویراستاری مجدد شود بد نیست.

ما غذاهای چرب می‌خوریم و به علت تنهایی پرخوری هم می‌کنیم و یا خودمان را به کارهای خلاف اخلاق می‌کشانیم و دست آخر قلب دیگر کشش ندارد.»
AS4438
اشتباه است! عیوب سیاست پناهندگی درست در همین جاست و همین باعث هرج ومرج می‌گردد. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که پر از مشکل است. مرزها هیچ کنترلی ندارند. مأموران گمرک قدرت ندارند. خیلی جاهاتحت کنترل نیستند. در فرودگاههای کوچک هم هر شب مواد مخدر و افراد غیر مجاز پیاده می‌شود.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
اشتباه است! عیوب سیاست پناهندگی درست در همین جاست و همین باعث هرج ومرج می‌گردد. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که پر از مشکل است. مرزها هیچ کنترلی ندارند. مأموران گمرک قدرت ندارند. خیلی جاهاتحت کنترل نیستند. در فرودگاههای کوچک هم هر شب مواد مخدر و افراد غیر مجاز پیاده می‌شود.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹

حجم

۲۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۱ صفحه

حجم

۲۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۱ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان