کتاب سیزده معما
معرفی کتاب سیزده معما
کتاب سیزده معما نوشتهٔ آگاتا کریستی و ترجمهٔ مهوش عزیزی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است. «سیزده معما» در سال ۱۹۶۸ منتشر شده و از اولین داستانهای آگاتا کریستی با محوریت کارآگاه مارپل است.
درباره کتاب سیزده معما
داستان کتاب سیزده معما در یک مهمانی شام میگذرد که در آن مهمانان تصمیم میگیرند کلوپی ایجاد کنند و هریک از اعضا هربار معمایی مطرح کرده و سایر مهمانان جواب معما را حدس بزنند. خانم مارپل نیز یکی از اعضای این کلوپ است. بهتدریج اعضای کلوپ از تیزهوشی خانم مارپل که در آغاز حضور او را با تردید پذیرفته بودند، شگفتزده میشوند. او تنها کسی است که هربار معماها را حل میکند. اکثر معماها دربارۀ یک جنایات حلشده است و اعضای کلوپ میبایست هویت قاتل را کشف کنند. در طول داستان معماها یکبهیک مطرح میشوند و هربار خانم مارپل آنها را حل میکند، شخصی که تمام عمر خود را در دهکدۀ کوچکی زندگی کرده و به ندرت از آنجا خارج شده اما از هوش سرشاری برخوردار است.
داستانهای کتاب عبارتاند از: کلوپ سهشنبهشبها، محراب آستارته، شمشهای طلا، پیادهرو خونین، انگیزه در برابر فرصت، اثر انگشت سنت پیتر، شمعدانی آبی، ندیمه، چهار مظنون، تراژدی کریسمس، گیاه مرگ، ماجرای ویلا، علت مرگ: غرقشدگی.
خواندن کتاب سیزده معما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در تورکی، دوون به دنیا آمد. او نویسندۀ مشهور انگلیسی و خالق داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او نخستین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته و پس از او، ژول ورن و سپس شکسپیر در این روند قرار دارند؛ کریستی همچنین طولانیترین نمایشنامۀ جهان را به نام «The Mousetrap» نوشته است. این نمایشنامه از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۲۰ در West End اجرا شد. این نمایش در مارس ۲۰۲۰ بهدلیل همهگیری ویروس کرونا بسته شد. این نویسندۀ انگلیسی، ترجمهشدهترین نویسنده است. کریستی ۶ رمان نیز با نام مستعار Mary Westmacott نوشته است. آگاتا کریستی طی هر ۲ جنگ جهانی، در بیمارستانها خدمت کرد و دانشی درمورد سمهایی را که در بسیاری از رمانها، داستانهای کوتاه و نمایشنامههای او وجود داشت، به دست آورد؛ او همچنین در دورهای از زندگیاش، چندینماه را در حفاریهایی در خاورمیانه میگذراند و بدینترتیب از این دانش نیز در نگارش کتابهایش سود میجست. کریستی از خانوادهای ثروتمند و طبقۀ متوسط بود که عمدتاً در خانه تحصیل میکرد. او در سال ۱۹۲۰ «ماجرای مرموز در استایلز» را با حضور کارآگاه «هرکول پوآرو» نوشت و با این اثر بود که به نخستین پلههای موفقیت پا گذاشت.
آگاتا کریستی جوایز ویژه و مختلفی را در طول عمر هنریاش دریافت کرده است. بیشتر کتابها و داستانهای کوتاه او (و بعضیها از آنها چندینبار) بهصورت فیلم درآمدهاند. از آن میان میتوان فیلمهای قتل در قطار سریعالسیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون را نام برد؛ همچنین بسیاری از نوشتههای کریستی بارها برای تهیۀ برنامههای رادیویی و تلویزیونی مورداستفاده و اقتباس قرار گرفتهاند. علی دهباشی، سردبیر مجلهٔ بخارا، در «شب آگاتا کریستی» گفت که این نویسندۀ انگلیسی، بهخاطر علایق باستانشناسی همسرش، بارها به ایران سفر کرده بود. در سال ۱۳۴۵ بود که محمدعلی سپانلو با آگاتا کریستی گفتوگویی انجام داد.
تنها بخشی از آثار این نویسنده را در فهرست زیر ببینید:
رمانهای هرکول پوارو:
شیطان به قتل می رسد، ماجرای اسرارآمیز در استایلز، قتل در زمین گلف، قتل راجر آکروید، چهار (قدرت) بزرگ، راز قطار آبی، خطر در خانه آخر، لرد اجور میمیرد، قتل در قطار سریعالسیر شرق، تراژدی در سه پرده، مرگ در میان ابرها، قتل به ترتیب الفبا، قتل در بینالنهرین، ورقهای روی میز، شاهد خاموش، مرگ بر روی نیل، کریسمس هرکول پوآرو، ملاقات با مرگ، جنایتهای میهن پرستانه و ... .
مجموعه داستانها:
تحقیقات پوآرو، قتل در مجتمع مسکونی، راز رگاتا، کارهای هرکول، شاهدی برای پیگرد قانونی، سه موش کور، ماجرای پودینگ کریسمس، گناه مضاعف، نخستین پروندههای پوآرو، گرفتاری در خلیج پولنسا، مجموعه چای هارلوین، روشنایی ماندگار.
رمانهای خانم مارپل:
قتل در خانه کشیش، جسدی در کتابخانه، انگشت متحرک، اعلام یک قتل، آنها این کار را با آیینه انجام میدهند، جیب پر از چاودار و... .
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت.
بخشی از کتاب سیزده معما
«ــ خُب دکتر پندر، شما چه ماجرایی برای ما تعریف میکنید؟
کشیش پیر لبخند ملایمی زد و گفت:
ــ زندگی من در آرامش و سکوت گذشته و به ندرت با ماجرایی هیجانانگیز برخورد کردهام. اما یک بار در جوانی شاهد ماجرایی بسیار عجیب و غمانگیز بودم.
جویس لمپریر با لحنی ترغیبکننده گفت:
ــ خُب؟
کشیش ادامه داد:
ــ من هرگز این حادثه را فراموش نکردم تأثیر این ماجرا در آن زمان بر من خیلی عمیق بود و حتی امروز هم با کمی کوشش میتوانم لحظه هولناکی را به یاد آورم که دیدم مردی بدون دخالت هیچ عامل انسانیای به قتل رسید!
سِرهنری با لحنی گلایهآمیز گفت:
ــ پندر، تو من را به وحشت میاندازی!
کشیش جواب داد:
ــ من هم در آن زمان، به قول تو، خیلی وحشت کردم. از آن به بعد هیچوقت به حرف کسانی که از فضای بخصوصِ یک محل صحبت میکنند، نخندیدهام. چنین چیزی وجود دارد. مکانهایی هستند که آکنده از تأثیرات نیکی یا بدیاند و قادرند برخی افراد را تحت تأثیر قرار دهند.
خانم مارپل گفت:
ــ آن خانه، خانه «لارچز»، تاریخچه بسیار غمانگیزی دارد. مالک آن، آقای اسمیترز پیر همه دارایی خود را از دست داد و مجبور به فروش خانه شد. خانواده کارزلیک آن را خرید. جانی کارزلیک از پلهها افتاد و پایش شکست، خانم کارزلیک هم مجبور شد برای سلامتی خود به جنوب فرانسه برود. حالا هم خانواده بِردن آن را خریده و شنیدهام که آقای بِردن بیچاره باید بزودی تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
آقای پتریک گفت:
ــ به نظر من، خرافات زیادی در این موارد وجود دارد و در اثر داستانهای احمقانهای که شایع میشوند، خسارات قابل ملاحظهای به املاک وارد میآید.
سِرهنری با خنده گفت:
ــ من یکی دو «روح» دیدهام که خیلی پُرزور بودند.
ریموند گفت:
ــ فکر میکنم باید به دکتر پندر فرصت بدهیم تا بقیه داستان را تعریف کند.
جویس بلند شد و هردو چراغ اتاق را خاموش کرد تا تنها منبع روشنایی اتاق نور لرزان هیزمهای شومینه باشد. سپس گفت:
ــ فضای مناسب! حالا میشود ادامه داد.
دکتر پندر لبخندی به او زد و به پشتی صندلیاش تکیه داد. بعد عینک ذرهبینیاش را برداشته، با صدای ملایم و آهستهای داستان خود را ادامه داد.
ــ نمیدانم هیچکدام از شما «دارتمور» را میشناسید یا نه. محلّ مورد نظر من ملکی بسیار خوشمنظره است که در مرز دارتمور قرار دارد. اما با آنکه چندین سال بود این ملک برای فروش گذاشته شده بود، مشتریای برایش پیدا نمیشد. مناظر اطراف ملک فوقالعاده بود و خود خانه هم ویژگیهای غیرمعمول جالبی داشت. بالاخره مردی به نام هیدن آن را خرید، سِرریچارد هیدن. من او را از دانشگاه میشناختم و با آنکه چند سالی بود از او بیخبر بودم، بین ما هنوز دوستی قدیم باقی بود. در نتیجه با خوشحالی، دعوت ریچارد را برای رفتن به سایلنت گروو قبول کردم. این اسمی بود که او روی خانه جدیدش گذاشته بود.»
حجم
۲۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
حجم
۲۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
نظرات کاربران
درود. کتاب خیلی قشنگیه، بخصوص واسه اونایی که داستانهای جنایی میخونن. سیزده تا معما داره که میتونین قبل از خوندن جواب ذهن خودتون رو به چالش بکشین. ترجمه و بقیه موارد هم مشکل جدی نداره. پاینده باشید...
گنگ ونامفهوم اولین کتابیست که ازآگاتاکریستی خواندم وخوشم نیامد، سراسرمتن اشتباهات تایپی بود وبنظرم ترجمه هم خوب نبود.
خوب