نظرات درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرگ ایوان ایلیچ

نظرات کاربران درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۸از ۵۹۱ رأی
۳٫۸
(۵۹۱)
احسان شاه‌علی
انسان های مدرن در مواجهه با همدیگر، با خود حقیقیشان روبرو نمیشوند. و چیزی مانند پرستیژ و آداب و جایگاه اجتماعی است که آنها را مانند پوستینی فرا گرفته و مانع دیدن خود میشود. حتی در مواجهه با خودشان هم نمیتوانند خود را پیدا کنند. چیزی که در این رمان پررنگ است ریا و دروغ است. همه افراد جامعه مدرن به هم و به خودشان دروغ میگویند و ادا در میاورند. نقطه اصلی ماجرا این است که بشر مدرن بدنبال فراموشی مرگ است و مرگ را یک ضایعه میداند که برای دیگران اتفاق میفتد و کار و تفریح و همه چیز برای فراموشاندن مرگ است. اما ایوان ایلیچ که درد دارد میفهمد این مناسبات همه دروغین هستند و مرگ در ورای همه اینها به او خیره شده‌اند و راه فراری از آن نیست. در این میان فقط یک روستایی پاکدل که هنوز مدرن نشده است حال ایوان را درک میکند و ایوان در او ریا نمیبیند و او با خود حقیقی ایوان مواجه میشود و گویا او مرگ را مثل بقیه نمیبیند.
کاربر 9319136
زندگی اجتماعی امروزی رفتارها و موقعیت هایی رو بصورت ارزش هنجارهای مهم به انسان مدرن تلقین کرده و اونها رو آنقدر پررنگ کرده که بشر اهداف اصلی زندگی و مسیری که برای اون باید طی کنه رو ازش غافل شده. کتاب با اشاره به سیر زندگی و اینکه انسان در آخرین ایستگاه با عنوان اینکه آیا در این زندگی مفید بوده ام یا زندگی را با اهداف درست دنبال کرده ام، به دنبال این است که یاد آور شود مدام دنباله رویه این فلسفه باشیم که اگر امروز آخرین روز زندگی مان باشد جوابی قانع کننده و رضایت بخش به این نوع سوالات داریم یا خیر. در پس ارتقاهای اجتماعی پیشرفت های مالی انسان مفید بودن را و رضایت قلبی از زندگی را همواره دنبال کرده ولی اندک تعدادی هستند که در حقیقت این را به معنای واقعی درک و در عمل اینگونه زندگی میکنند علی رغم آنکه این حقیقت را بصورت شعار گونه اکثریت انسانها به آن آگاهی کامل دارند.
sj1362
چه توصیف زیبایی بود از کتاب!
AmirZareei
عالی بود
محمدرضا
امروز کتاب مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی رو خوندم. روایتی بود از یک مرگ. یک مرگ دردناک و جانسوز.مرگی که به تدریج و به آرامی، جان او را میمکید و او را به کام مرگ میکشاند. بر لبه گودال مرگ مدت ها ایستاده بود و انتظار رهایی از آن درد و رنج را میکشید. درد و رنجی که هیچ کس آن را باور و درک نمیکرد. اطراف او پر شده بود از کسانی که فقط آداب دانی میکردند و در دلشان ذره ای به او اهمیتی نمیدادند. دورویی ها و تزویر ها و نفاق اطرافیانش، او را به ستوه آورده بود و با دیدن این رفتارها بر درد و رنجی که داشت، افزوده میشد. از زمانی که به آن سراشیبی هولناک سقوط افتاده بود، تماما زندگی اش در سیاهی سپری میشد تا آنکه در آن ساعات و لحظات آخر، روشنایی عجیبی بر او ظاهر شد که خبر از گشایش میداد و او دیگر در آن لحظات برخلاف روزهای پیشین، هیچ ترس و هراسی از مرگ نداشت و بلکه از رسیدن مرگ بسیار هم استقبال کرد. اما خوندن این داستان چند تا نکته رو برای خودم یادآوری کرد: اول اینکه ما برای درمان افراد نزدیک به مرگ، به جز درمان های پزشکی به درمان های تسکینی هم درکنارش نیاز داریم. و اثربخشی این درمان های تسکینی هم در سال های اخیر ثابت شده اما متاسفانه به دلیل هزینه های اضافه تری که به خانواده ها تحمیل میکنه، هنوز توی ایران فراگیر نشده. درسته که این درمان های تسکینی، وضعیت بیماری فرد رو بهتر نمیکنه ولی حداقل باعث میشه که اون رنج حاصل از بیماری برای فرد قابل تحمل تر بشه و بتونه اون رو بپذیره و بهتر باهاش کنار بیاد. دوم اینکه این داستان من رو به یاد رواندرمانی اگزیستانسیال انداخت و خیلی حس نزدیکی با آثار اروین یالوم رو در من برانگیخت. شاید اگر این فرد تحت درمان مشاوری مثل یالوم قرار میگرفت، این پوچی و مرگ و تنهایی براش قابل هضم تر میشد و میتونست اونها رو بپذیره و زیاد سعی نکنه که باهاشون بجنگه و از دستشون فرار کنه چونکه انسان هرچقدر بیشتر تلاش میکنه که بیشتر از چیزی فرار کنه، بیشتر در دام اون چیز گرفتار میشه و این تناقض همه جا دیده میشه. سوم اینکه افراد زمان هایی که درگیر بیماری و درد میشن، گرایش بیشتری پیدا میکنن برای روآوردن به معنویت و توسل به موجودی به نام خدا. این مورد هم به خوبی در کتاب نردبان شکسته از کیت پین توضیح داده شده. چهارم اینکه گاهی اوقات مسائلی پیش میاد که هیچ توضیح و دلیلی براشون وجود نداره و ما نمیتونیم بفهمیم که چرا فلان اتفاق برای فلان انسان رخ داد؟ در برخورد با این مسائل به نظرم به جای جستجو برای جواب دادن به این چراها، باید فقط اون شرایط به وجود اومده رو قبول کنیم، سعی کنیم درک کنیم و باهاش کنار بیایم و اینو به خودمون یادآوری کنیم که الان ما نمیتونیم برای تغییر این شرایط، کاری انجام بدیم. و به جای اینکه سعی کنیم اون شرایط رو تغییر بدیم، باید سعی کنیم که خودمون رو تغییر بدیم تا بهتر بتونیم با اون سوگ و رنج کنار بیایم. میدونم که گفتن این حرف ها خیلی راحت تر از انجام دادنشونه ولی امیدوارم که خودم بتونیم به این گفته ها عمل کنم. و اینهارو مینویسم تا در مواقع بحران و در غم ها که مغزم کار نمیکنه، بیام سراغشون و یادم بیاد که باید چه کار کنم.
AmirZareei
بسیار عالی
nasiri.f
تحلیل کاملی بود، اما دنبال این بودم که ببینم چرا مطمئن نیستید از توصیه این کتاب؟
کاربر 9128049
از خوندن نظرتون واقعا لذت بردم دست مریزاد به درک شما
سید علی حسینی
شاید بهترین توصیف این کتاب این شعر باشه«اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ/اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ/اگر ملک سلیمانت ببخشند/در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
دلارام ایزدپناه
چه توصیف خوبی
کاربر 2848161
ولی الان زیبااا .ر...دی به کتاب خوشم اومد واقعا کسی که مثنوی بوستانو گلستان نخونده نمیتونی بفهمونی ۶۰۰ صفحه کتاب غربی ی بند ما هم نمیشن ...
فربال
زندگی و روند مرگ ایوان ایلیچ را در این کتاب میخوانیم.زندگی و مرگی که برای هرکسی ممکن است باشد.داستان با خبر مرگ ایوان شروع میشود و در ادامه فلش بک به زندگی ایوان از کودکی تا مرگ و نحوه مواجهه اش با مرگ ...سوالات فلسفی که ایوان درباره معنای زندگی از خودش میپرسد و پاسخ قطعی ندارد،فکر را درگیر میکند.
elyas
مرگ ایوان ایلیچ کتاب بسیار خوب و جذابی بود، لازمه بگم داستان پر تنش و هیجان انگیزی نداشت و بلکه کاملا آرام و متین بود و به خوبی پیش می‌رفت. ماجرایی که کاملا انسان رو به تفکر وا میداره و میشه گفت اونطور نیست که بگیم وای چه جملات سنگین و اموزنده‌ای، بخوام از تجربه شخصی خودم بگم این کتاب باعث شد حس بهتری به لحظه های پایانی زندگی داشته باشم و این حس پذیرش مرگ و آرام به آغوش اون رفتن بهم حس خوبی میده. از تجربه این کتاب واقعا لذت بردم و به افرادی که علاقه به ادبیات روسی و موضوع مرگ دارند پیشنهاد می‌کنم
hossien
الان شما مردی؟
fuzzy
با دو تا ایوان توی این داستان آشنا میشیم. ایوانی با همرنگی بالا و نقابی پهن و ضخیم بر چهره که داره از بیرون زدن ایوان دوم جلوگیری می کنه. ایوان دومی که تماما شک و تردید و بی باوری به معنای زندگی و شایستگیه. یک ضربه بر پهلو نقاب رو می‌شکافه و ایوان دوم رو می‌بینیم که میشه باهاش همدلی کرد . که ترسیده و مثل هممون سردرنمیاره تا الان چی کار می‌کرده. دوستش داشتم. اولین تجربه ام از تولستوی🪄
Zakiyeh Jahani
در دنیای مدرن ، توجه ها از درون این کالبد به بیرون آن معطوف شده است . در این دنیا برای هر چیز وقت هست الا برای خودمان و پرسش هایی به غایت مهم . این که " برای چه این جا هستیم ؟ " ، " معنای زندگی مان چیست ؟ " ، " دنیای بعد از ما نسبت به دنیای قبل از ما چه چیزی افزون دارد ؟ " ، " در عمر کوتاه و زودگذرمان مسکّنی بودیم بر درد های این دنیا یا خود افزودیم ؟ " و در نهایت " آنقدر خوش بخت بوده ایم که زندگی کرده باشیم و مرگ را همچون نت پایانی سمفونی باشکوه زندگی مان بنوازیم ؟ " ایوان ایلیچ یک عمر طول کشید تا بفهمد زندگی دقیقا چیست و خوشبختی را باید کجا جست . امید است با خواندن این کتاب حتی برای چند لحظه هم که شده ، دور از هیاهوی جهان در گوشه ای آرام بنشینیم و به نوای درونمان گوش بسپاریم ، همان‌گونه که این صدا شفابخش ایوان بود .
احسان شاه‌علی
تبیین زیبایی بود.
کاربر 5451932
تولستوی در یک کتاب حدود صد صفحه ای به نحوی شروع بیماری، شدت گرفتن آن، از دست رفتن توان، بستر مرگ، دوران احتضار و در نهایت لحظه مرگ و دغدغه های ذهنی، روحی و جسمی شخصی به نام ایوان ایلیچ را روایت می کند، که فکر می‌کنی صدها بار خودش تجربه مرگ دردناک را داشته و به خوبی آن را می دانسته. «مرگ هم تمام شد. دیگر از مرگ اثری نیست» کتاب هیجانی نبود. اتفاق ویژه ای در داستان روی نداد اما تعریف جریان مرگ بسیار بسیار جالب بود برای من. حتما حتما بخوانید. چند بار بخوانید.
Rezafaraj01
داستان غم انگیز مرگ یک کارمند دادگستری که در زندگی موفقیت های بسیاری داشت پایان همه چیز با مرگه
mrsa
از نظر من آغاز همه چیز با مرگه
انسیه پارسازاده
انگار که این داستان، داستان همه ی ماست که تمام وقت وهم وغم خودرا صرف زندگی مادی وجوانب ان میکنیم وناگهان که به آخر خط میرسیم درمییابیم که باید به چیزهای مهمتر وپایدارتری میپرداختیم. تولستوی در این رمان، فلسفه زندگی وتعریف ما از زندگی را زیر سوال میبرد
rughayeh
داستانی با یک سِیر خاص که اول مطمئنت میکنه شخصیت اول مُرده و بعد داستان زندگی اون رو تا لحظه مرگ برات توضیح میده. تلنگر خوبی بود
تسو وکرم کتاب
استفاده از تلنگر هوشمندانه بود ، کلمه ای که باهاش کل داستان رو میشه توصیف کرد
کاربر 4748698
مولا علی ع میفرماید:(مردم در خوابند، ‌همین که مُردند بیدار می‌شوند) کاش بشه قبل از مردن بیدار بشیم خیلی سخته، خیلییییی سخت.
Sora
داستان مرگ ایوان ایلیچ یه کتاب کوتاه و پر از جزییات و افکار یه کارمند عالی‌رتبه دادگستریه که در اثر یک بیماری هر روز داره به مرگ نزدیک‌تر میشه، نویسنده افکار ایوان رو به خوبی نشون داده، درد و رنجی که ایوان درگیرش هست و اطرافیانش که فقط سعی می‌کنن از سر ادب بهش اهمیت بدن. در نهایت یاد این شعر معروف از مولانا می‌افتم که: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ…ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از عمرچه ماند باقی…مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
جهان
شروع کتاب با اسمهای عجیب ادمو خسته میکنه ولی وقتی ادامه بدین مجذوبش میشید ..
آوين
این کتاب با اینکه ریتم یکنواختی داره اما نکته بسیار مهمش اینه که ما انقدر در جریان زندگی غرق میشیم که یادمون میره باید هر از چندگاهی از دور به زندگیمون نگاه کنیم و ببینیم واقعا داریم زندگی میکنیم یا نه غرق در روزمرگی فقط داریم لحظاتمون‌رو از دست میدیم، ایوان ایلیچ دوست داشت فرصت دوباره داشته باشه تا کم و کاستی خودشو اصلاح کنه چون نزدیک شدن به مرگ وادارش کرد که زندگی خودش رو مرور کنه و ما باید تا فرصت داریم این کار رو انجام بدیم. اشتباه کردن اما تلاش کردن تو زندگی خیلی کمتر از یکنواختی ولی تو منطقه امن موندن باعث پشیمونی میشه.
علیرضا
کتابه جذابیه منتها من یکم با ترجمه ی استاد سروش حبیبی سخت ارتباط میگیرم.
alirezadarabi
من تاکنون همراه با بیماران زیادی در بیمارستانها شب را به صبح و صبح را به شب رسانده بودم و هرگز چنین عمیق و گیرا حال بیماران روی تخت را درک نکرده بودم تالستوی با قلم ظریف و ادبیات روانش چنان مخاطب رو سوار موج داستان میکنه که انگار ابتدا تا انتها کنار ایوان ایلیچ قرار داشتم ایوان ایلیچ یک قسمت زندگی رو اشتباه فهمید و اشتباه زندگی کرد اونجایی که بجای عشق ورزیدن به همسرش، در مقابل کج خلقی های او بیشتر کار کرد تا ترفیع بیشتری بگیرد و هرلحظه از لذت های زندگی مشترک دور شد و خودش رو دور از خانوادش دید... بخونید و لذت ببرید
shakiba
از اون کتاباست که توی وجودت ته نشین میشه.. و اثرش باقی میمونه یک رمان مختصر و مفید ولی با کلی حرف دوستش داشتم
vafa
[خموشید خموشید خموشی دم مرگست|هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید] داستانی نه درباره‌ی مرگ، بلکه درباره‌ی زندگی رو به مرگ یا همان مرگ تدریجی. داستان اصلی از فصل دو آغاز میشه و بعد از توصیفی کوتاه از زندگی ایوان و توضیح شرایط جامعه‌ای که گرفتار دروغ و ریا شده، در فصل‌های انتهایی به تقابل و جنگ بین درستی می‌رسیم. به راستی، کدام راه، درست است؟ ایوان هربار که از خود می‌پرسید "زندگی‌ام را چطور گذرانده‌ام؟" تنها یک پاسخ داشت: "به شایستگی و آبرومندی" و آبرومندی همان راه اشتباه بود... پراسکوویا فیودورونا و دخترش و تمام همکاران‌اش همگی گرفتار آن دورویی‌ای شده بودند که تا هنگام مرگ، اجباری برای پی بردن به آن نداشتند. پسرش، کودکی که هیچ از دروغ و دورویی نمی‌دانست مظهری از معصومیت درون ایوان بود که همواره در طول زندگی آن را پنهان کرده بود، حتی از خودش! و در نهایت گراسیم، پاک‌ترین شخصیت داستان از قضا مردی روستایی‌ست که به زندگی شهری آلوده نشده؛ و مشخص نیست تولستوی با بیان این ویژگی در تلاش برای دعوت به زندگی پاک روستایی (در برابر زندگی سرشار از ریای مدرن) بوده یا منظوری از آن نداشته. و در پایان تولستوی با مهارت به توصیف آرامش مرگ و اشتیاق انسان به آن می‌پردازد و بزرگترین قضاوت اشتباه انسان را انکار می‌کند. مرگ دردآور و ترس‌آور نیست. درد، ترس‌آور نیست. بلکه خودِ ترس، ترس‌آور است...
Alaska
۳/۵-۴ (در ابتدا، من این کتاب رو با ترجمه ی آقای سروش حبیبی خوندم و این نظر شخصی منه) مرگ ایوان ایلیچ به من ثابت کرد که در هرلحظه ای ممکنه تندرستی رو از دست بدی و وقتی اون موقع به خودت بیای، دیر شده و روزهای گذشته و کارهایی که انجام دادی قابل برگشت نیستند. همچنین کسی نیست که به اندازه ی خودت اهمیت بده به اتفاقی که الان داره برات میفته یا اتفاقاتی که در گذشته افتاده، حسرت تمام انتخاباتت سراغت میاد و دیگه فرصتی برای جبرانش نداری. روند داستان از اونجا که داستان کوتاه بود خب مسلما خیلی خوب‌ بود و ترجمه هم بسیار روان بود و بعضی جاها هم با احتمال اینکه خواننده ممکنه شخصیت هارو به یاد نیاره، اسامی توضیح داده شده بودند که به شخصه برای من خیلی مفید بود. من زیاد شخصیت هارو باور نکردم شاید به‌خاطر این بود که داستان کوتاه بود اما اونجوری که باورم بشه و باهاشون همراه بشم نبود برای من؛ با این حال تاحدودی می‌تونستم درکشون کنم. به نظرم کتاب برای همه می‌تونه مناسب باشه، مخصوصا اگر با سوگ دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید.
ریحانه ملایری
به نظرم کتابی ساده تر از تعاریفی که ازش شنیدم بود. صرفا به ریاکاری اطرافیان ایوان در دوست داشتن او و زندگی با او، و در نهایت به متوجه شدن اینکه راه را اشتباه رفته است در کل زندگی اش، ختم می‌شود طبق تعریف ها و نام نویسنده، واقعا توقع کتاب خیلی خوب و عمیقی رو داشتم که کاملا نظرم برعکس اینه و کتاب معمولی ای بود. به نظرم کتاب های بهتری هم به جای این، می‌شه خوند‌. و بحث سلیقه رو هم در نظر بگیرید.
Maryam
فکر می کنم شاید دغدغه اصلی داستان برخلاف عنوان، " مرگ" نبوده، یعنی با اینکه چندین جا سعی شده بود وحشت ایوان ایلیچ رو از مرگ نشون بده، بیشتر وحشت بیهوده زیستن و بیهوده بودن اعمالی که اون هارو شابسته میدونسته، بغضی رو در اون به وجود می آورده. اینکه در تمام این مدت قدرت و احاطه داشتن بر دیگران در محیط کار رو در ناخودآگاه خودش یک نوع فضیلت می دونسته و اینکه با وجود بیماریش دیگه اون قدرت رو نداشته، روحش رو آزار میداده . تحت همین موضوع می توان گفت هدف زندگیش رو بر محور دیگر انسان ها تعیین کرده بوده و همین در تمام این مدت سبب احاطه شدن با حس درماندگی و نفرت از دیگران شده بود. گویی همچنان در انتظار پاسخی از طرف اون ها برای یافتن آرامش بوده . ایوان ایلیچ دائما از تظاهر و ریاکاری و دروغ های دیگران می نالید. اما آیا خودش از همه متظاهر تر و ریاکار تر نبوده ؟ آیا خشم و نفرت وی نسبت به بقیه، در واقع خشم و نفرتی که نسبت به خودش حس می کرده نبوده؟
Erfan Heydari
مسیر غلطی که رفتی رهات نمیکنه مگه اینکه تو هم رهاش کنی "نیستی" ، با انسان خوب تا نمیکنه! اگه صدات میزنه باید خوب نگاش کنی مهم نیستش در نهایت ... سمت رضایت وایسادی یا شکایت چطور بوده گذشته یا ادامه ت کم سو بوده یا پر نور ستاره ت به انتهای این جاده توجه کن عابری زنجیرشه به گردنِ تو سرد و بی روح با نگاهی خشک... که قفل شده از ابتدا به نگاهِ تو زنجیرِ اون ثانیه هان در حرکتن به سمتش پاهات شاید لحظه هایی از یاد ببریش شلِ زنجیر و پاهات هم جهتن باهاش روزی تو رو هم میبره نیرویی که از غریزه رُک تره صاحب زنجیرِ خوف ولی بهترین دوستِ اوناییه که رفته در انتها پیشنهاد میکنم فیلمهای Mr. Nobody و Whale رو هم ببینید وقت بخیر
lovebook
سراسر مرگ و غم بود.... البته از اسم کتاب پیداست و مطمئنا برای کسانی که افسردگی دارد اصلا مناسب نیست لحظات آخر کتاب انقدر مرگ رو خوب به تصویر کشیده بود که لذت بردم
کاربر ۷۳۳۸۸۶۶
کتاب مفیدی بود این همه تلاش برای زندگی کردن برای خواستن مادیات با مرگ حس میکنی تمام این ها بی فایده بوده
Arianm
به نظرم کتاب بسیار زیبایی هست و مخصوصا به تصویر کشیدن کاراکتر ها بسیار جذاب و قابل درک است. اما فکر میکنم برای فهمیدن عمق تفکرات نویسنده باید کتابهای بیشتری از ایشان خوانده شود زیرا احساس میشود باید ابتدا با سبک تفکر نویسنده آشنا شد و سپس این کتاب رو خوند.
-bita
من تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم اما اصلا به خوبی تعریف ها نبود. بنظرم کتاب میتونست تو ۴۰ صفحه تموم بشه و نویسنده حتی به داستان پردازی هم نپرداخته بود.هر جمله مشابه جمله قبلی بود با کلمات متفاوت. ممکنه ارزش یک بار خوندن رو داشته باشه.
Amindlb
مرگ‌اندیشی یک وضعیت آگاهی است نه برای ترسیدن، بلکه برای بیدار شدن برای زیستن با آگاهی برای معنا دادن به لحظه ها برای حضور داشتن در زندگی برای مشاهده کردن «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ»
امیر سلطانی
این کتاب کوتاه است اما دنیایی آموزنده دارد تظاهر های دیگران، تکذیب و فرار از اشتباهات خود این نکات در کتاب مشهود است بشدت توصیه میشود بخوانید
عالین
تا قبل فصل پنج، سخت گذشت از فصل پنج داستان برایم معنا گرفت و حال با شوق به خواندن ادامه ی داستان نشستم نه به اتمام آن. ایوان ایلیچ در اعماق سفر درون شناختی و مشاهده از دور تمام روند زندگی اش میپردازد. او تمام عمرش را برای ساخت این شکل از زندگی پرداخت و موفق شدن سبک زندگی اشرافی برای خود و خانواده اش بسازد هرچند انتخاب همسر نیز وسیله ای برای ساخت اینچونان زندگی بود. همه ی انسان های درون داستان مرگ را امری طبیعی و بدیهی می دانند و منطقی با آن نگاه میکنند تا زمانی ک در حوالی آن نباشند اکنون او از آن تشکیلات جدا افتاده اما تشکیلات همچنان پا برجاست و بدون وقفه در حال اجرا. گویا گذر زمان او را به تنهایی اجباری واداشته و حال پاداش تمام آن زندگی را مرگ میبیند و وحشت زده و پوچ به کل سفرش می نگرد. او خود را بن مایه تجملات و مهمانی ها می دانست اما گذر زمان به او نشان داد او تنها بازیگری بود که در آن صحنه نقش افرینی کرد. ایوان ایلیچ دائم از خود می پرسید این درد ها برای چیست؟ مگر من چه کار اشتباهی انجام دادم در طول این زندگی؟ گویی هنوز هم مادی به جهان می نگریست او به هر لذتی که در طول زندگی اش جلودار شناخت حقیقت شده بود، با عذاب و سختی و رنجی که متحمل شد پاسخ داد، گویی فرشته یک مرگ درس نداده جان نمیگیرد...
Ata
بسیار تاثیر گذار، برای کسانی که عقیده دارن مرگ برای همسایست
AliFallah
بسیااااار عالی بود نمیشه چشم ازش برداشت واقعا فوق العاده زیبا زندگی و مرگ رو تعریف کرده و گویا به تصویر کشیده...
Shakiba.Sh
با معرفی آقای مهران مدیری ترغیب شدم این کتاب رو بخونم ، یاد آثار مرتبط با اگزیستانسیالیسم افتادم ، مرگ همیشه ر کنار ما جریان داره و ما همیشه فکر می‌کنیم مرگ برای دیگرانه ! و همین حین می‌بینیم که خبر مرگ ما برای بقیه هیچ اهمیتی نداره گرچه اون ها میتونن تظاهر کنن ولی جزئی ترین و بی ارزش ترین دغدغه های دیگران از مرگ ما ارجح تره .... تفاسیر خیلی زیادی برای این کتاب هست ,کمترین حسن داستان اینه که تلنگری برای یادآوری مرگ هست ، بهانه ای برای تجدید نظر در راه و رسم زندگی و فکر کردن گهگاهی به مرگ و کسب آمادگی برای ترک دنیا و متعلقاتش
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
روایتی از انسانی که تمام عمرش رو صرف ساختن موقعیت اجتماعی، احترام و زندگی‌ای به ظاهر موفق می‌کنه اما وقتی با مرگ مواجه می‌شه پی می‌بره که هیچ‌ کس واقعا اهمیت نمی‌ده و شکوهی که یک عمر براش زحمت کشیده، به تدریج فرو می‌پاشه‌. داستان زندگی خیلی از ما که انقدر به دنبال جایگاه اجتماعی بالا هستیم که گاهی فراموش می‌کنیم معنای واقعی زندگی چیه.
Reza
مضمون اصلی کتاب به طور خلاصه درمورد هراس‌های انسانی و نحوه‌ی مواجهه‌ی آدمی با ترس‌هایش است. همان‌طور که از اسم کتاب برمی‌آید، مرگ به عنوان موتیف این داستان مطرح است و قرار است، وضعیت‌های متنوعی را در دل خود، شرح دهد. ماجرا از آن‌جا آغاز می‌شود که یک قاضی معروف و موفق در روسیه، به نام ایوان ایلیچ، می‌میرد. با بازخوانی زندگی او متوجه می‌شویم که ایلیچ برخلاف زندگی کاری سراسر افتخارش، در زندگی شخصی با مشکلات زیادی روبه‌رو بوده است. البته تولستوی به خوبی نشان می‌دهد که اکثر این معضلات از تمرکز زیاد او بر حرفه‌اش مشتق شده‌اند و چه‌گونه یک انسان ظاهرا موفق، گاهی بین دو حوزه‌ی مهم، نمی‌تواند تعادل مناسبی را برقرار کند و به دام می‌افتد.
sara.hp
چه کتاب کوتاه و مفیدی. ایوان هم مثل من به مرگ فکر نمیکرد. یادش رفته بود مرگی وجود داره. با مریض شدن ایوان منم از مرگ ترسیدم. مرگ برام سیاهی مطلق شد و در پایان کتاب برام نوری بود که پس از مدتی سختی میاد و میره.✨ خیلی کتاب رو دوست داشتم. بعدا باز هم میخونمش
M karimi
طیف کلی داستان خوب بوده. ترجمه اش جاهایی نامفهموم بوده. و پیام کلی داستان طبق تفسیری که من ازش برداشت کردم این بوده ؛ هر چقدر در اوج خوشبختی و آرامش باشی ، امکان داره دچار دگرگونی چه از لحاظ جسمی و روحی بشی و همه اینها با کنترل کردن افکارت میتونه بهتر یا بدتر بشه
yona
هنرِ تالستویِ بزرگ در این است که انسان هنگام خواندن متون ادبی و داستان هایش همیشه پند هایی درخور میگیرید که میتواند مسیر زندگی او را به ورطه ای جدید بکشاند. و اما در بابِ ایوان ایلیچ... فردی که همه‌ی ما، شخصیت آبستن به دنیای فانی او را در اکثریت اطرافیان خود مشاهده میکنیم و چه بسا خود ما نیز فریفته ظاهر این دارِ فانی باشیم که درخت های بی ثمرِ فانی و مادی آن را آب بدهیم. در نظر بنده، نویسنده بر این اصل پافشاری دارد که انسان دائماً در حال جدل با زندگی بر سر به دست اوردن موفقیت های مادی یا مالی و یا به دست اوردن سلامتی است و نیز سلامتی نعمتیست که تا داشتن آن قدر آن را ندانیم و به هنگام مصیبت های جسمی آن را ارج نهیم و پس گرفتاری مصیبت از تمامی خود برای به دست اوردن دوباره سلامتی دریغ نکنیم. در این مسئله ای تالستوی آن را بیان میکند شوپنهار نیز در کتابِ (دربابِ حکمت زندگی) به آن اشاره دارد. البته موضوعی که بیان شد تنها بخشی از پند هاییست که میتوان از این داستان گرفت. و در آخر تالستوی همان استادِ پند و اندرز است که خواندن آثارش خالی از لطف نیست.
کاربر 2719181
اصلا کتاب خوبی نبود پر از غم و اندوه و ناامیدی بود مشخص بود با دروغ و با خیال پردازی نویسنده نوشته شده چون افکار شخصی که در اخر می میرد و خود آنها را ننوشته چگونه بیان شده و به صورت کتاب درآمده
کاربر 2134252
در این کتاب متوجه شدم زندگی فقط لذت های مادی یا به دست آوردن پول و مقام نیست ، چه بسا این موارد در برابر حقایق زندگی ارزش ناچیزی دارند میشه گفت در برابر یک خوبی هیچ به حساب می آیند درست زندگی‌کنیم زیرا زندگی در این دنیا ، همیشگی نیست !
houriyeh sohrabnavi
کتاب درباره احوالات یک قاضی سرشناس به نام ایوان ایلیچ هست، زمانی که در بستر بیماری میفته و مجبور میشه با دید متفاوتی به زندگی خودش، به آدم‌های اطرافش و به مرگ نگاه کنه!
رزانا شهریاری
چقدر عالی و بی نظیر بود و چقدر تکان دهنده.
وحید
چه قدر شبیه زندگی اکثر انسان ها
کاربر 9708640
کتاب کوتا و پرمفهومیه
Neda Vahhab
زندگی ... پوچی.... مرگ
کاربر 9603076
کتاب،کتاب قشنگی هست. فردی میتونه با این متن ها ارتباط برقرار کنه که با ادبیات روسی خو گرفته باشه. ولی،پیشنهاد میکنم اگر می‌خواهید این کتاب رو بخونید از ترجمه نشر چشمه نخونید بعضی از جاهای ترجمه به صورت خیلی ناپسندانه ای جور ترجمه کرده که هم فرهنگ روسی رو زیر سوال میبره هم اون فضا،برای مثال در متن کتاب چاپی اش هست که برای ایوان ایلیچ نماز میت خوندن! میتونه تجربه جالبی باشه خوندن این کتاب ولی به انی اندازه که در فضای مجازی تبلیغ میشه خوب نیست
Mehrnaz Hamze
مرگ ایوان ایلیچ هشداری جدی برای همه‌ی ما انسان‌های میان‌مایه است که زندگی‌مان را بر اساس ارزش‌های رایج در اجتماع و برای دست یافتن به موفقیت تلف می‌کنیم و از شادی برخاسته از عشق و آزادی غافلیم. تاوانِ این غفلت سخت، مرگ است! مرگ ایوان ایلیچ داستان زندگی انسان‌های میان‌مایه‌ای است چون ما— کسانی که عشق، آزادی، و زندگی مبتنی بر ارزش‌های درونی را در پایِ واژه‌‌های فریبنده‌ای چون موفقیت و رتبه‌ی بالای اجتماعی ذبح می‌کنند.
کاربر 7268549
ارزش خوندن نداشت.
فریبا
خیلی سخت تونستم تمومش کنم ، فقط چون خیلی اسم کتاب رو شنیده بودم خواستم بخونمش، حتی اصلا نمیتونم در موردش توضیحی بدم . ذهن رو به چالش می کشه ولی تو ذهن به نتیجه‌ ای نرسیدم. به طور کلی کتاب سختی بود . متشکرم
پریسا
این یک روال همیشگی هست که هرکس ممکن نیست برایش پیش نیامده باشد،نمی‌دانم چرا می‌گویند این کتاب شاهکار هست،واقعا انتظار بیشتری داشتم

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۵۶,۴۰۰
۴۰%
تومان