نظرات درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرگ ایوان ایلیچ

نظرات کاربران درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۹۱ رأی
۳٫۸
(۴۹۱)
احسان شاه‌علی
انسان های مدرن در مواجهه با همدیگر، با خود حقیقیشان روبرو نمیشوند. و چیزی مانند پرستیژ و آداب و جایگاه اجتماعی است که آنها را مانند پوستینی فرا گرفته و مانع دیدن خود میشود. حتی در مواجهه با خودشان هم نمیتوانند خود را پیدا کنند. چیزی که در این رمان پررنگ است ریا و دروغ است. همه افراد جامعه مدرن به هم و به خودشان دروغ میگویند و ادا در میاورند. نقطه اصلی ماجرا این است که بشر مدرن بدنبال فراموشی مرگ است و مرگ را یک ضایعه میداند که برای دیگران اتفاق میفتد و کار و تفریح و همه چیز برای فراموشاندن مرگ است. اما ایوان ایلیچ که درد دارد میفهمد این مناسبات همه دروغین هستند و مرگ در ورای همه اینها به او خیره شده‌اند و راه فراری از آن نیست. در این میان فقط یک روستایی پاکدل که هنوز مدرن نشده است حال ایوان را درک میکند و ایوان در او ریا نمیبیند و او با خود حقیقی ایوان مواجه میشود و گویا او مرگ را مثل بقیه نمیبیند.
کاربر 9599236
طبق انتظار کتاب های روسیه یا دوره شوروی عالین بدون درنگ حتما میخونم
vafa
البته شگفت‌آوره که تولستوی این پاک‌دلی رو با شخصیت یک روستایی همراه کرده، و در حال تلاش بوده که بگه این ریا در جوامع مدرن وجود داره؛ در حالی که امروز می‌بینیم ریا در همه‌جا و به هر شکلی، همراه با انسان ظاهر میشه...
کاربر 1471157
عتاب زیبایی فرمودید
محمدرضا
امروز کتاب مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی رو خوندم. روایتی بود از یک مرگ. یک مرگ دردناک و جانسوز.مرگی که به تدریج و به آرامی، جان او را میمکید و او را به کام مرگ میکشاند. بر لبه گودال مرگ مدت ها ایستاده بود و انتظار رهایی از آن درد و رنج را میکشید. درد و رنجی که هیچ کس آن را باور و درک نمیکرد. اطراف او پر شده بود از کسانی که فقط آداب دانی میکردند و در دلشان ذره ای به او اهمیتی نمیدادند. دورویی ها و تزویر ها و نفاق اطرافیانش، او را به ستوه آورده بود و با دیدن این رفتارها بر درد و رنجی که داشت، افزوده میشد. از زمانی که به آن سراشیبی هولناک سقوط افتاده بود، تماما زندگی اش در سیاهی سپری میشد تا آنکه در آن ساعات و لحظات آخر، روشنایی عجیبی بر او ظاهر شد که خبر از گشایش میداد و او دیگر در آن لحظات برخلاف روزهای پیشین، هیچ ترس و هراسی از مرگ نداشت و بلکه از رسیدن مرگ بسیار هم استقبال کرد. اما خوندن این داستان چند تا نکته رو برای خودم یادآوری کرد: اول اینکه ما برای درمان افراد نزدیک به مرگ، به جز درمان های پزشکی به درمان های تسکینی هم درکنارش نیاز داریم. و اثربخشی این درمان های تسکینی هم در سال های اخیر ثابت شده اما متاسفانه به دلیل هزینه های اضافه تری که به خانواده ها تحمیل میکنه، هنوز توی ایران فراگیر نشده. درسته که این درمان های تسکینی، وضعیت بیماری فرد رو بهتر نمیکنه ولی حداقل باعث میشه که اون رنج حاصل از بیماری برای فرد قابل تحمل تر بشه و بتونه اون رو بپذیره و بهتر باهاش کنار بیاد. دوم اینکه این داستان من رو به یاد رواندرمانی اگزیستانسیال انداخت و خیلی حس نزدیکی با آثار اروین یالوم رو در من برانگیخت. شاید اگر این فرد تحت درمان مشاوری مثل یالوم قرار میگرفت، این پوچی و مرگ و تنهایی براش قابل هضم تر میشد و میتونست اونها رو بپذیره و زیاد سعی نکنه که باهاشون بجنگه و از دستشون فرار کنه چونکه انسان هرچقدر بیشتر تلاش میکنه که بیشتر از چیزی فرار کنه، بیشتر در دام اون چیز گرفتار میشه و این تناقض همه جا دیده میشه. سوم اینکه افراد زمان هایی که درگیر بیماری و درد میشن، گرایش بیشتری پیدا میکنن برای روآوردن به معنویت و توسل به موجودی به نام خدا. این مورد هم به خوبی در کتاب نردبان شکسته از کیت پین توضیح داده شده. چهارم اینکه گاهی اوقات مسائلی پیش میاد که هیچ توضیح و دلیلی براشون وجود نداره و ما نمیتونیم بفهمیم که چرا فلان اتفاق برای فلان انسان رخ داد؟ در برخورد با این مسائل به نظرم به جای جستجو برای جواب دادن به این چراها، باید فقط اون شرایط به وجود اومده رو قبول کنیم، سعی کنیم درک کنیم و باهاش کنار بیایم و اینو به خودمون یادآوری کنیم که الان ما نمیتونیم برای تغییر این شرایط، کاری انجام بدیم. و به جای اینکه سعی کنیم اون شرایط رو تغییر بدیم، باید سعی کنیم که خودمون رو تغییر بدیم تا بهتر بتونیم با اون سوگ و رنج کنار بیایم. میدونم که گفتن این حرف ها خیلی راحت تر از انجام دادنشونه ولی امیدوارم که خودم بتونیم به این گفته ها عمل کنم. و اینهارو مینویسم تا در مواقع بحران و در غم ها که مغزم کار نمیکنه، بیام سراغشون و یادم بیاد که باید چه کار کنم.
nasiri.f
تحلیل کاملی بود، اما دنبال این بودم که ببینم چرا مطمئن نیستید از توصیه این کتاب؟
کاربر 9128049
از خوندن نظرتون واقعا لذت بردم دست مریزاد به درک شما
marzi
عالی بود👌👌
سید علی حسینی
شاید بهترین توصیف این کتاب این شعر باشه«اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ/اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ/اگر ملک سلیمانت ببخشند/در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
دلارام ایزدپناه
چه توصیف خوبی
کاربر 2848161
ولی الان زیبااا .ر...دی به کتاب خوشم اومد واقعا کسی که مثنوی بوستانو گلستان نخونده نمیتونی بفهمونی ۶۰۰ صفحه کتاب غربی ی بند ما هم نمیشن ...
فربال
زندگی و روند مرگ ایوان ایلیچ را در این کتاب میخوانیم.زندگی و مرگی که برای هرکسی ممکن است باشد.داستان با خبر مرگ ایوان شروع میشود و در ادامه فلش بک به زندگی ایوان از کودکی تا مرگ و نحوه مواجهه اش با مرگ ...سوالات فلسفی که ایوان درباره معنای زندگی از خودش میپرسد و پاسخ قطعی ندارد،فکر را درگیر میکند.
elyas
مرگ ایوان ایلیچ کتاب بسیار خوب و جذابی بود، لازمه بگم داستان پر تنش و هیجان انگیزی نداشت و بلکه کاملا آرام و متین بود و به خوبی پیش می‌رفت. ماجرایی که کاملا انسان رو به تفکر وا میداره و میشه گفت اونطور نیست که بگیم وای چه جملات سنگین و اموزنده‌ای، بخوام از تجربه شخصی خودم بگم این کتاب باعث شد حس بهتری به لحظه های پایانی زندگی داشته باشم و این حس پذیرش مرگ و آرام به آغوش اون رفتن بهم حس خوبی میده. از تجربه این کتاب واقعا لذت بردم و به افرادی که علاقه به ادبیات روسی و موضوع مرگ دارند پیشنهاد می‌کنم
fuzzy
با دو تا ایوان توی این داستان آشنا میشیم. ایوانی با همرنگی بالا و نقابی پهن و ضخیم بر چهره که داره از بیرون زدن ایوان دوم جلوگیری می کنه. ایوان دومی که تماما شک و تردید و بی باوری به معنای زندگی و شایستگیه. یک ضربه بر پهلو نقاب رو می‌شکافه و ایوان دوم رو می‌بینیم که میشه باهاش همدلی کرد . که ترسیده و مثل هممون سردرنمیاره تا الان چی کار می‌کرده. دوستش داشتم. اولین تجربه ام از تولستوی🪄
Zakiyeh Jahani
در دنیای مدرن ، توجه ها از درون این کالبد به بیرون آن معطوف شده است . در این دنیا برای هر چیز وقت هست الا برای خودمان و پرسش هایی به غایت مهم . این که " برای چه این جا هستیم ؟ " ، " معنای زندگی مان چیست ؟ " ، " دنیای بعد از ما نسبت به دنیای قبل از ما چه چیزی افزون دارد ؟ " ، " در عمر کوتاه و زودگذرمان مسکّنی بودیم بر درد های این دنیا یا خود افزودیم ؟ " و در نهایت " آنقدر خوش بخت بوده ایم که زندگی کرده باشیم و مرگ را همچون نت پایانی سمفونی باشکوه زندگی مان بنوازیم ؟ " ایوان ایلیچ یک عمر طول کشید تا بفهمد زندگی دقیقا چیست و خوشبختی را باید کجا جست . امید است با خواندن این کتاب حتی برای چند لحظه هم که شده ، دور از هیاهوی جهان در گوشه ای آرام بنشینیم و به نوای درونمان گوش بسپاریم ، همان‌گونه که این صدا شفابخش ایوان بود .
احسان شاه‌علی
تبیین زیبایی بود.
انسیه پارسازاده
انگار که این داستان، داستان همه ی ماست که تمام وقت وهم وغم خودرا صرف زندگی مادی وجوانب ان میکنیم وناگهان که به آخر خط میرسیم درمییابیم که باید به چیزهای مهمتر وپایدارتری میپرداختیم. تولستوی در این رمان، فلسفه زندگی وتعریف ما از زندگی را زیر سوال میبرد
Rezafaraj01
داستان غم انگیز مرگ یک کارمند دادگستری که در زندگی موفقیت های بسیاری داشت پایان همه چیز با مرگه
mrsa
از نظر من آغاز همه چیز با مرگه
کاربر 5451932
تولستوی در یک کتاب حدود صد صفحه ای به نحوی شروع بیماری، شدت گرفتن آن، از دست رفتن توان، بستر مرگ، دوران احتضار و در نهایت لحظه مرگ و دغدغه های ذهنی، روحی و جسمی شخصی به نام ایوان ایلیچ را روایت می کند، که فکر می‌کنی صدها بار خودش تجربه مرگ دردناک را داشته و به خوبی آن را می دانسته. «مرگ هم تمام شد. دیگر از مرگ اثری نیست» کتاب هیجانی نبود. اتفاق ویژه ای در داستان روی نداد اما تعریف جریان مرگ بسیار بسیار جالب بود برای من. حتما حتما بخوانید. چند بار بخوانید.
کاربر 4748698
مولا علی ع میفرماید:(مردم در خوابند، ‌همین که مُردند بیدار می‌شوند) کاش بشه قبل از مردن بیدار بشیم خیلی سخته، خیلییییی سخت.
rughayeh
داستانی با یک سِیر خاص که اول مطمئنت میکنه شخصیت اول مُرده و بعد داستان زندگی اون رو تا لحظه مرگ برات توضیح میده. تلنگر خوبی بود
تسو وکرم کتاب
استفاده از تلنگر هوشمندانه بود ، کلمه ای که باهاش کل داستان رو میشه توصیف کرد
Sora
داستان مرگ ایوان ایلیچ یه کتاب کوتاه و پر از جزییات و افکار یه کارمند عالی‌رتبه دادگستریه که در اثر یک بیماری هر روز داره به مرگ نزدیک‌تر میشه، نویسنده افکار ایوان رو به خوبی نشون داده، درد و رنجی که ایوان درگیرش هست و اطرافیانش که فقط سعی می‌کنن از سر ادب بهش اهمیت بدن. در نهایت یاد این شعر معروف از مولانا می‌افتم که: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ…ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از عمرچه ماند باقی…مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
جهان
شروع کتاب با اسمهای عجیب ادمو خسته میکنه ولی وقتی ادامه بدین مجذوبش میشید ..
علیرضا
کتابه جذابیه منتها من یکم با ترجمه ی استاد سروش حبیبی سخت ارتباط میگیرم.
alirezadarabi
من تاکنون همراه با بیماران زیادی در بیمارستانها شب را به صبح و صبح را به شب رسانده بودم و هرگز چنین عمیق و گیرا حال بیماران روی تخت را درک نکرده بودم تالستوی با قلم ظریف و ادبیات روانش چنان مخاطب رو سوار موج داستان میکنه که انگار ابتدا تا انتها کنار ایوان ایلیچ قرار داشتم ایوان ایلیچ یک قسمت زندگی رو اشتباه فهمید و اشتباه زندگی کرد اونجایی که بجای عشق ورزیدن به همسرش، در مقابل کج خلقی های او بیشتر کار کرد تا ترفیع بیشتری بگیرد و هرلحظه از لذت های زندگی مشترک دور شد و خودش رو دور از خانوادش دید... بخونید و لذت ببرید
shakiba
از اون کتاباست که توی وجودت ته نشین میشه.. و اثرش باقی میمونه یک رمان مختصر و مفید ولی با کلی حرف دوستش داشتم
آوين
این کتاب با اینکه ریتم یکنواختی داره اما نکته بسیار مهمش اینه که ما انقدر در جریان زندگی غرق میشیم که یادمون میره باید هر از چندگاهی از دور به زندگیمون نگاه کنیم و ببینیم واقعا داریم زندگی میکنیم یا نه غرق در روزمرگی فقط داریم لحظاتمون‌رو از دست میدیم، ایوان ایلیچ دوست داشت فرصت دوباره داشته باشه تا کم و کاستی خودشو اصلاح کنه چون نزدیک شدن به مرگ وادارش کرد که زندگی خودش رو مرور کنه و ما باید تا فرصت داریم این کار رو انجام بدیم. اشتباه کردن اما تلاش کردن تو زندگی خیلی کمتر از یکنواختی ولی تو منطقه امن موندن باعث پشیمونی میشه.
vafa
[خموشید خموشید خموشی دم مرگست|هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید] داستانی نه درباره‌ی مرگ، بلکه درباره‌ی زندگی رو به مرگ یا همان مرگ تدریجی. داستان اصلی از فصل دو آغاز میشه و بعد از توصیفی کوتاه از زندگی ایوان و توضیح شرایط جامعه‌ای که گرفتار دروغ و ریا شده، در فصل‌های انتهایی به تقابل و جنگ بین درستی می‌رسیم. به راستی، کدام راه، درست است؟ ایوان هربار که از خود می‌پرسید "زندگی‌ام را چطور گذرانده‌ام؟" تنها یک پاسخ داشت: "به شایستگی و آبرومندی" و آبرومندی همان راه اشتباه بود... پراسکوویا فیودورونا و دخترش و تمام همکاران‌اش همگی گرفتار آن دورویی‌ای شده بودند که تا هنگام مرگ، اجباری برای پی بردن به آن نداشتند. پسرش، کودکی که هیچ از دروغ و دورویی نمی‌دانست مظهری از معصومیت درون ایوان بود که همواره در طول زندگی آن را پنهان کرده بود، حتی از خودش! و در نهایت گراسیم، پاک‌ترین شخصیت داستان از قضا مردی روستایی‌ست که به زندگی شهری آلوده نشده؛ و مشخص نیست تولستوی با بیان این ویژگی در تلاش برای دعوت به زندگی پاک روستایی (در برابر زندگی سرشار از ریای مدرن) بوده یا منظوری از آن نداشته. و در پایان تولستوی با مهارت به توصیف آرامش مرگ و اشتیاق انسان به آن می‌پردازد و بزرگترین قضاوت اشتباه انسان را انکار می‌کند. مرگ دردآور و ترس‌آور نیست. درد، ترس‌آور نیست. بلکه خودِ ترس، ترس‌آور است...
کاربر ۷۳۳۸۸۶۶
کتاب مفیدی بود این همه تلاش برای زندگی کردن برای خواستن مادیات با مرگ حس میکنی تمام این ها بی فایده بوده
Arianm
به نظرم کتاب بسیار زیبایی هست و مخصوصا به تصویر کشیدن کاراکتر ها بسیار جذاب و قابل درک است. اما فکر میکنم برای فهمیدن عمق تفکرات نویسنده باید کتابهای بیشتری از ایشان خوانده شود زیرا احساس میشود باید ابتدا با سبک تفکر نویسنده آشنا شد و سپس این کتاب رو خوند.
AliFallah
بسیااااار عالی بود نمیشه چشم ازش برداشت واقعا فوق العاده زیبا زندگی و مرگ رو تعریف کرده و گویا به تصویر کشیده...
Maryam
فکر می کنم شاید دغدغه اصلی داستان برخلاف عنوان، " مرگ" نبوده، یعنی با اینکه چندین جا سعی شده بود وحشت ایوان ایلیچ رو از مرگ نشون بده، بیشتر وحشت بیهوده زیستن و بیهوده بودن اعمالی که اون هارو شابسته میدونسته، بغضی رو در اون به وجود می آورده. اینکه در تمام این مدت قدرت و احاطه داشتن بر دیگران در محیط کار رو در ناخودآگاه خودش یک نوع فضیلت می دونسته و اینکه با وجود بیماریش دیگه اون قدرت رو نداشته، روحش رو آزار میداده . تحت همین موضوع می توان گفت هدف زندگیش رو بر محور دیگر انسان ها تعیین کرده بوده و همین در تمام این مدت سبب احاطه شدن با حس درماندگی و نفرت از دیگران شده بود. گویی همچنان در انتظار پاسخی از طرف اون ها برای یافتن آرامش بوده . ایوان ایلیچ دائما از تظاهر و ریاکاری و دروغ های دیگران می نالید. اما آیا خودش از همه متظاهر تر و ریاکار تر نبوده ؟ آیا خشم و نفرت وی نسبت به بقیه، در واقع خشم و نفرتی که نسبت به خودش حس می کرده نبوده؟
Erfan Heydari
مسیر غلطی که رفتی رهات نمیکنه مگه اینکه تو هم رهاش کنی "نیستی" ، با انسان خوب تا نمیکنه! اگه صدات میزنه باید خوب نگاش کنی مهم نیستش در نهایت ... سمت رضایت وایسادی یا شکایت چطور بوده گذشته یا ادامه ت کم سو بوده یا پر نور ستاره ت به انتهای این جاده توجه کن عابری زنجیرشه به گردنِ تو سرد و بی روح با نگاهی خشک... که قفل شده از ابتدا به نگاهِ تو زنجیرِ اون ثانیه هان در حرکتن به سمتش پاهات شاید لحظه هایی از یاد ببریش شلِ زنجیر و پاهات هم جهتن باهاش روزی تو رو هم میبره نیرویی که از غریزه رُک تره صاحب زنجیرِ خوف ولی بهترین دوستِ اوناییه که رفته در انتها پیشنهاد میکنم فیلمهای Mr. Nobody و Whale رو هم ببینید وقت بخیر
Alaska
۳/۵-۴ (در ابتدا، من این کتاب رو با ترجمه ی آقای سروش حبیبی خوندم و این نظر شخصی منه) مرگ ایوان ایلیچ به من ثابت کرد که در هرلحظه ای ممکنه تندرستی رو از دست بدی و وقتی اون موقع به خودت بیای، دیر شده و روزهای گذشته و کارهایی که انجام دادی قابل برگشت نیستند. همچنین کسی نیست که به اندازه ی خودت اهمیت بده به اتفاقی که الان داره برات میفته یا اتفاقاتی که در گذشته افتاده، حسرت تمام انتخاباتت سراغت میاد و دیگه فرصتی برای جبرانش نداری. روند داستان از اونجا که داستان کوتاه بود خب مسلما خیلی خوب‌ بود و ترجمه هم بسیار روان بود و بعضی جاها هم با احتمال اینکه خواننده ممکنه شخصیت هارو به یاد نیاره، اسامی توضیح داده شده بودند که به شخصه برای من خیلی مفید بود. من زیاد شخصیت هارو باور نکردم شاید به‌خاطر این بود که داستان کوتاه بود اما اونجوری که باورم بشه و باهاشون همراه بشم نبود برای من؛ با این حال تاحدودی می‌تونستم درکشون کنم. به نظرم کتاب برای همه می‌تونه مناسب باشه، مخصوصا اگر با سوگ دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید.
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
روایتی از انسانی که تمام عمرش رو صرف ساختن موقعیت اجتماعی، احترام و زندگی‌ای به ظاهر موفق می‌کنه اما وقتی با مرگ مواجه می‌شه پی می‌بره که هیچ‌ کس واقعا اهمیت نمی‌ده و شکوهی که یک عمر براش زحمت کشیده، به تدریج فرو می‌پاشه‌. داستان زندگی خیلی از ما که انقدر به دنبال جایگاه اجتماعی بالا هستیم که گاهی فراموش می‌کنیم معنای واقعی زندگی چیه.
lovebook
سراسر مرگ و غم بود.... البته از اسم کتاب پیداست و مطمئنا برای کسانی که افسردگی دارد اصلا مناسب نیست لحظات آخر کتاب انقدر مرگ رو خوب به تصویر کشیده بود که لذت بردم
Reza
مضمون اصلی کتاب به طور خلاصه درمورد هراس‌های انسانی و نحوه‌ی مواجهه‌ی آدمی با ترس‌هایش است. همان‌طور که از اسم کتاب برمی‌آید، مرگ به عنوان موتیف این داستان مطرح است و قرار است، وضعیت‌های متنوعی را در دل خود، شرح دهد. ماجرا از آن‌جا آغاز می‌شود که یک قاضی معروف و موفق در روسیه، به نام ایوان ایلیچ، می‌میرد. با بازخوانی زندگی او متوجه می‌شویم که ایلیچ برخلاف زندگی کاری سراسر افتخارش، در زندگی شخصی با مشکلات زیادی روبه‌رو بوده است. البته تولستوی به خوبی نشان می‌دهد که اکثر این معضلات از تمرکز زیاد او بر حرفه‌اش مشتق شده‌اند و چه‌گونه یک انسان ظاهرا موفق، گاهی بین دو حوزه‌ی مهم، نمی‌تواند تعادل مناسبی را برقرار کند و به دام می‌افتد.
sara.hp
چه کتاب کوتاه و مفیدی. ایوان هم مثل من به مرگ فکر نمیکرد. یادش رفته بود مرگی وجود داره. با مریض شدن ایوان منم از مرگ ترسیدم. مرگ برام سیاهی مطلق شد و در پایان کتاب برام نوری بود که پس از مدتی سختی میاد و میره.✨ خیلی کتاب رو دوست داشتم. بعدا باز هم میخونمش
ریحانه ملایری
به نظرم کتابی ساده تر از تعاریفی که ازش شنیدم بود. صرفا به ریاکاری اطرافیان ایوان در دوست داشتن او و زندگی با او، و در نهایت به متوجه شدن اینکه راه را اشتباه رفته است در کل زندگی اش، ختم می‌شود طبق تعریف ها و نام نویسنده، واقعا توقع کتاب خیلی خوب و عمیقی رو داشتم که کاملا نظرم برعکس اینه و کتاب معمولی ای بود. به نظرم کتاب های بهتری هم به جای این، می‌شه خوند‌. و بحث سلیقه رو هم در نظر بگیرید.
M karimi
طیف کلی داستان خوب بوده. ترجمه اش جاهایی نامفهموم بوده. و پیام کلی داستان طبق تفسیری که من ازش برداشت کردم این بوده ؛ هر چقدر در اوج خوشبختی و آرامش باشی ، امکان داره دچار دگرگونی چه از لحاظ جسمی و روحی بشی و همه اینها با کنترل کردن افکارت میتونه بهتر یا بدتر بشه
-bita
من تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم اما اصلا به خوبی تعریف ها نبود. بنظرم کتاب میتونست تو ۴۰ صفحه تموم بشه و نویسنده حتی به داستان پردازی هم نپرداخته بود.هر جمله مشابه جمله قبلی بود با کلمات متفاوت. ممکنه ارزش یک بار خوندن رو داشته باشه.
فرزانه
به غایت اثرگذار کوتاه و خواندنی از دستش ندین من هنوز دارم فکر میکنم آیا درست زندگی می کنم؟؟؟
کاربر ۳۰۳۸۶۵۹
زندگی، در مورد زمان مرگ دروغ می‌گه؛ ولی در نهایت، در این جنگ دروغین، همه مغلوب مرگ خواهند شد . اوایل کتاب تا نیمه، روند نوشتار، تقریبا آروم پیش می‌ره؛ ولی از اواسط کتاب، با نفس حبس شده و مبهوت از عمق تفکرات هذیان‌گونه و عذاب‌آورِ (ایوان ایلیچ)، به خوندن ادامه دادم! اوج‌ گرفتن رنج جسمانی که افول توان جسمی و روحی رو به همراه داره؛ دلزدگی از ناامیدی و امیدواری توامان و کوتاه‌مدت، که تولستوی به زیبایی به نگارش در‌آورده. وقتی که جنگیدن فایده‌ای نداره و تغییری در نتیجه نمی‌ده، پذیرفتن سرنوشت، شاید تنها راه آرامش باشه.
کاربر 9418233
یکی از شاهکارهای ادبیات روس و جهان
AS4438
فوق العاده عالی ودلنشین بود، ازهرچیز بگذریم قیاس بین عوام و رجال وآنهائی که زندگی ومرگ را واقعی وکسانی که زندگی رابرای خود ومرگ رابرای دیگران میپسندند، نویسنده؛ این مسائل را بدرستی و وضوح بیان کرده، از خواندنش حتما" لذت میبرید، من صوتیش راهم گوش کردم.
Ata
بسیار تاثیر گذار، برای کسانی که عقیده دارن مرگ برای همسایست
کاربر 9546615
وقتتون برای هر کتابی نذارید
bikaran703
بنظرم فضای کتاب بسیار تاریکه و در عصر حاضر حرف جدیدی نداره،قطعا که در دوره ی خودش،نگاهی تازه به مرگ و دریچه ای نو به نوشتنِ اینچنینی بوده اما من دوسش نداشتم و نسبت به بقیه ی آثار تولستوی ضعیف بود
کاربر 6709434
ی جوری نظراتتون رو می نویسید در مورد شخصیت های دیگ کتاب غیر ایوان ،،،،انگار همه باید قدیس باشن. خب مسلمن چنین شخصیتهای این گونه تفکرات رو هم دارن. خب اگر یکی از شخصیتهای کتاب در حال موت بود ،بنظرتون ایوان چ طرز فکری داشت.؟؟؟؟ ما همه مرگ رو فقد برا دیگران در نظر داریم ،جوری فکر میکنیم ک انگار مرگ هیچ وقت سراغ خودمون نمیاد. بخدا تو همین ایران مردمانی هستن ک داستان زندگیشون خیلی شدیدتر از ایوان هستش.بعد ما این کتاب رو نقد میکنیم.!!!!!!!!! بابا ی کتاب افتضاح..پر از بدبینی. این نشون میده جوامع آگاهی از زنده بودن و مرگ ندارن.
هرمیون گرینجر
اولین کتابی‌ست که از لئو تولستوی مطالعه کردم و دیدم چه قدر به تفصیل راجع به آن‌چه در سر آدم‌ها می‌گذره صحبت کرده‌. از کشش‌های رایج داستانی خبری نیست. بعد از خوندن این کتاب احساس غم و ناراحتی من رو فراگرفت. من حس کردم مرگ شخصیت اصلی داستان اتفاقا رهایی اون از روزمره‌ی بی‌معنیش بوده و نویسنده در ابتدای کتاب این فضای تهیِ و تشریفاتی بازماندگان ایوان رو تشریح می‌کنه. دیگران در مواجه‌ی با مرگ ایوان همون مواجه‌ی ایوان با مرگ رو داشتن.
پناه
ترجمه چنگی به دل نمیزنه.
کاربر 9599672
ترجمه عالی بود.
yaldafaramarzi
شاید باعث تغییر نگرش به مرگ بشه
علی مهرتک
فقط میتونم بگم حتما بخونید...
امیر صاحب جمعی
کتابی جالب درباره نزدیک شدن به مرگ به تدریج و اینکه ممکن هستش که درلحظات آخر زندگی فکر کنید مسیر را اشتباه اومدید یا اینکه چقدر انرژی و وقت خودتون رو صرف موارد بیهوده کردید و وقتی با حقیقی ترین لحظه زندگی یعنی مرگ مواجه میشید هر لحظه درباره حقیقت زندگی تجدید نظر می‌کنید
papillon
من عاشق آثار لئون تولستوی هستم،این کتاب واقعاً تأمل برانگیزه و باعث میشه به زندگی خودت نیم‌نگاهی داشته باشی تا ببینی که آیا در مسیر درست هستی یا نه؟ آیا مرگت برای کسی اهمیت خواهد داشت؟ خوب زندگی کردی؟ تاثیر تو در دنیا چیه؟
ایلیا باغجری
چی بگیم، یکی از بهترین کتاب های دنیاست، به شدت عمیق و تفکر برانگیز
کاربر 9598876
این کتاب راجب موقعیت یا فرد خاصی نیس راجب انسان معمولی هس که ما در جامعه زیاد می‌بینیم انسان هایی که تنها هدفشون از زندکی از اول بچگی بهشون تحمیل شده یکی مثل خودمون بیاین صادق باشین از نظر بیشتر ما یک زندگی خوب زندگی هس که در ان خانه داشته باشیم و تشکیل خانواده بدیم کاری که ایوان انجام داد یک زندگی آرمانی و تو خالی ساخت خالی از عشق و هیجان شاید تنها فرق ما با ایوان آین هس که اون وقتی برای مردن داشت و فک کردن به این زندگی های خالی و ارمانی
صبا
تولستوی خیلی خوب این نکته رو توصیف کرده بود که تا وقتی در حال فرار و انکار مرگ هستیم نمیتونیم معنای حقیقی زندگی رو بفهمیم و حتی نمیتونیم متوجه بشیم که راه درست کدومه؟ نکته دیگه ای که بنظرم کاملا ماهرانه بیان شده بود پذیرش بود اینکه بعد از پذیرش یه موضوع (که در این کتاب مرگ بود) دیگه اون موضوع اونقدر سیاه و تاریک و ترسناک نیست و حتی حس رهایی و آرامش هم همراه با پذیرش میاد حالا هرچقدم که موضوع ترسناکی باشه

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۲,۷۵۰
۵۰%
تومان