کتاب قاموس خزران
معرفی کتاب قاموس خزران
کتاب قاموس خزران نوشتهٔ میلوراد پاویچ و ترجمهٔ کورش نوروزی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. رمان قاموس خزران در سال ۱۹۸۴ در بلگراد، پایتخت یوگوسلاوی سابق و زادگاه میلوراد پاویچ، به زبان صربی منتشر شد.
درباره کتاب قاموس خزران
قاموس خزران رمان راحتخوانی نیست. این نکته را خواننده خیلی زود میفهمد. اما رمانی است صادق و روراست که قصد فریب ندارد. گرچه بسیاری را در جهان فریفته خود کرده است. اگر عنوان فرعیاش رمان – واژهنامه است برای جلب مشتری نیست، بلکه واقعا آنچه عرضه میکند تعریفی جز این ندارد.
قاموس خزران رمانی است پُر رمز و راز، نه از آن رمز و رازهایی که هری پاتر کلید دارشان است، بلکه رمز و رازهایی از جنس هزارتوهای بورخس. قاموس خزران رمانی است عاشقانه، عاشقانه و هولناک آنجا که عفریته عاشق، افروزینیا لوکارویچ، از غم مرگ معشوق میترکد، اما نمیمیرد. عاشقانه و غمناک آنجا که آورکیه سکیلا، استاد شمشیرزنی، از عشق و در عشق به هنرش مجنون و فنا میشود. عاشقانه و دردناک، زیرا در این رمان قرار نیست که دلدادگان به هم برسند. آنان در مدخلهای این واژهنامه اسیرند و در قرون و اعصار مختلف چنان هویت عوض کردهاند که اغلب از کیستی خود نیز بیخبرند و با خود پیشینشان ناآشنا.
اما، آنچه به رغم رمزآمیز بودن و دشواریهای این اثر خواندنش را لذتبخش میکند این است که قاموس خزران به هیچیک از رمانهایی که خواندهایم و میشناسیم شبیه نیست. تک است. یک بار آمده است و دیگر تکرار نمیشود، تکمیل شاید! اما تکرار نه. در عین حال، چیزی در این رمان هست دلپذیر و تعریفناپذیر، و به تبع آن مرموز، چیزی از جنس شعر ناب، از جنس آن غزل حافظ که هر بیتش همچون تاری به گرد خیالت تنیده میشود و جادویت میکند، اما سر از دیوان که بر میداری میفهمی که هنور هم نفهمیدهای. چیزی چون حسی خوشایند از سیاحت در سرزمینی ناشناخته، حسی که پس از بازگشت رهایت نمیکند، هماره دلت برای آن سرزمین تنگ است، دوست داری بار دیگر به آنجا سفر کنی، مردمانش را بهتر ببینی، بهتر بشناسی، در آداب و رسومشان تدقیق کنی، روستایی را که پیشتر ندیدهای ببینی و در شهری که پیشتر دیدهای بیشتر تامل کنی، در سواحلش لنگر بیاندازی و به آسمان شبش خیره شوی، بکوشی نحوهٔ تفکر مردمان آن سرزمین را درک کنی و جهان را از چشم آنان بنگری شاید که منطقشان را دریابی. و هربار، در هر سفر، چیز تازهای کشف کنی و در کشفیات پیشینت به دیده تردید بنگری، این سرزمین همان سرزمین خزر است و مردمانش همان خزران. خواندن قاموس خزران سیر و سیاحتی است فراموشناشدنی در این سرزمین رویاها، با سرحداتی که در هوا آویزان و ویلاناند و مردمانی که چشم در چشمت میگویند: هرگز نبودهایم.
خواندن کتاب قاموس خزران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قاموس خزران
«شاهدختِ خزرها که درمناظرهٔ مربوط به دگردینیِ این قوم نقشی تعیین کننده داشت. نامش برای خزرها بیانگر «حالات چهارگانهٔ روح» است. او هرشب روی هر پِلکش یک حرف مینوشت، مثل حروفی که پیش از مسابقه روی پلک اسبها مینویسند. این حروف، حروف الفبای خزری بودند، الفبایی که ممنوع شده بود و اگر کسی از بختِ بدش آنها را میخواند، بیدرنگ جان میداد. این حروف را نابینایان مینوشتند و صبح، پیش از آنکه شاهدخت حمام کند، ندیمههایش چشمبسته به خدمت او میرفتند. بدین ترتیب شاهدخت هنگام خوابیدن از گزند دشمنانش در امان بود، زیرا برای خزرها انسان در خواب بیش از هر زمانی آسیب پذیر است. آته بسیار زیبا و پرهیزکار بود و این حروف بسیار برازندهاش بودند. روی میز آته همیشه هفت جور نمک بود و هر بار که آته میخواست ماهی بخورد نوک انگشتانش را به این نمکها میزد. این شیوهٔ دعا خواندنش بود. میگویند که او هفت چهره داشت، همان طور که هفت جور نمک داشت. بنابر یک افسانه، او صبحها آینهای برمیداشت و چهرهاش را از روی یک الگو، که بردهای بود زن یا مرد، میآراست و هرگز یک برده دو بار اُلگویش نمیشد. و هر روز صبح برای خود چهرهای متفاوت میساخت که پیشتر دیده نشده بود. طبق دیگر افسانهها، آته اصلن زیبا نبود، اما میتوانست خطوط صورتش را جلوی آینه طوری بسازد که چهرهاش زیبا جلوه کند. برای دستیابی به این زیباییِ ساختگی، شاهدخت میبایست تلاش جسمانی بسیار زیادی به خرج میداد و به محض آنکه تنها میشد و میتوانست خود را رها کند، زیباییاش همچون نمک آب میشد. باری، در قرن نُهم یک امپراتور بیزانسی، عالِم و پاتریارک (بِطریق) مشهور فوتیوس Photios را «خزر چهره» وصف کرده که این میتواند دو معنی داشته باشد. یا فوتیوس با خزرها رابطهٔ خویشاوندی داشته، یا اینکه آدمِ دورویی بوده است.
به نظر دُبمانوس، هردو معنی نادرستند. منظور از اصطلاحِ «خزر چهره»، آن قابلیت خدادادیایست که همهٔ خزرها، از جمله شاهدخت آته، داشتند. یعنی میتوانستند هر روز صبح در هیئتی دیگر، با چهرهای نو و ناآشنا از خواب برخیزند. این مسئله موجب میشد که حتا خویشان و نزدیکان در بازشناختن یکدیگر دچار مشکل شوند. مسافران نوشتهاند که برعکس، همهٔ خزرها شبیه هماند و هرگز چهرهشان تغییر نمیکند، و به همین علت است که دشواری و سردرگمی پیش میآید. به هر حال نتیجه یکیست: «خزر چهره» چهرهایست که به یاد نگه داشتنش دشوار است. با در نظر گرفتن این نکته میتوانیم توضیحی برای این افسانه بیابیم که میگوید: شاهدخت آته برای هریک از شرکتکنندگان در مجادلهٔ خزر، که در کاخ خاقان برگذار شد، چهرهای متفاوت داشت. وگرنه باید سه شاهدخت آته وجود میداشت ــ یکی برای صیادِ خواب و مبلغ مسلمان، یکی برای مبلغ مسیحی و سومی هم برای مبلغ یهودی. با وجود این، در یک دستنوشتهٔ مسیحی مربوط به آن دوران که به یونانی نوشته شده و به زبان اسلاو ترجمه شده است (زندگی کُنستانتین سالونیکی ـ قدیس سیریل†) اشارهای به حضور آته در دربار خزر نشده است. اما، بنابر قاموس خزران، زمانی شاهدخت آته را در محافل رهبانیِ یونانی و اسلاو میپرستیدند. پرستشِ آته بر اساس این اعتقاد بود که او نمایندهٔ یهودی را در مجادله شکست داده و همراه با خاقان، که نمیدانیم پدرش بوده یا همسرش و یا برادرش، به مسیحیت گرویده بود. ترجمهٔ یونانیِ دو دعا از نیایشهای شاهدخت آته باقی مانده است. گرچه هرگز هیچیک از مذاهب مسیحیت این نیایشها را به رسمیت نشناخته است، اما دُبمانوس از آنها به عنوان دعای «پدرِ ما» و دعای «سلام بر تو مریمِ» شاهدخت آته نام برده. نخستین نیایش چنین است:
پدر، در کشتی ما ملاحان مانند موران در جُنب و جوشند: من امروز صبح کشتی را با گیسوانم شستم، آنها از دَکلهای تمیز کشتی بالا میروند و بادبانهای سبز رنگش را مثل برگهای تُرد و شیرینِ تاک به سوی لانهشان میبرند؛ سُکاندار میکوشد سکان را از جا بِکَنَد و چون طعمهای به کول بکشد و یک هفتهٔ تمام با خوردنش زنده بماند. آنها که ضعیفترند، طنابهای نمک سوده را میکِشند و در دِل خانهٔ شناورمان تلنبار میکنند. پدر، تنها تو هستی که حق این گونه گُرسنه بودن را نداری. آنها سرعت را میدرند، اما سریعترین تکهٔ آن به تو ای قلب من، تویی که یگانه پدرم هستی، تعلق دارد. تویی که خوراکت بادِ مُثله شده است.»
حجم
۶۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۶۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه