کتاب این جا بدون مرد
معرفی کتاب این جا بدون مرد
کتاب این جا بدون مرد نوشتهٔ مونا زارع است و در نشر چشمه چاپ شده است. این اثر از مجموعهٔ جهان تازهدم نشر چشمه است.
درباره کتاب این جا بدون مرد
داستان این رمان داستانی متفاوت است که تهمایههای طنز آن بر جذابیت اثر افزوده است.
در این رمان مونا زارع جهانی را روایت میکند که ویروسی نوظهور در آن پیدا شده است؛ ویروسی مرموز در حال منقرض کردن مردهاست. به دنبال این انقراض دنیا به دست زنان افتاده است.
میترا، آیدا و شیرین، تنها زنانی هستند که هنوز مردی در زندگیشان باقی مانده اما این موقعیت مشکلاتی را برای آنها به وجود آورده است. آنها سعی میکنند مردها را مانند کالایی لوکس حفظ کنند و آنها مانند جسمی ممنوعه از دیدهٔ همه دور نگه دارند و یواشکی مخفی کنند.
مونا زارع در این رمان توانسته هم داستان را بهخوبی روایت کند و هم موقعیتهای متناقضی به وجود آورد که کلیشههای ذهنی را، بهخصوص دربارهٔ زنان، متفاوت نشان دهد.
خواندن کتاب این جا بدون مرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
دربارهٔ مونا زارع
مونا زارع در سال ۱۳۶۹ به دنیا آمد. او در رشتهٔ گرافیک به تحصیل پرداخت و علاقهمند به عکاسی بود. او از طنزنویسانی است که در بیقانون و شهرونگ یادداشت دارد و اولین اثرش را در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسانده است.
بخشی از کتاب این جا بدون مرد
«دستم را گرفت و بدون لبخند گفت «بفرمایین سوار شین. جوراب پاتون نیست.»
دوروبرم را نگاه کردم. چشمم افتاد به جای تابلوِ کندهٔ گاندی. دوباره دختر را نگاه کردم و گفتم «الآن تو گشت ارشادی یعنی؟»
دختر چند لحظه نگاهم کرد و گفت «من شوخی دارم با تو؟»
خودم را از دستش بیرون کشیدم و یک هوا صدایم را بردم بالاتر. «بابا چی داری میگی؟ مردی نیست که گشت ارشاد داشته باشیم! خُل شدهای؟ ببین من رو. مجلس زنونهست. کجا بریم؟»
لبخند کوچکی زد که بیشتر شبیه دعوت به خفه شدن بود و هُلم داد داخل ماشین. در را بست.
توی ماشینهای گشت همیشه بوی نم میآید. بوی نم و اسپریِ زنانه و فینفینِ گریه و هِرهِرِ چندتا خوشگل سابقهدار. همیشه هم یک نفر این وسط هست که اینها را سرِ جدشان قسم میدهد که ولش کنند چون امتحان دارد، ولی اینها اگر جدِ کسی برایشان مهم بود که اسم آدمحسابیها را نمیگذاشتند روی خیابانها. دخترِ دماغاستخوانی هنوز توی پیادهرو ایستاده بود که آخرین صندلیِ خالی را پُر کند تا برویم. شیشهٔ ون را کنار کشیدم و داد زدم «من این رو حساب میکنم. بیا بریم!» همکارش بدون اینکه کامل برگردد نگاهم کرد و دستش را سفت گذاشت روی بینیاش، یعنی خفهشو. اگر کمی شُلتر بود میشد ساکت شو تعبیرش کرد، اما این خودِ خفهشو بود. نفس عمیقی کشیدم و به فرهاد، که اسمش را گلدیس ذخیره کرده بودم، پیام دادم «من رو گشت گرفته. مامانت رو بفرست جوراب بیاره برام.» حالا اینکه چرا بین اینهمه اسم زن گلدیس را انتخاب کرده بودم نمیدانم. شاید به خاطر اینکه فرهاد زیادی خوب است و از فرط خوب بودن بیچارهام کرده. سی ثانیه نکشید که جوابم را داد.»
حجم
۱۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
نظرات کاربران
رمان اول مونا زارع رو دوست داشتم بخاطر اون این رو خریدم. تا اینجا که یک سوم کتاب روخوندم هیچ چنگی به دلم نزده. فکر می کنم قرار بوده یک کمدی سیاه بشه، ولی از کمدی زیاد خبری نیست هر فصل
من این کتاب رو به هر کسی که میشناسم معرفی کردم.کتاب فوقالعاده ای بود فقط یک ذره بی ادبی بود.
نسخه چاپی رو خوندم. در کتابفروشی چند صفحهای رو مطالعه کردم و بیدرنگ کتاب رو خریدم. موضوع جدید و جذابی داشت. خصوصا در شروع، میخکوب کننده بود. اما هرچه داستان جلو رفت، برای من ملالانگیز و تکراری شد و انگار
خیلی این کتاب قشنگ بود حتمابخوانید
من این کتاب رو قبلا خوندم ب نظرم جذابه و میتونید تا اخر بخونید بدون اینکه ازش دست بکشید ازدستش ندید
ایده های بزرگ، تحقیق زیاد و زمان زیاد می طلبن. شما اگه می خوای یه دنیای بدون مرد خلق کنی صرفا اینکه چند زن مشابه که از شوهر هاشون و خانه داری خسته شدن رو به تصویر بکشی کاری نکردی.
نخوندم ولی تورق کردم ، خیلی باحال میاد
چگونه با پدرت اشنا شدم که افتضاح بود اینم چند فصل اول رو خوندم و دیگه ادامه نمی دم
از خانم مونا زارع انتظار بیشتری داشتم، اجراهایش در اینستاگرام را دوست دارم و به نظرم پر و پیمان تر می آیند، کتاب بدک نبود اما یکم دم دستی بود همان حرفهای دیگران را نوشته بود اکثرا
ایده جالب بود ولی داستان پخته ای نداشت خیلی بیشتر میشد مانور داد