دانلود و خرید کتاب این جا بدون مرد مونا زارع
تصویر جلد کتاب این جا بدون مرد

کتاب این جا بدون مرد

نویسنده:مونا زارع
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۴از ۵۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب این جا بدون مرد

کتاب این جا بدون مرد نوشتهٔ مونا زارع است و در نشر چشمه چاپ شده است. این اثر از مجموعهٔ جهان تازه‌دم نشر چشمه است.

درباره کتاب این جا بدون مرد

داستان این رمان داستانی متفاوت است که ته‌مایه‌های طنز آن بر جذابیت اثر افزوده است. 

در این رمان مونا زارع جهانی را روایت می‌کند که ویروسی نوظهور در آن پیدا شده است؛ ویروسی مرموز در حال منقرض کردن مردهاست. به دنبال این انقراض دنیا به دست زنان افتاده است.

میترا، آیدا و شیرین، تنها زنانی هستند که هنوز مردی در زندگی‌شان باقی مانده اما این موقعیت مشکلاتی را برای آن‌ها به وجود آورده است. آن‌ها سعی می‌کنند مردها را مانند کالایی لوکس حفظ کنند و آن‌ها مانند جسمی ممنوعه از دیدهٔ همه دور نگه دارند و یواشکی مخفی کنند.

مونا زارع در این رمان توانسته هم داستان را به‌خوبی روایت کند و هم موقعیت‌های متناقضی به وجود آورد که کلیشه‌های ذهنی را، به‌خصوص درباره‌ٔ زنان، متفاوت نشان دهد.

خواندن کتاب این جا بدون مرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

دربارهٔ مونا زارع

مونا زارع در سال ۱۳۶۹ به دنیا آمد. او در رشتهٔ گرافیک به تحصیل پرداخت و علاقه‌مند به عکاسی بود. او از طنزنویسانی است که در بی‌قانون و شهرونگ یادداشت دارد و اولین اثرش را در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسانده است.

بخشی از کتاب این جا بدون مرد

«دستم را گرفت و بدون لبخند گفت «بفرمایین سوار شین. جوراب پاتون نیست.»

دوروبرم را نگاه کردم. چشمم افتاد به جای تابلوِ کندهٔ گاندی. دوباره دختر را نگاه کردم و گفتم «الآن تو گشت ارشادی یعنی؟»

دختر چند لحظه نگاهم کرد و گفت «من شوخی دارم با تو؟»

خودم را از دستش بیرون کشیدم و یک هوا صدایم را بردم بالاتر. «بابا چی داری می‌گی؟ مردی نیست که گشت ارشاد داشته باشیم! خُل شده‌ای؟ ببین من رو. مجلس زنونه‌ست. کجا بریم؟»

لبخند کوچکی زد که بیش‌تر شبیه دعوت به خفه شدن بود و هُلم داد داخل ماشین. در را بست.

توی ماشین‌های گشت همیشه بوی نم می‌آید. بوی نم و اسپریِ زنانه و فین‌فینِ گریه و هِرهِرِ چندتا خوشگل سابقه‌دار. همیشه هم یک نفر این وسط هست که این‌ها را سرِ جدشان قسم می‌دهد که ولش کنند چون امتحان دارد، ولی این‌ها اگر جدِ کسی برای‌شان مهم بود که اسم آدم‌حسابی‌ها را نمی‌گذاشتند روی خیابان‌ها. دخترِ دماغ‌استخوانی هنوز توی پیاده‌رو ایستاده بود که آخرین صندلیِ خالی را پُر کند تا برویم. شیشهٔ ون را کنار کشیدم و داد زدم «من این رو حساب می‌کنم. بیا بریم!» همکارش بدون این‌که کامل برگردد نگاهم کرد و دستش را سفت گذاشت روی بینی‌اش، یعنی خفه‌شو. اگر کمی شُل‌تر بود می‌شد ساکت شو تعبیرش کرد، اما این خودِ خفه‌شو بود. نفس عمیقی کشیدم و به فرهاد، که اسمش را گلدیس ذخیره کرده بودم، پیام دادم «من رو گشت گرفته. مامانت رو بفرست جوراب بیاره برام.» حالا این‌که چرا بین این‌همه اسم زن گلدیس را انتخاب کرده بودم نمی‌دانم. شاید به خاطر این‌که فرهاد زیادی خوب است و از فرط خوب بودن بیچاره‌ام کرده. سی ثانیه نکشید که جوابم را داد.»

Mehdikindle
۱۴۰۲/۰۹/۲۲

رمان اول مونا زارع رو‌ دوست داشتم بخاطر اون این رو خریدم. تا اینجا که یک سوم کتاب رو‌خوندم هیچ چنگی به دلم نزده. فکر می کنم قرار بوده یک کمدی سیاه بشه، ولی از کمدی زیاد خبری نیست هر فصل

- بیشتر
آنا
۱۴۰۱/۱۰/۱۷

من این کتاب رو به هر کسی که میشناسم معرفی کردم.کتاب فوق‌العاده ای بود فقط یک ذره بی ادبی بود.

حمیده
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

نسخه چاپی رو خوندم. در کتابفروشی چند صفحه‌ای‌ رو مطالعه کردم و بی‌درنگ کتاب رو خریدم. موضوع جدید و جذابی داشت. خصوصا در شروع، میخکوب کننده بود. اما هرچه داستان جلو رفت، برای من ملال‌انگیز و تکراری شد و انگار

- بیشتر
کاربر ۵۶۲۵۰۰۴
۱۴۰۱/۱۰/۰۱

خیلی این کتاب قشنگ بود حتمابخوانید

zahra esi
۱۴۰۱/۰۹/۲۴

من این کتاب رو قبلا خوندم ب نظرم جذابه و میتونید تا اخر بخونید بدون اینکه ازش دست بکشید ازدستش ندید

Danial Taherpour
۱۴۰۳/۰۴/۲۱

ایده های بزرگ، تحقیق زیاد و زمان زیاد می طلبن. شما اگه می خوای یه دنیای بدون مرد خلق کنی صرفا اینکه چند زن مشابه که از شوهر هاشون و خانه داری خسته شدن رو به تصویر بکشی کاری نکردی.

- بیشتر
Disney frczen
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

نخوندم ولی تورق کردم ، خیلی باحال میاد

بهناز
۱۴۰۲/۱۲/۱۱

چگونه با پدرت اشنا شدم که افتضاح بود اینم چند فصل اول رو خوندم و دیگه ادامه نمی دم

Ghazaal
۱۴۰۲/۰۵/۲۹

از خانم مونا زارع انتظار بیشتری داشتم، اجراهایش در اینستاگرام را دوست دارم و به نظرم پر و پیمان تر می آیند، کتاب بدک نبود اما یکم دم دستی بود همان حرفهای دیگران را نوشته بود اکثرا

کاربر 6327443
۱۴۰۳/۰۷/۰۴

ایده جالب بود ولی داستان پخته ای نداشت خیلی بیشتر میشد مانور داد

همین مقدس‌مآبی حوصله‌ام را سر می‌برد. همین لقب «مادری مهربان و همسری فداکار» که قرار است آخرسر بزنند روی اعلامیهٔ فوتم. به جای عکسم هم یک شاخه گل رزِ پرپرشده می‌گذارند و هیچ‌کس نمی‌فهمد این مادر مهربان و همسر فداکار قیافه‌اش چه شکلی بوده، چون همهٔ مادرها باید این شکلی باشند ــ مهم نیست در واقع چه شکلی بوده باشند.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
باز جای افتخار داشت که توانسته بودم کسی را تا این حد بترسانم که از وجودم احساس خطر کند
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
ما زن‌ها با زبان بدن‌مان در حرف زدن صرفه‌جویی می‌کنیم. با زبان بدن قهر می‌کنیم، درددل می‌کنیم، اعتراض می‌کنیم، ابراز عشق می‌کنیم، غیبت می‌کنیم و حتی آشتی می‌کنیم. اما اشکال خلقتِ بشر این است که مردها هیچ از این زبان سرشان نمی‌شود.
سمیرا میرزایی
آخرْ خیابان تنها جایی است که هیچ‌کس پشت‌بندِ گریه‌ام نمی‌گوید «باز قضیهٔ شایانه؟» این «باز» را که می‌گویند، دلم می‌خواهد بخوابانم زیر چانه‌شان وبگویم آره، باز! مسئلهٔ من همیشه شایان بوده و من بی‌عرضه‌ترین فراموش‌کنندهٔ این کرهٔ خاکی‌ام که پایان دادن به یک رابطه برایم از تجزیهٔ پلاستیک بیش‌تر طول می‌کشد.
fereshteh
خیلی وقت بود منتظر بودم یکی از ما دوتا منقرض شود
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
هر چیزی که بیش از یک حدی لطیف شود ترسناک است
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
عشق بدون انتظار فقط از مادرها برمی‌آید.
Parinaz
فمینیست‌ها بینی‌های‌شان را عمل نمی‌کنند
سمیرا میرزایی
بالاخره این منقرض می‌شود و تویی که می‌مانی. پس خودت را نباز، آن هم جلوِ آدمی که در حال نابودی است و چند روز بعد قرار است اسپرم‌هایش را تخلیه کنند و رویش آهک بریزند.
سمیرا میرزایی
خوش‌به‌حال خاله‌شهرزادم که عشق هجده‌سالگی‌اش آمد جلوِ خانه‌شان و گفت من لیاقتت را ندارم و وقتی گورش را از محله گم کرد، خالهٔ فلک‌زده‌ام دستش به هیچ جا بند نبود. نه شماره موبایلی در کار بوده، نه عکس پروفایلی که هربار عوض شود و آتش به جان آدم بیندازد، نه اینستاگرام و توییتری که تا عمر داری همهٔ خبرهای زندگی‌اش کف دستت باشد و لحظه‌به‌لحظه بزرگ شدنِ بچه‌اش را هم ببینی.
Faran

حجم

۱۶۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۶۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
۲۲,۰۰۰
۵۰%
تومان