کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده
معرفی کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده
کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده نوشته فرزان مرادی است. این کتاب را انتشارات آفتاب گیتی برای علاقهمندان به داستان منتشر کرده است.
درباره کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده
کتاب درباره جوانی است که در یک خانه حیاطدار با مادر و پدر و خواهر بزرگش زندگی میکند، پدر خانواده بازنشسته است و شغل نگهبانی دیگری پیدا کرده و صبح تا عصر سر کار میرود، از طرفی دیگر مادرش معلم است و چند سالی تا بازنشستگیاش مانده است. پدر پول کمی برای خرجی به مادر میدهد و تمام درآمدش را هزینه خودش میکند و تمام فشار خانه بر دوش مادر است. پدر و مادر اکثر اوقات با هم دعوا میکنند، داستان از یک شب بارانی شروع میشود که پسر به خانه میآید و کسی متوجه حضورش نمیشود.
خواندن کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مهمانان خوانده و ناخوانده
آنها اغلب اوقات با هم اختافا دارند و همیشه صحبتهای آنها بینتیجه و بیثمر است و در نهایت در بهبود رابطهشان هیچ تاثیری نمیگذارد و بدتر میشود که بهتر نمیشود. اما نمیدانم که آنها چرا این کار را هر روز تکرار میکردند! شاید آنها هر بار برای توجیهکردن رفتارهایشان امیدوار بودند، تا بلکه تغییراتی روی رفتار یکدیگر بگذارند. اما افسوس که این کار هیچ فایدهای برای آنها جز اعصاب خردی نداشت و چیزی حاصل آنها نمیشد. ساعتی بعد خانه طبق روال گذشته به حالت عادیاش نیز برمیگشت. خانهی آنها محیطی شده بود از دو جوی که یا پر بود از سرو صداهای دارای انرژی منفی، یا سکوتی پر از غم و اندوه و افسوس. انگار در آنجا افکار درگیر حل مسائل بودند. اما هرگز هم به نتیجهای نمیرسیدند و حس کلافگیای آنها را در برمیگرفت. با اینکه بسیار تعجبآور است اما پدر آنطور که باید مسئولیت پذیر نبود و یا شاید هم بود اما بلد نبود که چگونه آن را انجامش دهد و ابرازش کند. انگار که او ترسی برای از دست دادن تحکیم خانه و خانوادهاش نداشت و تمام مسئولیتها را به عهده مادر گذاشته و خودش را عقب کشیده بود. پدر و مادر اصلا از لحاظ شخصیتی شبیه به هم نبوده و این مسئله برای خود فرزندان هم تبدیل به یک سوال شده بود که آنها چگونه و تحت چه معیارهایی همدیگر را انتخاب کرده بودند. (یکی بسیار مسئولیت پذیر و دیگری بالعکس) پدر هرشب هنگامی که از سرکار میآمد، طبق عادت همیشگیاش به حمام میرفت و با صدایی بلند شروع به آواز خواندن میکرد.
سپس به آشپزخانه میرفت و برای خودش به طور جداگانه چای درست میکرد. و آن را در فلاکس شخصیاش میریخت، چای او با چایی که برای اهالی خانه خریداری میکرد متفاوت بود. او آن را از یک فروشگاه بزرگ که واقع در خیابان منوچهری بود خریداری میکرد. در آن فروشگاه فقط محصولات درجه یک میآوردند که اغلب آنها بسیار گران قیمت بودند. مادر هم همیشه با ناراحتی و با حرص خوردن به چای درست کردن پدر نگاه میکرد و همیشه میگفت: «آرزو به دل موندم که یک بار بیایی و با هم از اون چایی که برای خودت میخری و درست میکنی و میری تنهایی میخوری، برای من و بچهها هم بریزی و با هم بخوریم؛ تا بلکه بهمون نشون بدی که به فکر مایی و ما هم برات اهمیت داریم.»
حجم
۷۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۷ صفحه
حجم
۷۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۷ صفحه
نظرات کاربران
عالی و پر محتوا