کتاب نیچه جوان
معرفی کتاب نیچه جوان
کتاب نیچه جوان؛ برآمدن نابغه نوشتهٔ کارل پلیچ و ترجمهٔ رضا ولی یاری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از مهمترین آثاری است که بیوگرافی دقیقی از دوران جوانی نیچه بهدست میدهد و زندگی او را در پرتو واقعیت «نبوغ» میخواند. علیرغم تعریف رمانتیک کتاب از نبوغ، آن را امری برساخته، اجتماعی و حاصل تعامل فرد با جامعه و محیط اطراف میداند.
درباره کتاب نیچه جوان
نیچه بهعنوان بزرگترین فیلسوف تاریخ بعد از افلاطون، ارسطو و کانت گزینگویهنویسی است که نوشتههایش سرشار از تفکر است. گزینگویههایی که در آن تقریباً به هیچکس رحم نشده است: از سقراط گرفته تا مسیح، از هیوم گرفته تا کانت، همگی زیر تیغ نقدهای نیچه قرار میگیرند. نیچه در کودکی پدرش را از دست داد و این فقدان همواره بر شانههای فیلسوف جوان سنگینی میکرد. او همواره کوشید جایگزینی برای پدر ازدسترفتهاش بیابد و شاید همین کمبود، عاملی بود که از نظر فروید او را به فردی تبدیل کرد که بهتر از هر کس دیگری به خودشناسی نائل شده است. نیچه جانشین پدر را بیش از هر کس دیگری در چهرهٔ شوپنهاور و واگنر جستوجو میکرد. او خود را زمانی که بین انتخاب زبانشناسی یا فلسفه سرگردان بوده، وقف شوپنهاور و واگنر کرد و ظاهراً از این کار راضی هم بوده است.
زمانی که نیچه پسربچهای بیش نبود، گوته به قهرمان ملی آلمان بدل شده بود. در سال ۱۸۵۰ مفهوم نبوغ تنها یک قرن قدمت داشت، اما در بین افراد فرهیخته قهرمانان خلاقی چون گوته و شیلر، در مقام چهرههایی مورد احترام، جای بلندمرتبگان و پادشاهان را گرفته بودند.
مفهوم نبوغ محصول جنبش فکری پیشرو قرن هجدهم، یعنی روشنگری، بود. نویسندگان رادیکال راه را برای انقلاب دموکراتیک باز کرده و در همان حال عرصه را برای ظهور قهرمانان رمانتیک قرن نوزدهـم و کیش نبوغ مهیـا میکردند. آنهـا عمومـاً خود را بهعـنوان نمایندگان طبقات متوسط معرفی میکردند و حتی خودشان را «حزب انسانیت» مینامیدند. اما بهزودی این ایده در آنها پیدا شد که یکجور اشرافسالاری فکری بهوجود بیاورند. و این به یکی از بنیادهای نظریهٔ نبوغ تبدیل شد.
فصلهای کتاب نیچه جوان از این قرار هستند:
یک: تبارشناسی نبوغ
دو: تولد یک نابغه؟
سه: بدون پدر
چهار: یادگیری آموختن
پنج: دانشجوی نابغه
شش: تقلید از نوابغ
هفت: نخستین آثار
هشت: تلاش برای استقلال
نه: بازتعریف نبوغ
خواندن کتاب نیچه جوان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به طرفداران آرا و زندگی نیچه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نیچه جوان
«در ۱۸۷۲، که نیچه هنوز در بازل و واگنر نیز در بایرویت بود، زندگیهای کاری این دو بهتدریج از هم فاصله گرفت. نیچه تازه داشت زندگی حرفهای خود را آغاز میکرد و داشت تصمیم میگرفت که بعد از زایش تراژدی چه کتابی بنویسد، ولی زندگی حرفهای واگنر در بایرویت، یعنی شهری که او دههٔ پایانی عمرش را در آن گذارند، به مرحلهٔ نهاییاش رسیده بود. کار آهنگسازی واگنر، به استثنای اپرای آخرش پارزیفال، کامل شده بود؛ غیر اینکه باید سری حلقه را در فستیوال تیاتر، که قرار بود با کمک لودویگ دوم ساخته شود، به اجرا درمیآورد. واگنر کار خود را تثبیت میکرد، ولی نیچه در پی جهتی برای مسیر کاریاش بود.
با همهٔ اینها در می ۱۸۷۲، یعنی زمانی که نیچه اولین سفر از پنج سفرش به بایرویت را انجام داد، بهنظر میرسید نیچه و واگنر رابطهٔ بسیار خوبی با هم دارند. روز بیست و دوم، که واگنر تولد پنجاه و نه سالگیاش را جشن میگرفت، نزدیکترین دوستان و شاگرداناش در بایرویت گرد هم آمدند. واگنر گروه برگزیدهای از موسیقیدانان را از سراسر آلمان در اجرایی بزمی از سمفونی نهم بتهوون رهبری کرد.
بعداً کل میهمانان برای اجرای مراسمی ابتکاری به بالای تپهای رفتند و سنگ بنای فستیوال تیاتر در آنجا گذاشته شد. ظاهراً در بین میهمانان واگنر، نیچه محبوبترین شخص بود و انتخاب شد که همراه با واگنر و خانوادهاش به محوطهٔ ساختوساز برود. این هم برای نیچه و هم برای واگنر اتفاق لذتبخشی بود.
بهنظر میرسد علاقهای که واگنر به نیچه نشان میداد مؤید آن چیزهایی بود که پس از انتشار زایش تراژدی در نامههایاش به نیچه نوشته بود: نیچه نهتنها در بین مریدان واگنر بهترین بود، بلکه باید پدرخواندهٔ زیگفرید نیز میشد. واگنر توضیح میداد که بین خودش و پسرش چنان اختلاف سنیای وجود دارد که بهنظر میرسد خانواده یک «عضو» کم دارد؛ و از آنجا که نیچه برای واگنر حکم فرزند را داشت، منطقی بود که پس از فوت واگنر میبایست آموزش زیگفرید را به عهده میگرفت. ولی ممکن است واگنر با این تعارف ظاهری باعث شده باشد نیچه فکر کند قرار است جای واگنر را بگیرد.
حالا که واگنرها در بایرویت بودند نیچه واقعاً در بازل راحتتر بود. و برای اینکه بتواند مستقلاً برای کار و حرفهٔ خود برنامهریزی کند نیاز داشت از تأثیر بیش از حدِ آهنگساز فاصله بگیرد. شاید او، بدون آنکه دلیلش را بداند، احساس میکرد بدون مشورت گرفتن از واگنر آزاد است تا روی هر طرحی کار کند. نیچه در اکتبر ۱۸۷۲ یکی از راحتترین و آزادانهترین نامههای کل مکاتباتشان را به واگنر نوشت. او علاوه بر نکات دیگر به واگنر گوشزد کرد که اگر میخواهد اثر دیگری همچون زایش تراژدی از او به دستاش برسد احتمالاً باید مدتی صبر کند. و نوشت پیشرفت خودش نیازمند هر چیزی هست الا انتشار شتابزده. واگنر نیز در پاسخی که تقریباً به قدر سخنان آرام نیچه جالبتوجه بود با امتنان این را پذیرفت. قطعاً نیچه تصور میکرد حتی اگر مسیرهای خلاق او و واگنر از هم فاصله بگیرند باز میتواند به رابطهٔ شخصی صمیمانهاش با واگنر ادامه دهد. بهنظر نمیرسد روابط بین این دو نفر هرگز بهتر از این بوده باشد.
ولی در پایان همان سال اولین نشانهٔ دردسر و گرفتاری در نامهای از کوزیما پدیدار شد. نامه گرم و صمیمی است ولی در پایان آن مختصر هشداری به نیچه داده میشود که به او توصیه میکند به واگنرها «وفادار» بماند و اجازه ندهد تصور رسیدن به وضعیت استقلال از راه به درش کند. بهنظر میرسد واگنر در نگارش نامه دخالت کرده و به کوزیما گفته این پیغام را به نیچه بدهد؛ و کوزیما هم اطاعت کرده و دیگر حرف چندانی برای گفتن نداشته.
نیچه ناراحت شد چرا که بههیچوجه قصد نداشت به واگنر خیانت کند. ولی وقتی برای کریسمس به بایرویت دعوت شد و در عوض تصمیم گرفت تعطیلات را با مادر و خواهرش در ناومبرگ بگذارند، واقعاً خشم واگنر را برانگیخت. نیچه، بیخبر از همهجا، «پنج مقدمه بر پنج کتاب نانوشته» اش را بهعنوان هدیه برای کوزیما فرستاد. ماه فوریه هم گذشت و پس از آن بود که کوزیما خبر داد هدیه را دریافت کرده است. کوزیما توضیح داد که به این دلیل برای تشکر کردن به او نامه ننوشته که واگنر از نیامدناش به بایرویت و از طرز دادن خبر نیامدناش عصبانی بوده است. ولی حالا با خوشحالی به نیچه اطمینان میداد که وقتی راجع به او صحبت میکنند گفتگویشان گرم و صمیمی است و لذا دیگر نباید نگران نظر واگنر دربارهٔ خودش باشد.»
حجم
۳۶۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۳۶۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه