کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان
معرفی کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان
کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان نوشتهٔ فریدریش ویلهلم نیچه و ترجمهٔ کامبیز گوتن است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «اندیشه و اندیشهورزان» است.
درباره کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان
فریدریش ویلهلم نیچه در کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان به شکوفایی فکری یونانیان در فلسفه پرداخته و از آراء و افکار فیلسوفان نامدار یونان قدیم همانند تالس، آناکسا گوراس، هراکلیتوس، پارمنیدس، پیتاگوراس، و هوبریس سخن گفته است. نیچه در این بررسی تاریخی خود سیر و روند حرکت فکر و اندیشه فلسفی را در یونان قدیم نشان داده و اندیشهای را که در طول قرنها الهامدهندهٔ فیلسوفان سدههای بعد بوده است شرح داده است. فکر چگونگی کار جهان از منظر دانشوران یونان پیش از میلاد مسیح در متن کتاب با نگاهی درونیاب شکافته شده است. فکری که در طول تاریخ همواره در افق نگاه اندیشمندان و دانشوران بوده و خواهد بود: چگونگی سرشت و سرنوشت هستی در فراخنای عالم. کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان خواننده را با تطوّر آغازین اندیشه مقصد و غایت جهان از منظر فیلسوفان پیشین آگاهی میدهد.
خواندن کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب فلسفهٔ یونان و علاقهمندان به آثار نیچه پیشنهاد میکنیم.
درباره فردریش نیچه
فردریش ویلهِلم نیچه در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ متولد شد. او فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعهشناس، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود. فلسفهٔ غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن تأثیر بسیار و عمیقی از آثار نیچه گرفته است. در سال ۱۸۶۹ با ۲۴ سال سن، به کُرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل دست یافت و جوانترین فرد در تاریخ این دانشگاه به شمار رفت، اما بعدتر بهخاطر بیماریهایی که به آن دچار بود از این سمت کنارهگیری کرد و به تکمیل آثارش پرداخت. نیچه، بیماری خود را موهبتی از جانب خدا میدانست که سبب شده بود تا بتواند افکاری نو و بدیع را در سر بپروراند. او یکی از محبوبترین متفکران در ایران بوده و آثارش بارها ترجمه و منتشر شده است. نیچه بعد از تحمل بیماریهای مختلف و جنون و فروپاشی ذهنی در سال ۱۹۰۰ چشم از جهان فرو بست. از آثار او باید به کتابهای «فراسوی نیک و بد»، «تأملات نابهنگام»، «مصلوب»، «چنین گفت زرتشت» و «تبارشناسی اخلاق» اشاره کرد.
بخشی از کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان
«هراکلیتوس دارای غروری والا بود و وقتی که فیلسوفی غرور نشان میدهد، واقعا غرور با عظمتی است. فعالیتهای وی هرگز او را به طرف «عام»، به سوی تحسین توده مردم، به جانب تشویق دستهجمعی معاصرانش نکشاند. راه پیمودن در گذرگاهی تنها، جزئی از سرشت فیلسوف است. مزیت او نادرترین مزایاست، و از جهاتی غیرطبیعیترین همه به شمار میآید، بدین معنی که علاوه بر استثنایی بودن خصومتی نیز حتی نسبت به کسانی که دارای مزیت مشابهی هستند نشان میدهد. دیوار خودکفایی چنین فیلسوفی، اگر بنا باشد فرو نریزد و کسی به حریمش تجاوز نکند، باید از الماس ساخته شود، چه همه چیز و همه کس با هم علیه وی تبانی کردهاند. سفر وی به سوی جاودانگی مشکلتر و تنفرساتر از سفر دیگران است. با وجود این هیچ کس مثل فیلسوف نمیتواند اطمینان راسخ داشته باشد که مسافرتش وی را به مقصد میرساند، چه جایگاه او جز بر فراز بال گسترده زمان نامحدود کجا میتواند باشد. بیاعتنایی نسبت به آنچه اینجاست و حال شالوده هر خوی فلسفی را تشکیل میدهد. نان به نرخ روز خوردن هدف فیلسوف نیست. او به حقیقت دست یافته: بگذار چرخ زمان هر طور که میخواهد بگردد، آنچه بدیهی است این است که نمیتواند از چنگ حقیقت به در رود. پیبردن به این واقعیت که چنین افرادی روزگاری وجود داشتهاند مهم است. تاریخ میآموزد که چنین افرادی دلدادگان شایسته حقیقت بودند و غرور پرعظمتشان افسانه نیست. چنین مردانی در درون منظومه فلکی خودشان زندگی میکنند؛ فقط در آنجاست که میتوانیم آنان را بیابیم. ما به کسانی چون فیثاغورث و امپدوکلس نیز برمیخوریم که با تکریمی مافوق بشری به خود مینگریستند و برای خود تقریبا احترامی روحانی قائل بودند، اما به علت اعتقاد راسخی که به وحدت تمامی زندگی و تناسخ داشتند آنها به سوی انسانهای دیگر بازگشتند تا برای نجات و رستاخیز آنان کاری کنند. اما درک احساس تنهایی زاهد گوشهنشین معبد آرتمیس موقعی برای ما میسر است که بر فراز کوهساران متروک خودمان از فرط برودت انزوا در حال یخزدن باشیم. از هراکلیتوس هیچ احساس نیرومندی که منجر به هیجان توأم با غمخوارگی باشد سر نمیزند. کمککردن، شفابخشیدن، نجاتدادن، گویی اصلاً جزء برنامه او نیست. او ستارهای است تهی از آتمسفر. چشم وی شعله به سوی درون میکشد و به برون نگاهی بیجان و سرد میافکند، و چنین به نظر میآید که فقط شباهتی به یک نگاه داشته باشد. گرداگرد او، حتی تا دم دژ غرورش امواج اوهام و نادرستیها در تلاطمند. با دل به همخوردگی او از همه آنها روی برمیتابد. ولی در عوض دیگران نیز که قلبی با احساس دارند از چنین سیمای بیروحی، که گویی از برنز ریخته شده است، فرار میکنند. شاید در معبد مقدس دورافتادهای که نقش و نگاری باشکوه و تسلیبخش دارد، در میان بتها، چنین موجودی قابل قبول باشد و بشود وی را شناخت. در میان آدمیان، هراکلیتوس به عنوان یک فرد بشر باورناکردنی بود. حتی وقتی او را میدیدند که به بازی پرهیاهوی کودکان توجه دارد، در همان حین به چیزی میاندیشید که در اندیشه انسان دیگری خطور نکرده بود: او به بازی طفل بزرگ عالم یعنی زئوس میاندیشید. او احتیاجی به آدمیان نداشت. حتی کسانی که امکان داشت از بصیرت وی بهرهای جویند برایش مهم نبودند. آنچه احتمالاً کسی از او میپرسید، آنچه خردمندان دیگر سعی میکردند از او بپرسند، برایش جالب نمینمود. او نظر مساعدی نسبت به کسانی که با پوییدنها و معلوماتی ناچیز به عنوان مردان «تاریخی» شهرت یافته بودند نداشت. این گفته اوست: «من جویای خودم بودم و با خود مشورت کردم.» با این گفته او میخواست اشارهای به پند هاتف معبد دلفویس کند که گفته بود: «خودت را بشناس.» تو گویی تنها خود او بود و نه کس دیگر که چنین دستورالعملی را به مورد اجرا گذارده بود.»
حجم
۱۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۱۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه