کتاب واقف بی عشق لاهوری
معرفی کتاب واقف بی عشق لاهوری
کتاب واقف بی عشق لاهوری سرودهٔ واقف لاهوری و گردآوریشده توسط میم پایمزد است و انتشارات سه سه تار آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب واقف بی عشق لاهوری
واقف لاهوری، شیخ نورالعین پسر قاضی امانتﷲ از شعرای قرن دوازدهم است. اصلش از قصبه تباله از نواحی لاهور است و ابتدا تحصیل علوم کرد؛ سپس به شاعری پرداخت. بین او و شاه عبدالحکیم حاکم، وحدت نظر حاصل شد و بهاتفاق یکدیگر به عزم سیاحت دکن از پنجاب خارج شدند و به اورنگآباد رسیدند. پس از چند روز به بندر سورت رفتند. حاکم از آنجا رهسپار مکه و مدینه شد؛ ولی واقف بر اثر ضعف مزاج به سفر نرفت؛ ولی پس از بازگشت حاکم دوباره به اورنگآباد رسیدند و از آنجا به سمت هندوستان رفتند. واقف پس از سیروسفر به سال ۱۱۹۵ ه.ق. درگذشت
این شاعر خیلی ماهر و باشخصیت و مبتکر، هیچ شناختهشده نبود.
میم پایمزد شعرهای واقف را به دو بخش اصلی تقسیم کرده و این کتابْ نیمی از انتخابهای اوست؛ بخش بیعشق دنیای شاعر.
در این کتاب با بارها و بارها «ضدعشق» روبهرو میشوید و این روبهرویی با ناعاشقانهها حتی اگر نگاه عاشقانهای به جهان داشته باشید فوقالعاده ناب و سازنده است.
خواندن کتاب واقف بی عشق لاهوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب واقف بی عشق لاهوری
«وفا از عمر میخواهم نکویان
که بشمارم وفاهای شما را
نه یار آمد به کار من نه اغیار
نِیَم ممنون کس منّت خدا را!
***
زینگونه پَر ز شوق اسیری چه میزنی؟
ای دل قفس برای تو فرمودهایم ما
***
ای گل هزارمرتبه ناخن به دل زدی
یک خارم از جگر نهکشیدی چه شد تو را؟
***
تنگ آمدم ز شهر خدایا نصیب کن
آشفتهخاطری که به هامون کشد مرا
واقف ز صحبت عقلا خاطرم گرفت
کو جذبهای که پهلوی مجنون کشد مرا؟
هوای دشت جنون، طرفهدلکش افتاده است
روم ز شهر، به دیوار و در چه کار مرا
ای دل پاره که از قطره خون بیش نهای
از که آموختهای اینهمه خارایی را؟
دل که بوده است جگرگوشهٔ من آخر کار
قطرهٔ اشک شد و از نظر افتاد مرا
***
ای دل پاره که از قطره خون بیش نهای
از که آموختهای اینهمه خارایی را؟
***
دل که بوده است جگرگوشهٔ من آخر کار
قطرهٔ اشک شد و از نظر افتاد مرا
***
تیرگیهای روزگار مرا
برسانید زلف یار مرا
ناله کاری نکرد در دل یار
داد بر باد، اعتبار مرا
عشقِ ظالمطبیعتِ تو گذاشت
بر خرابی، بنای کار مرا
بوسهای ده علیالحساب و مپرس
آرزوهای بیشمار مرا
دید گریان مرا و گفت از ناز
گل مکن خاک راهگذار مرا
داد از یک جرعهام واقف ز بند خود نجات
بندهٔ پیر مغانم کو خرید از من مرا
***
غرق خون گشتم از جداییها
نبرم نام آشناییها
واقف ز دل به مرادی نرسیدیم
خوشوقت حریفی که بهگِل زد در دل را
***
سبک ز بند گران زمانه بیرونآ
تو مرد کار نهای از میانه بیرونآ
به سیر لاله و گل عارفانه بیرونآ
یگانه در طلب آن یگانه بیرونآ
ز خویش از اثر این ترانه بیرونآ
ز باد صبح برآمد ز غنچه گل واقف
تو هم ز خود به نسیم بهانه بیرونآ»
حجم
۳۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه