
دانلود و خرید کتاب صوتی حیوان تعریف می کند
معرفی کتاب صوتی حیوان تعریف می کند
کتاب صوتی حیوان تعریف می کند نوشتهٔ میم پایمزد و یاسمین سلطانی، با گویندگی مجتبی حصامی و الهام حسینی توسط انتشارات سه سه تار منتشر کرده است. این اثر دربردارندهٔ دو داستان کوتاه فارسی است. نسخهٔ صوتی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صوتی حیوان تعریف می کند
کتاب حیوان تعریف میکند مجموعهای از دو داستان با محوریت نگاه حیوانات به جهان و انسان است. در یادداشت ابتدایی کتاب، به کنجکاوی همیشگی شاعران و فیلسوفان نسبت به این موضوع اشاره شده و داستانی از سلیمان نبی در قرآن ذکر شده که در آن مورچهای درک متفاوتی از سلیمان دارد. هدف این مجموعه داستان، سهیم بودن در تغییر زاویهدید مخاطبان نسبت به حیوانات و درک این نکته است که شاید اگر میتوانستیم بفهمیم حیوانات چگونه فکر میکنند، دنیای بهتری داشتیم. این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط نشر سهسه تار در تهران منتشر شده است.
خلاصه کتاب صوتی حیوان تعریف می کند
کتاب حیوان تعریف میکند شامل دو داستان مجزا است: «مگس تعریف میکند» و «سگ تعریف میکند». مگس تعریف میکند نوشتهٔ یاسمین سلطانی، از دید یک مگس روایت میشود که در خانهٔ یک پیرمرد زندانی شده است. مگس در ابتدا از وضع موجود استفاده میکند و از ریخت و پاشهای عسل و غذاهای پیرمرد تغذیه میکند. پیرمرد با مگسکش به دنبال مگس میافتد و این تعقیب و گریز به سرگرمی روزمرهٔ پیرمرد تبدیل میشود. مگس که از این وضعیت خسته شده، شروع به آزار دادن پیرمرد میکند، کنار گوشش وزوز میکند و روی غذا و صورتش مینشیند. درنهایت، در پی یکی از این تعقیب و گریزها، پیرمرد از پلهها میافتد و جان خود را از دست میدهد. مگس که شاهد این اتفاق است، پشیمان میشود و به نقش خود در مرگ پیرمرد اعتراف میکند.
داستان سگ تعریف میکند نوشته میم پایمزد از زبان یک سگ روایت میشود که در نزدیکی خط قطار زندگی میکند. سگ با سگ دیگری به نام «خاکستری» آشنا میشود که برخلاف او، به دنبال غذای زنده است و زندگی وحشیتری دارد. سگِ راوی، سگ دیگری را که پیرتر و بیمارتر است و به او علاقه داشته، از خود دور نگه میدارد و نمیخواهد خاکستری او را ببیند. خاکستری که از این پنهانکاری ناراحت است، سگ را کتک میزند و میرود. سگِ راوی جای زندگی خود را عوض میکند، اما همیشه دلش پیش سگ قدیمیاش است. او به دیدن سگ قدیمیاش میرود و متوجه میشود که سگ قدیمی او را ترک کرده تا او با خاکستری راحت باشد. این اتفاق سگ راوی را به شدت ناراحت میکند و درمییابد که همیشه سگ قدیمیاش را دوست داشته است.
چرا باید کتاب صوتی حیوان تعریف می کند را بشنویم؟
نویسندگان در این کتاب دو داستان تأثیرگذار را از دیدگاه حیوانات روایت میکند که به ما کمک میکند تا در مورد جایگاه انسان در طبیعت و نگاه حیوانات به زندگی تأمل کنیم و با طرح سؤالاتی عمیق، زاویهدید ما را به دنیای حیوانات تغییر دهد.
شنیدن کتاب صوتی حیوان تعریف می کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن این کتاب را به افرادی که به داستانهای کوتاه، ادبیات معاصر فارسی و آثاری که به تأمل دربارهٔ ارتباط انسان با طبیعت و حیوانات میپردازند، علاقهمند هستند، پیشنهاد میکنیم. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانی با زاویه دید متفاوت و پایانبندیهای تأملبرانگیز هستند، جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب صوتی حیوان تعریف می کند
«خونهاش روبروی باغی بود که خونهٔ جدیدم نزدیکش بود؛ پشت ریلهای قطار. همونجا که درختهای انگور شروع میشدند. من که میرفتم دنبال خوراکی، میدیدم نشسته جلوی باغ و من که برمیگشتم میدیدم نشسته همونجا.
بزرگتر از من بود، اینو میدیدم و کمی خجالتی بود. دور مینشست و ردّ نگاهشو روی پوست و گوشت و استخونم احساس میکردم. دوست نداشتم اینطور نگاه کنه. دوست نداشتم همیشه اونجا باشه... و یه روز دیدم دنبالم راه افتاده.
متوجه سایهاش شدم که توی نیمروز تابستونی پت و پهن و کهنه چروکیده بود. اول خیال کردم زود راه عوض میکنه. چون فکر نمیکردم بخواد کاری کنه، امّا متوجه شدم هنوز داره میاد.
از ریل قطار رد شدم و شروع کردم به جوریدن چیزهای خوراکی که کوچیک و بزرگ، اونجاها پیدا میشد. بعضیاشو اونها که با قطار میرفتند از شیشه انداخته بودند بیرون. کمی گوشت چرب سرخ، یه چیزهای شیرین و گاهی ترش که نمیدونم چطور میتونستند بخورنداش. من که نمیتونستم.
سرگرم بودم و همزمان خودمو سرگرمتر نشون میدادم. کمی که دور شدم، دیدم روی پشتهٔ زبالهها وایساده و هنوز منو میپاد.
هنوز چیزی نگفته بود. ته یه قوطی ماهیو درآوردم و همونطور که میخوردم دو سه سنگ رفتم طرفش. آفتاب از بالا میخورد تو کلّهم. ماهی کم بود و زود تموم شده بود.
گفتم: فکر میکنی چون از من خوشت میاد، منم از تو خوشم میاد؟ و دور زدم سمت قوطیهای ماهی و خوراکیهای پرت شده. از زیر پاهام یکی دو بار دیدمش؛ همونجا بود. بعدش من رفتم اونطرفتر و ازش دور شدم.
دورتر چیزای بهتری پیدا کرده بودم و تقریباً سیر شده بودم و داشتم برمیگشتم که دیدم هنوز روی تپهٔ زبالههاست. نور میخورد به چشمم و کمکم که بالاتر رفتم دیدم اون نیست؛ یه سگ دیگه بود که هم استخونبندی محکمتری داشت و هم دو سه تا خال خاکستری روی بدنش بود.»
زمان
۳۵ دقیقه
حجم
۵۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳۵ دقیقه
حجم
۵۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
قابلیت انتقال
دارد