کتاب فیلسوف دل
معرفی کتاب فیلسوف دل
کتاب فیلسوف دل نوشتهٔ کلر کارلایل و ترجمهٔ ارسطو میرانی است و بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را منتشر کرده است. موضوع این کتاب، زندگی و اندیشه بیقرار سورن کیرکگور در جدال عشق و ایمان است.
درباره کتاب فیلسوف دل
«همیشه میتوان از رابطهای عاشقانه، چیزهای زیادی دربارهٔ معنای هستی خویش آموخت». کیرکگور این جمله را بعد از تنها رابطهٔ عاشقانهاش، یعنی بههمزدن نامزدیاش، نوشت. فلسفهورزی کیرکگور نگریستن از درون به زندگی بود و هیچ فیلسوف دیگری به اندازهٔ او فلسفهاش را با زندگی خود عجین نکرد. بحران عاشقانهٔ او، فهم تازهای از هویت و آزادی انسانی نصیباش کرد که اعتبار پایدار «پدر اگزیستانسیالیسم» را برایش به ارمغان آورد. او سبک فلسفی تازهای بنا نهاد که ریشه در ماجراهای درونیِ انسان بودن داشت. با اینکه آدمی بدقلق و شاید در مقام اسوه، خطرناک هم بود، آمادگیاش برای تشریح وضع بشر الهامبخش بود. او در شناخت عشق و رنج، شوخطبعی و اضطراب، ناامیدی و شجاعت کارکشته شد. او این احوال دل را موضوع فلسفهٔ خود کرد و نوشتههایش بر دل نسلهای متعدد خوانندگان نشست.
البته کیرکگور نخستین کسی نبود که برای درک معنای انسانبودن کوشید. او با سنت فکری مهیب اروپا دست و پنجه نرم میکرد؛ سنتی که متافیزیک یونان باستان، عهد عتیق و جدید، آموزههای آباء کلیسا و راهبان قرون وسطا، لوتر و اخلاصگرایی لوتری، و سلسلهٔ فیلسوفانی نوآور چون دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس، کانت، شلینگ و هگل و ادبیات رمانتیک را در خود جذب کرده بود. او در طول سه دههٔ بیباروبر و پرآشوبِ قرن نوزدهم، این جریانهای فکری را به هستی خویش ریخت و تنشها و تناقضهایشان را در خود احساس کرد. درعینحال، سلسلهای از عشقهای آتشین، که هریک از آنها، شاید به استثنای اولی، عمیقاً تردیدآمیز بودند، دلش را شکافتند و لبریز کردند، وسعت بخشیدند و درهم کوبیدند: مادرش آنه، پدرش میکائیل پدرسن، نامزدش رگینه، شهرش، آثار ادبیاش و خدایش.
کتاب فیلسوف دل کیرکگور را در سفر جستوجوی پاسخ برای «پرسش هستی» همراهی میکند؛ پرسشی که هم به او جان بخشید و هم آشفتهاش کرد؛ گاه او را پس میکشید و گاه به پیش میراند: انسانبودن در جهان چگونه است؟ او ایدههای انتزاعی فلسفهٔ مدرن را به نقد کشید و اصرار داشت که ما باید بفهمیم کی هستیم و چگونه باید زندگی کنیم؛ درست در دل خودِ زندگی، با آیندهای که پیش روی ما گشوده است. درست همانطور که نمیتوانیم از قطارِ در حال حرکت پیاده شویم، نمیتوانیم از زندگی پا بیرون بگذاریم تا دربارهٔ معنای آن تأمل کنیم. به همین سان، این زندگینامه، کیرکگور را از چشماندازی دور، بسان تماشاگری بررسی نمیکند، بلکه همسفرش میشود و همراه او با تردیدها و بلاتکلیفیهایش مواجه میشود.
شکل کتاب برگرفته از این پرسش کیرکگوری است که انسان بودن در جهان چگونه است؟ در آغاز بخش اول (سفرِ بازگشت) کیرکگور را در بحبوحهٔ نوشتن ترس و لرز مییابیم، جایی که پاسخی پرامید و بهراستی زیبا به این پرسش میدهد. در بخش دوم (فهم زندگی با گذشتهنگری) پنج سال بعد، او را در ۱۸۴۸ مییابیم، درحالیکه به زندگی خود و فعالیت نویسندگیاش مینگرد و پاسخی متفاوت به پرسش خود از هستی میدهد. کیرکگور، بیش از حد، از میرایی خویش آگاه بود، اما انتظارش برای مرگ زودهنگام، در این پنج سال دگرگون شد: سال ۱۸۴۳ را پایان فرصتی برای نوشتن میدانست و این اضطرار او را واداشت با شتاب به آفرینش کتابهایش دست بزند. اما در سال ۱۸۴۸، مردن را کاری دید که نویسندگیاش را به انجام میرساند. در بخش سوم (زیستن با نظر به آینده) کیرکگور را در نبرد با جهان همراهی میکنیم؛ نبردی که به گونهای با مرگش به پایان میرسد.
بیتردید، شادیِ انسانبودن، هرگز به آسانی نصیب کیرکگور نشد. در آغاز سال ۱۸۴۰ او جوانی ثروتمند و بااستعداد و خوشمشرب بود که زن زیبای باهوشی، عاشقانه او را دوست داشت. اما او زندگی را بر خود حرام کرد. این واقعیت عمیق و رازآمیز روان کیرکگور با موضع فلسفیاش نسبت به جهان عجین شده بود. شاید او نخستین فیلسوف بزرگی بود که به تجربهٔ زندگی در جهانِ مدرنِ روزنامهها، قطارها، ویترینها، پارکهای تفریحی و فروشگاههای بزرگ دانش و اطلاعات توجه کرد. با اینکه زندگی برای مردمان مرفهی چون او آسانتر و راحتتر میشد، اضطرابهای تازهای دربارهٔ چگونه انسان بودن و چگونه به نظر آمدن برمیانگیخت. او نهتنها در آثار چاپشدهاش، بلکه در خیابانهای کپنهاگ، از پشت پنجرهٔ کافههای شیک در استروگت، و در صفحات روزنامههای شهرش نگاه دیگران را بر خود احساس میکرد و از آنچه میدیدند رنج میکشید.
خواندن کتاب فیلسوف دل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ فلسفه بهویژه مکتب اگزیستانسیالیسم و دوستداران کیرکگور پیشنهاد میکنیم.
درباره کلر کارلایل
کلر کارلایل رسالهٔ دکترای خود را در دانشگاه کمبریج دربارهٔ فلسفهٔ کیرکگور نوشت و هماکنون در ترینیتی کالج کمبریج تدریس میکند و دانشیار فلسفه و الهیات در کینگز کالج لندن است. او از پژوهشگران پیشرو معاصر دربارهٔ کیرکگور است و پیش از این سه کتاب دیگر دربارهٔ او منتشر کرده است: فلسفهٔ صیرورت کیرکگور: حرکات و مواضع (۲۰۰۵)، کیرکگور: راهنمای سرگشتگان (۲۰۰۶) و ترس و لرز کیرکگور (۲۰۱۰).
بخشی از کتاب فیلسوف دل
«تا حالا، هرگز با این سرعت حرکت نکرده است! و درعینحال، کاملاً بیحرکت، بیهیچ اذیتی و حتی در حال استراحت، روی صندلی شگفتانگیزی ننشسته است. کشتزارها با سرعت در جهت مخالف در پروازند و بهار همچنان در اوج سرسبزی است. هیچ بادی از جانب خدا بر بادبانهایش نمیوزد و بر سرعت سفرش نمیافزاید. این نوع تازهای از معجزه است. ترکیب کیمیاگرانهٔ بخار و فولاد، ابتکار و بلندپروازی، راهآهن را درست در جهان مسیحیت گذاشته است. این شیوهٔ نوینِ حرکت به مردی مانند او فرصت فراغت میدهد. واگن درجهیک آرام است و او طبق معمول تنها سفر میکند. کشتزارهای خرم او را به اندیشیدن دربارهٔ گذشته، و همهٔ آنچه دگرگون گشته است وا میدارند. او فشردگی کار در چند هفتهٔ گذشته، بحرانهای ماههای اخیر و پیش از اینها، سالها رکود در دانشگاه را به یاد میآورد. شاید اکنون فرصتی باشد برای رهایی از همهٔ اینها. وقتی با سرعت شصت کیلومتر در ساعت، از برلین به سوی دریای بالتیک میروی، همهچیز ممکن به نظر میآید در کمتر از دو روز، سورن کیرکگور به کپنهاگ برمیگردد.
اواخر مه ۱۸۳۹ است و کیرکگور تازه سی سالگی را تجربه میکند. سه ماه پیش، این یا آن را منتشر کرده است، اثر فلسفیِ عظیم و عجیبی که خیلی زود هیاهو بهپا کرد. او بخش زیادی از این کتاب را در بارورترین دوران زندگیاش تا آن زمان، در زمستان ۱۸۴۱ در برلین نوشت. این فصل برای دیداری کوتاهتر به برلین برگشت، با این امید که دوباره کاری مشابه انجام دهد، و امروز، با اطمینان کافی، با دو دستنویس در کیفش سوار قطار شد. او تکرار را تمام کرده بود؛ داستان مردی که، مانند کیرکگور، با زنی جوان نامزد کرده، اما نظرش عوض شده و از او جدا میشود. داستان را شخصیتی روایت میکند که ـ باز مانند کیرکگور ـ برای بار دوم به برلین سفر میکند، به اقامتگاه قدیمیاش در جندرمن مارکت بازمیگردد و همان نمایشی را که قبلاً دیده در همان سالن تئاتر میبیند. این کتاب کوچکِ عجیب هم داستانی بلند است و هم مانیفست نوع جدیدی از فلسفه که در آن حقیقت را نمیتوان شناخت، اما باید به گونهای آن را تجربه کرد.
کتاب دیگر، که هنوز ناتمام بود، ترس و لرز است. این کتاب دربارهٔ داستان ابراهیم و اسحاق است که در فصل ۲۲ از کتاب پیدایش آمده است. خدا به ابراهیم دستور میدهد پسرش را قربانی کند، بنابراین پدر و پسر سه روز را پشتسر میگذارند تا به کوه موریا برسند. آنجا ابراهیم دست و پای اسحاق را بسته و چاقویی را بلند کرده تا قربانیاش کند. ناگهان فرشتهای ظاهر شده و به او میگوید بهجای اسحاق قوچی را قربانی کند. ابراهیم و اسحاق سه روز دیگر در راه بازگشت به خانهاند. وقتی ساره، همسر ابراهیم، از او میپرسد این سه روز کجا بودید، پیرمرد چه خواهد گفت؟ او به چه چیزی میاندیشید؟ هرگز نمیدانیم. روایت کتاب مقدس دربارهٔ اندیشهها و احساسات و نیّات ابراهیم چیزی نمیگوید و اینها را فقط در خیال میتوان تصور کرد. کیرکگور هنگام نوشتن این کتابِ خلاقانه، زندگی درونی ابراهیم را روایت میکند.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
اگر علاقهمند فلسفه هستید حتماً بخونید؛ حتا اگر علاقهای هم به فلسفه ندارید، باز هم بخونید. زندگینامهای سراسر رنج و بیقراری که هم شما رو به خوبی با سورن کیرکگور آشنا میکنه و هم اشک شما رو از زندگی پر
کتابی بی نقص و پر محتوا در مورد فیلسوف بزرگ سورن کیرکگور ... کتابی جامع و کامل جهت شناخت آثار و تفکر این فیلسوف خاص و همچنین آگاهی از داستان زندگی او
https://taaghche.ir/termsandconditionsزمانها
کاش کتاب ترس و لرز سورن کی یر که گارد رو هم در طاقچه قرار میدادین