کتاب آشنایی با سارتر
معرفی کتاب آشنایی با سارتر
کتاب آشنایی با سارتر نوشتهٔ پل استراترن و ترجمهٔ زهرا آرین است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. آشنایی با سارتر از مجموعهکتابهای «آشنایی با فیلسوفانِ» نشر مرکز است. این کتاب به صورت خلاصه و داستانوار زندگی، آثار و افکار سارتر را معرفی میکند.
درباره کتاب آشنایی با سارتر
آشنایی با فیلسوفان مجموعهای از زندگینامههای فیلسوفان مشهور است که برای گشودن باب آشنایی با اندیشهها و دیدگاههای آنان مدخل مناسب و مغتنمی بهنظر میرسد. در هر کتاب گذشته از ارائهٔ اطلاعات زندگینامهای، افکار هر فیلسوف در رابطه با تاریخ فلسفه بهطـور کلی و نیز در رابطه با جریانها و تحولات فکری و اجتماعی و فرهنگی عصـر او بازگو میشود و بدون ورود به جزئیات نظریات و عقاید او، مهمترین نکتههای آنها بـا بیانی ساده و روشن و در عین حال موثق و سنجیده بیان میشود. اساس کار در این کتابها سادگی و اختصار بوده اسـت تـا جوانان و نیز همهٔ خوانندگان علاقهمندی که از پیش مطالعات فلسفی زیادی نداشتهاند بتوانند به آسانـی از آنها بـهره بگیرند و چهبسا همین صفحات اندک انگیزهٔ پیجویی بیشتر و دنبالکردن مطالعه و پژوهش در این زمینه شود.
ژان پل سارتر یک بورژوا به دنیا آمد. پدر او افسری جوان در نیروی دریایی بود که در سال ۱۹۰۶، زمانی که سارتر یکساله بود به دنبال یک تب درگذشت. سارتر محروم شده از این خیالپردازی اودیپی ادعا میکرد که بدون هیچ تجربه و حسی از فرمانبرداری فرزندوارانه بزرگ شد. «نه اَبَرمن یا فراخود و نه پرخاشگری». او هیچگونه علاقهای به اعمال قدرت چه از جانب دیگران و چه از جانب خودش در رابطه با دیگران نداشت. اینکه چنین بچگی معصومانهای به نفرتی پایدار از بورژوازی و به نیازی مداوم به ستیز با هرگونه اقتدار و نیز میل به برقرارکردن سلطهٔ روانی روی هر کس که وارد رابطهٔ نزدیک با او میشد بینجامد بسیار حیرتآور است. سارتر افکار پیچیدهاش را با ذکاوت نابغهوار خود بررسی میکرد. اما نکات بسیار پیشپاافتاده را اغلب از یاد میبرد.
آن ماری، مادر سارتر به اتفاق کودک معصوم خود، به خانهٔ پدریاش در حومه پاریس برگشت تا با پدرش زندگی کند. پدرش نمونهٔ کامل روحیات یک پدرسالار فرانسوی در آن زمان بود. او همیشه لباس فاخر میپوشید و کلاه پانامایی بسر میکرد. در خانهای که همه چیز آن زنانه بود، حرف او قانون بود. به زنش نیز مرتب خیانت میکرد. سارتر در خود زندگینامهاش (کلمات) او را «یک پیرمرد خوشتیپ با ریش سفید آویزان یا جنبان که همیشه منتظر فرصتی برای خودنمایی بود به خاطر میآورد و چنان رفتاری داشت که انگار خدای متعال است». در همین جاست که یک نقش قدرتطلب در تمام بازیگران نمودار میگردد ولی سارتر از قبول نقش روانشناختی بیمعنی پدربزرگش امتناع میورزید. با ژان پل جوان و مادرش همانند بچههای این منزل رفتار میشد. به همین سبب سارتر به مادرش بیشتر به چشم یک خواهر بزرگتر نگاه میکرد تا یک مادر. برعکس نقش پدری که او ادعا میکرد به آن احتیاجی ندارد، این سیمای خواهر-مادری به یک نیاز اساسی برای بقیه زندگیاش تبدیل شد. و اینگونه زندگی عجیب سارتر آغاز شد.
خواندن کتاب آشنایی با سارتر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند با سارتر آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آشنایی با سارتر
«در همین ایام، این پسرک هوشیار، با آن نیمشلوارهای پاریسیاش با استهزاء و مسخره همشاگردیهایش که کمتر از او خوشلباس بودند در مدرسه مواجه بود. این تجربه ناخوشایند در او خودکفایی و در عین حال درونگرایی به وجود آورد. اما سارتر بیدی نبود که به این بادها بلرزد و سرانجام خودمحوری شکستناپذیر او منجر به استقلال کامل فکری گردید.
همکلاسیهای باهوشتر به این نتیجه رسیدند که این پسرک کوتاه نحیف و خوشپوش که صورتش به یک قورباغه شباهت داشت از ذهنی استثنایی برخوردار میباشد ــ اگر چه که در امتحاناتش موفق نبود (شاید بهترین متفکر فرانسه درنسل خودش، درست بهدلیل تدریس مدام ناپدریاش جزو ثلث بالایی کلاس خود نبود) سارتر نقش دوگانه نابغه فراری از کلاس را به خوبی بازی میکرد. او یک شاگرد عینکی کک و مکی ناخوشآیندی بود که همهچیز میدانست (و سعیداشت مطمئنشود که همه نیز به این مسئله واقف هستند)؛ اما آشکارا عادت به دستهگل به آب دادن و مرتکب اشتباهات بزرگ شدن داشت. این حکایت نشاندهنده چنین واقعیتی است (منبع این حکایت خود سارتر در چهل سال بعد میباشد). سارتر مانند همه پسران دیگر در مدرسه رؤیای زنان محله Red Light را در سر میپروراند. تصورات و قدرت خارقالعاده او به سرعت از همشاگردیهایش پیشی گرفت. او مینویسد «به آنها گفتم که من با چنین زنی که در یک خیابان آشنا شدم به هتل رفتم و ما درست همان عملی را انجام دادیم که دیگران ادعای آن را دارند... من حتی از مستخدم مادرم خواستم که نامهای به این مضمون برایم بنویسد: «عزیزترینِ من، ژانپل، ...» که دوستانم در اینجا به حقه من پی بردند... من هم اعتراف کردم... و تا مدتها موجبات خنده همشاگردیهایم بودم».
زمان بسیار سختی بود. جنگ جهانی اول شروع شده بود. پدر بسیاری از همشاگردیهای سارتر به جبهه احضار شده و آنها با مادرانشان زندگی میکردند. کشت و کشتارها و قتلعام سنگرها به این قیمت تمام شد که همکلاسیهای مصیبتزده و عزادار سارتر خشونتها و پرخاشگریهای ناشی از داغدیدگی خود را بر سر هر کسی که در کلاس به نظر ضعیفتر مینمود خالی میکردند. سارتر کمکم توانست گونهای جانسختی ذهنی و نیز شخصیتی دوپهلو پیدا کند. از اینکه خود را با عدهای احمق بدون فکر وفق دهد امتناع ورزید. ولی همیشه آرزو میکرد که مورد قبول باشد. او میخواست که محبوب باشد ولی از راه خودش. این دو دولی همچنان در طول زندگیش با او بود.»
حجم
۷۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۷۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه