کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف
معرفی کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف
کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف نوشتهٔ پل استراترن و ترجمهٔ مرجان رضایی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. آشنایی با ویرجینیا وولف از مجموعهکتابهای «آشنایی با نویسندگانِ» نشر مرکز است. این کتاب به صورت خلاصه و داستانوار زندگی، آثار و افکار وولف را معرفی میکند.
در کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف
آشنایی با نویسندگان مجموعهای است برای آگاهی از اندیشه و زندگی نویسندگان برجسته و تأثیـری که آنها بر جهان فرهنگ و ادب و چالش آدمی برای درک جایگاه خود در جهان هستی گذاشتند. هر کتاب در کنار اطلاعات زندگینامهای، افکار و عقاید نویسنـده را بهویژه در مواجهه با جریانها و تحولات ادبی و فرهنگی عصرش بازگو و نکتههای اصلـی اندیشـهٔ او را از زبان خود او بیان میکند. مؤلـف به تحلیل روحیات و شخصیت نویسندگان توجهی خاص دارد و از همین رو است که خواننده در پایان کتاب احسـاس میکند نویسندهٔ مطرحشده برای او نه فقط یک نام مشهور که شخصیتی آشناست.
هر کتاب، علاوه بر مقدمه و مؤخرهای که موقعیت تاریخی و اجتماعی نویسنده و جایگاه او را در تاریخ ادبیات باز مینمایاند، شامل گاهشماری است که رخدادهای مهم زندگی و دوران نویسنده را نیز در بر دارد. گزیدهای از مهمترین نوشتهها و آثار نویسنده نکتههای اصلی اندیشهٔ او را از زبان خود او بیان میکنند. پل استراترن، مؤلف این مجموعه که پیش از این مجموعهٔ آشنایی با فیلسوفان او با موفقیتی مثالزدنی مواجه شده است، در انتخاب این گزیدهها نیز تسلط خود را نشان داده و بر قطعههایی کلیدی و راهگشا انگشت گذاشته است.
ویرجینیا وولف با نام اصلی ویرجینیا استیون در ۲۵ ژانویهٔ ۱۸۸۲ در لندن بهدنیا آمد. کودکی حساس بود و در خانهٔ بزرگی در محلهٔ اشرافی کِنزینگتون در میان عدهٔ زیاد و جورواجوری از اعضای خانواده و خدمتکاران بزرگ شد. پدرش لِزلی استیون سردبیر مجلهٔ معروف کورنهیل بود که رمانهایی از هنری جیمز و تامس هاردی و دیگران را به صورت پاورقی منتشر کرده بود. در تمام طول کودکی ویرجینیا، پدرش مشغول کار عظیم تدوین فرهنگ زندگینامهٔ ملی بود که مرجع معتبری به شمار میآید. او برای این کار بیش از ۶۵۰ نفر را به خدمت گرفته بود تا مدخلهای فرهنگ را، که بالغ بر ۲۶ جلد بود، بنویسند (و در نهایت بیش از ۳۵۰ مدخل را خودش نگاشت). کار بیش از حد در کنار سابقهٔ موروثی بیثباتی روانی اثرات وخیمی بر او گذاشت، به طوری که در خانه تنشی حاکم شد که گهگاه سبب مشاجره بین لزلی و همسر رنجورش جولیا میشد، که زنی زیبا با حساسیتهای هنرمندانه بود.
در خانواده دو برادر ناتنی بزرگتر به نامهای جرالد و جورج و یک خواهر ناتنی نیز بودند که فرزندان جولیا از ازدواج قبلیاش بودند. لزلی نیز از ازدواج قبلی خود دختری به نام لورا داشت. هنگامی که لورا بزرگتر شد مشخص شد که دارای ناهنجاری روانی است. اما برعکس، جرالد و جورج داکوُرث پسرانی دارای اعتماد به نفس و ذکاوت، و بیفرهنگی خاص انگلیسیها بودند. ویرجینیا علاوه بر این خواهر و برادران ناتنی دو برادر و دو خواهر تنی هم داشت که سه تن از آنها بزرگتر از خودش بودند. در سه نفر از این خواهران و برادران نیز آثار بیماری خفیف روانی هویدا بود. در چنین خانوادهای، مادر فرصت چندانی برای ابراز احساسات به تکتک فرزندان نمییافت.
ویرجینیا را به مدرسه نفرستادند و بیشتر پدرش هرگاه فرصتی دست میداد به آموزش او میپرداخت. پدرش از یک سو باوری آشکار به اتخاذ رویکردی منطقی در زندگی داشت و از دیگر سو از مذهب عمیقاً متنفر بود که این در دوران اوج عزت بورژوازی در عهد ملکه ویکتوریا غیرعادی به نظر میرسید. ویرجینیا اوقات زیادی را به کاوش در کتابخانهٔ پدر میگذراند و پدر در مورد کتابهایی که او خوانده بود بسیار از او پرسوجو میکرد. به قول ویرجینیا، پدر او را نصیحت میکرد که «با حداقل کلمات ممکن و با حداکثر وضوح، دقیقاً آنچه را که منظورش بود بنویسد. این تنها درس پدر در مورد هنر نویسندگی بود.»
خواندن کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند با ویرجینیا وولف آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آشنایی با ویرجینیا وولف
«بریتانیا در دورهٔ پادشاهی ادوارد جامعهای شدیداً مردسالار و طبقاتی بود، و هیچکدام از برادران ناتنی ویرجینیا احساس نمیکردند که در رفتارشان با او چیزی غیرعادی وجود دارد. حتی خود او هم زیاد بر این وقایع تأکید نمیکرد، و کماکان رفتاری خویشاوندانه با برادران ناتنیاش داشت، و به این وقایع ناخوشایند فقط در یک نامه و نیز زندگینامهٔ خودنوشتش اشاره کرد که هر دو را در آخرین سالهای حیاتش نگاشت. در حقیقت، ویرجینیا در زندگینامهاش مدعی شد آزاری که در کودکی از جرالد دیده بود فقط باعث شده بود نفرتی که همیشه از مسائل جنسی داشت در او تشدید شود. همهٔ این مسائل سبب میشود نتوان به قطعیت دریافت که چه دلیل اساسی روانیای باعث شده بود ویرجینیا چنان شود که بود. دلیل اصلی هرچه بود، به نظر میرسد ترکیبی از ژنهای موروثی معیوب، جوّ عاطفی اضطرابآور خانواده، وقوع آزارهای جنسی، مرگهای دردناک، و آرامش ناشی از آشنایی با زنان مسن سبب شد ویرجینیا جوان سردمزاجی شود که تمایلات همجنسخواهانهٔ غیرجسمانی داشت و اختلال روانی همواره او را تهدید میکرد. نکتهای که بسیار قابل تأمل به نظر میرسد آن است که در فاصلهٔ این رخدادهای آزاردهنده، هوش استثنائی و سلامت عقلی او پابرجا میماند، و در او حساسیت پرنشاط و اعتماد به نفسی ایجاد میکرد که در نامههای صمیمانهاش به دوستان معتمدش هویداست.
نمیتوانم احساسم را در مورد برگشتن تو بیان کنم. تقدیر مثل پتکی بیرحم است که بر فرق سر آنهایی که باید فرود نمیآید و در عوض به آدمهای بااحساس و فوقالعادهای مثل وایولت من اصابت میکند. کاش میتوانستم از تو با هیکل نخراشیدهٔ خودم محافظت کنم... (در کمبریج) به مراسم مذهبی بسیار زیبایی در کینگز چَپِل رفتیم. هیچ چیزی به پای مراسم مذهبی در این کلیساهای قدیمی نمیرسد؛ گرچه حتی یک کلمهاش را هم باور نمیکنم و هرگز نخواهم کرد.
نسل جوان خانوادهٔ استیون پس از مرگ پدرشان به خانهای در سوی دیگر لندن در بلومزبِری و میدان گوردون نقل مکان کردند. آنجا ویرجینیا با دوستان دانشگاهی برادرش توبی آشنا شد که در طول تعطیلات دانشگاه کمبریج زیاد به دیدن آنها میآمدند. هر پنجشنبه شب جلساتی تشکیل میدادند که در آن دانشجویان روشنفکر به بحث دربارهٔ موضوعاتی چون تعریف خوبی یا معانی زیبایی میپرداختند. به نظر ویرجینیا بحثها کمی بیش از حد سطح بالا میآمد، ولی خوشحال بود که در میان جمعی پرشور است که اعضایش به زن به چشم موجودی با استقلال اندیشه مینگرند. برادران ناتنیاش جرالد و جورج طبق سنت به عقاید زنان بیاعتنا بودند. یکی از دوستان کمبریجی توبی، جوان عجیب ریشویی به نام لیتون استرِیچی بود. او بعد از آن که به مهمانی چای در میدان گوردون دعوت شد، نامهای به دوست کمبریجی دیگر توبی به نام لئونارد وولف نوشت و در آن ویرجینیا را دختری «نسبتاً فوقالعاده، خیلی بذلهگو، با گفتنیهای بسیار، و کاملاً گسسته از واقعیت» توصیف کرد.
در سال ۱۹۰۶ توبی ترتیب سفری خانوادگی را به یونان داد. برادر کوچکترش آدریان، و ونسا و ویرجینیا، او را همراهی میکردند. وایولت دیکینسون هم در نقش «مادرخوانده» همراهشان بود. گروه با قطار و کشتی خود را به آتن رساندند و برای دیدار از آثار باستانی با قاطر راهی نواحی روستایی شدند. در آن دوران یونان کشوری دورافتاده و عقبمانده بود، و سفر با سختی زیادی توأم بود. هنگامی که به خانه برگشتند، ونسا دچار آپاندیسیت و افسردگی حاد شده بود. غیر از آن، توبی و وایولت دیکینسون نیز دچار بیماریای شده بودند که مالاریا تشخیص داده شد. شگفتآور این که، ویرجینیا از سلامت جسمی و روحی برخوردار ماند و با تمام توان به پرستاری از بیماران پرداخت. در طول این دوره مجدداً به خواهرش ونسا نزدیک شد، ولی وحشتزده شاهد بود که پزشکان، در معاینهٔ مجدد، بیماری توبی را حصبه اعلام کردند، و او تنها چهار هفته بعد در اثر این بیماری درگذشت. دوست توبی، لیتون استریچی، ماتمزده خبر را به اطلاع دوستش لئونارد وولف رساند، که اکنون در سیلان، مستعمرهٔ آن روزها و سریلانکای کنونی، شغلی مدیریتی داشت.»
حجم
۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه