کتاب آشنایی با همینگوی
معرفی کتاب آشنایی با همینگوی
کتاب آشنایی با همینگوی نوشتهٔ پل استراترن و ترجمهٔ شیوا مقانلو است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. آشنایی با همینگوی از مجموعهکتابهای «آشنایی با نویسندگانِ» نشر مرکز است. این کتاب به صورت خلاصه و داستانوار زندگی، آثار و افکار همینگوی را معرفی میکند.
درباره کتاب آشنایی با همینگوی
آشنایی با نویسندگان مجموعهای است برای آگاهی از اندیشه و زندگی نویسندگان بزرگ و تأثیری که بر جهان ادب و چالش آدمی برای درک جایگاه خود در جهان هستی گذاشتند. هر کتاب در کنار اطلاعات زندگینامهای، افکار و عقاید نویسنده را بهویژه در مواجهه با جریانها و تحولات ادبی و فرهنگی عصر او بازگو میکند. کتابهای مجموعه بدون ورود به حاشیه، به شیوهای روشن و سرراست، مستند و سنجیده به مهمترین نکتهها میپردازند. اساس کار را بر سادگی و اختصار میگذارند تا طیف هرچه گستردهتری از علاقهمندان بتوانند از آنها بهره بگیرند و چهبسا همین متن مختصر که با لحنی جذاب و زنده ارائه شده، انگیزهای شود برای پیجویی تیزبینانهتر آثار نویسنده و نقدها و پژوهشهای مربوط به آن.
هر کتاب، علاوه بر مقدمه و مؤخرهای که موقعیت تاریخی و اجتماعی نویسنده و جایگاه او را در تاریخ ادبیات باز مینمایاند، شامل گاهشماری است که رخدادهای مهم زندگی و دوران نویسنده را نیز در بر دارد. گزیدهای از مهمترین نوشتهها و آثار نویسنده نکتههای اصلی اندیشهٔ او را از زبان خود او بیان میکنند. پل استراترن، مؤلف این مجموعه، در انتخاب این گزیده تسلط خود را نشان داده و بر قطعههایی کلیدی و راهگشا انگشت گذاشته است. در شرح احوال و آثار نویسندگان به تحلیل روحیات و شخصیت آنان بسیار توجه کرده، طوری که خواننده در پایان کتاب بهراستی احساس میکند که نویسندهٔ مطرحشده برای او دیگر نه فقط یک نام مشهور که شخصیتی آشناست.
ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیهٔ ۱۸۹۹، در اوک پارک، حومهٔ پررونق شیکاگو، به دنیا آمد. پدرش، اد همینگوی، مردی بلندقد و چهارشانه با ریشی سیاه و پر، و عاشق شکار بود.
وقتی تنها هفت هفته از بهدنیاآمدن همینگوی میگذشت، او را از اوکپارک به منزل ییلاقی خانواده در جنگل بردند. ارنست در دوران بچگی از پدرش زندگی در جنگل را آموزش دید: چطور ماهی بگیرد، چطور هیزم بشکند، چطور گوزن شکار کند و چطور بهسوی شکار شلیک کند. قوانین دنیای وحش خشک و صریح بودند. هیچچیز نباید برای نفس شکار، شکار میشد: فقط چیزی را میکشی که میخوری. ارنست جوان نخستین درس را با اجبار به خوردن گوشت سفت و بدبوی خارپشتی یاد گرفت که محض تفریح به طرفش شلیک کرده بود.
مادر ارنست، گرِیس همینگوی، برای خوانندگی اپرا تربیت شده بود اما دورهٔ شغلی او به خاطر ضعف بیناییاش کوتاه شد. ارنست جوان از وجود برادری کوچک هم میتوانست محظوظ شود، اما این امر اتفاق نیفتاد مگر وقتی که دیگر خیلی دیر و ارنست تقریباً بزرگ شده بود. نخستین سالهای زندگی او در خانهای پر از دختر سپری شد. چنین شرایطی اغلب موجب تقویت خودِ برتر مردانه محسوب میشود: پسر مرکز توجه جنس مؤنث قرار میگیرد و خواهران شیفتهاش او را تروخشک میکنند و مراقبش هستند. و اینگونه زندگی جذاب همینگوی آغاز میشود.
خواندن کتاب آشنایی با همینگوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند با همینگوی آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آشنایی با همینگوی
«در مدرسه، ارنست سریعاً در درس ورزش ابراز وجود کرد. گنده و چغر بود؛ و در شنا، دو، و بوکس، چابک. جایی هم در تیم فوتبال یافت اما با وجود بدن قویاش از تخلیهٔ انرژیاش در آن بازی ارضا نمیشد. همینگوی هیچوقت بازیکن یک ورزش گروهی نشد ــ البته مگر در مقام رئیس گروه. او اگرچه بیشک باهوش بود، علاقهٔ کمی به رشد مهارتهای درسی نشان میداد و ترجیحش حفظ رویهای کاملاً غیرروشنفکرانه بود. با این همه مهارتی بینظیر در درس انگلیسی داشت و مقالاتی برای روزنامهٔ مدرسه مینوشت که نشانگر مهارتی زودرس در توصیف اعمال فیزیکی بود. نکتهٔ بهویژه قابل توجه دقت موشکافانهٔ او به جزئیات بود: این هم برای خودش مهارتی بود، و کاملاً مرتبط با زندگی پرتحرکی که او آنقدر دوست میداشت، مهارتی که مجبور نبود از پدرش بیاموزد. این مهارت شخصی خود او بود، یک شیوهٔ بیان کاملاً شخصی که میتوانست به روش خودش بیاموزد، و با آن میتوانست بکوشد تا احساس واقعیاش را بیان کند.
اینها خیلی سالم و طبیعی به نظر میرسید، اما انگار آستانهٔ نامحسوس شروع یک اختلال روانی در شخصیت همینگوی از همان سن بود. خانواده در خانه همان چیزی نبود که از بیرون به نظر میرسید. اد همینگوی چغر و گنده از حملات افسردگی فزایندهای رنج میبرد. در همان حال، گریس همینگوی احساساتی به یکی از شاگردان مؤنث خوشقیافهاش، محبتی افراطی ابراز میداشت. او با به همراه بردن دو تن از فرزندانش گهگاه از منزل بیرون میزد و آخر هفته را در منزل شاگردش میگذراند، عادتی که به شایعاتی محلی در مورد همجنسخواه بودن او انجامید.
ارنست با عشقش، و نفرتش، نسبت به مادرش گرفتوگیرهایی داشت که در احساس شدید اما دوگانهاش نسبت به پدرش نیز بازتاب داشت. ارنست در آغاز اد را قهرمانِ مورد پرستش خود ساخته بود، اگرچه این حس بعدها با تمردی طبیعی به تعادل رسید. اما افسردگی پدرش منجر به تسلیم هرچه بیشتر اد در مقابل خواستههای زنش میشد. ارنست با وحشت شاهد بود که قهرمانش به مردی شکستخورده تبدیل میشود. در هفده سالگی او هنوز احساس نزدیکی شدیدی به پدر و مادرش داشت، حتا عاشقشان بود، اما نمیتوانست احساس عمیق تحقیر نسبت به آنها را هم مهار کند. این احساسات متناقض در همینگوی مبین این معنا بود که در پس ِ ظاهر قلدر او، شخصیتی پیچیده و متناقض رشد کرده بود. شواهد این اختلال با چیزهایی که صرفاً عیوب طبیعی دوران نوجوانی به نظر میرسیدند هرچه بیشتر مشهود میشد؛ مثلاً دروغگویی، اغراق، و از خود اسطوره ساختن. همینگوی هیچگاه این خصلتهای ذاتی کودکانه را پشت سر نگذاشت.
اما ارنست جوان آنقدر بزرگ بود که از پس اکثر لاف و گزافهای خودش برآید، یا دستکم از آنها دفاع کند. رفقای همکلاسیاش یاد گرفتند که در مورد ادعاهایش سؤالی نکنند: نیاز ارنست به باورکردن چنین لاف و گزافهایی، بسیار شدید به نظر میرسید. این حالت پیشاپیش بخشی از لاک آسیبدیدهای شده بود که از حساسیت بالای او، که بدون رضایت شخص خودش رشد کرده بود، محافظت میکرد. نگاه معصومانهٔ او کمکم از بچهقلدری که وجودش برای حفظ آن نگاه ضروری به نظر میرسید جدا میشد.»
حجم
۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه