کتاب چشم بندی
معرفی کتاب چشم بندی
کتاب چشم بندی نوشته آگاتا کریستی است و با ترجمه مجتبی عبدالله نژاد در انتشارات شرکت کتاب هرمس منتشر شده است.
درباره کتاب چشم بندی
خانم مارپل هنگام ملاقات با دوست مدرسه آمریکایی خود روث رایدوک در لندن، متوجه میشود که روت به طور جدی نگران خواهرش کری لوئیز است. او از خانم مارپل میخواهد تا از کری لوئیز در استونیگیتس، خانهاش در انگلستان دیدن کند. خانم مارپل با این دیدار موافقت میکند. در کنار عمارت آنها مرکز بازپروری بزرگی برای کودکان مجرم ساخته شده است.
کتاب چشم بندی داستان هیجانانگیزی است که شما را با خود همراه میکند. خانم مارپل مشهور در زمان ملاقات با خواهر دوستش در این مرکز بازپروری مجرمین خطر را در کمینش احساس میکند. اما این نگرانیها زمانی شدید میشود که به فردی به مدیر مرکز شلیک میکند. مدیر آسیبی نمیبیند اما ملاقات کنندهای عجیب خوششانس نیست و در بخش دیگر ساختمان کشته میشود.
خواندن کتاب چشم بندی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، ملکه جنایت و نویسنده مشهور و پرفروش سبک جنایی و معماگونه در تمام اعصار، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در انگلستان چشم به جهان گشود. او خالق شخصیتهایی مانند هرکول پوآرو و خانم مارپل است و عمده شهرتش را مدیون رمانهای جناییاش است. نام کامل او آگاتا مری کلاریسا میلر است. در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد و از او یک دختر به نام رزالیند هیکز دارد. اما این ازدواج بعد از یازده سال به جدایی انجامید.
او در سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان ازدواج کرد و همراه او به سفرهای زیادی رفت. سفرهایی که تاثیرات بسیاری در داستانهای جذاب او داشتند. او همچنین داستانهای عاشقانهاش را با نام مستعار مِری وستماکوت منتشر میکرد. از روی کتابهای او فیلمهای بسیاری هم ساختند و شخصیتهای هرکول پوآرو، با بازی دیوید سوشی، و همچنین خانم مارپل از محبوبترین شخصیتهای سینمایی و تلویزیونی هستند. او در مقام پرفروشترین نویسنده انگلستان و کل دنیا قرار دارد. مقامهای بعدی به ژول ورن و شکسپیر میرسد.
آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در سن ۸۵ سالگی در انگلستان چشم از دنیا فربست.
بخشی از کتاب چشم بندی
دوستی چیز عجیبی است. دوستی جین مارپل جوان با این دو دختر امریکایی. تقریباً یکباره راهشان از هم جدا شده بود، اما علاقه و محبت قدیم هنوز برقرار بود. گاهی نامه مینوشتند. در ایام کریسمس از هم یاد میکردند. عجبا که روت را که منزلش ــ یا به عبارت بهتر منازلش ــ در امریکا بود، بیشتر از خواهر دیگرش میدید. اما نه، شاید چندان هم عجیب نبود. روت مانند بیشتر امریکاییهای طبقه خودش، جهانوطن بود. هر سال یا هر دو سال یک بار به اروپا میآمد. شهرها را میگشت. لندن، پاریس، ریویرا، و دوباره برمیگشت. سعی میکرد هرجا هست، دوستانش را هم ببیند و لحظاتی را با آنها باشد. از این دیدارهای دوستانه فراوان داشتند. در کلاریج یا ساوُی یا برکلی یا دورچستر. غذایی میخوردند، تجدیدخاطرهای میکردند، و با آه وافسوس خداحافظی میکردند. روت هرگز وقت نکرده بود به سنتماریمید بیاید. خود خانم مارپل هم چنین توقعی از او نداشت. زندگی هرکس ضرباهنگی دارد. ضرباهنگ زندگی روت «پرِستو» بود، ضرباهنگ زندگی خانم مارپل «آداجیو».
باری، خانم مارپل روت را که امریکایی بود بارها دیده بود، اما کری لوئیز را که در انگلستان زندگی میکرد بالغ بر بیست سال بود که ندیده بود. عجیب، اما طبیعی بود؛ چون وقتی دو نفر در یک کشور زندگی میکنند، نیازی نیست برای دیدنِ هم برنامهریزی کنند. تصور میکنند دیر یا زود بدون این برنامهریزیها همدیگر را میبینند. اما اگر مقیم مناطق مختلفی باشند و مسیرهایشان به هم نخورد، این اتفاق نمیافتد. جین مارپل و کری لوئیز مسیرهایشان به هم نمیخورد. فقط همین.
خانم مارپل پرسید:
ــ چرا نگران کری لوئیز هستی؟
ــ نمیدانم. همینطوری خیلی نگرانم.
ــ مریض که نیست؟
ــ ضعیف است ... از قدیم ضعیف بوده. ولی مشکل خاصی ندارد و مثل همیشه است.
ــ غم و غصهای دارد؟
ــ نه بابا.
خانم مارپل با خودش فکر کرد: «نه، به کری لوئیز نمیآید غم وغصه داشته باشد. تصور چنین چیزی دشوار است. اما لابد در زندگی او هم لحظاتی بوده که غصه بخورد. فقط ... تجسمش دشوار بود. گیج و مبهوت، شاید ... حیرتزده، شاید ... ولی غصهدار، نه.»
توضیحات خانم وان رایدوک بموقع بود.
ــ کری لوئیز انگار توی این دنیا زندگی نمیکند. نمیداند این دنیا چطوری است. از همین نگرانم.
خانم مارپل گفت:
ــ اوضاعش ...
بعد حرفش را قطع کرد و سر تکان داد و گفت:
ــ نه.
خانم وان رایدوک گفت:
ــ نه، وضعش خوب است. خودش مشکل دارد. بین ما کری لوئیز از قدیم دختر آرمانخواهی بود. البته در جوانی ما آرمانخواهی مد بود.
حجم
۱۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
حجم
۱۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
نظرات کاربران
لطفا کتاب های آگاتا کریستی رو در بی نهایت بذاریدددد
مثل بقیه کتابهای آگاتا کریستی، خانم مارپل شاهد اتفاقات مختلفی هست که هر کدوم سعی میکنن به پیدا کردن قاتل سمت و سویی بدن، اما در نهایت این خانم مارپل هستش که معما رو حل میکنه. به نظرم داستانهای خانم مارپل
داستان پردازیش خوب بود و خانم آگاتا کریستی خوب ذهن آدم رو منحرف میکرد 😅هر چند من از اول یه حدسی زدم 😉🤘
هر چقدر از زیبایی و جذابیتش بگم کم گفتم، واقعا پیشنهاد میکنم حتما بخونید. خیلی قشنگ بود فقط خودمو درک نمیکنم چرا باید برای شخصیت منفی ناراحت باشم...
خوب بود، البته بعلت وجود نفرات زیاد کمی گنگ بود.
کتاب چشم بندی هم ماجراهای خانم مارپل هست و همیشه آدمهای مشابه تو روستا هست که این شباهت به حل معما کمک میکنه و براش ایده میشه،احساس کردم در مورد ایده کمک به بازپروری مجرمان خصمانه برخورد کرده همینطور که
همه اونایی که کتابهای آگاتا کریستی میخونن میدونن که این نویسنده چطور با روح وروان خواننده بازی میکنه وتا لحظه آخر دنبال خودش میکشونه.خانم مارپل در نقش یک پیرزن مهربان والبته بسیار باهوش راز جنایتی رو کشف میکنه وهمه غافلگیر