کتاب آزردگان و خوارشدگان
معرفی کتاب آزردگان و خوارشدگان
کتاب آزردگان و خوارشدگان رمانی نوشتهٔ فیودور داستایفسکی است که اولینبار در سال ۱۳۲۷ مشفق همدانی آن را تحت عنوان «آزردگان» از فرانسوی به فارسی ترجمه کرد. پس از آن، این رمان با همین نام یا با نامهای دیگر، بارها به فارسی ترجمه شده است. اکنون با ترجمهٔ علی سلامی در نشر گویا در دسترس است. آلیوشا شخصیت اصلی داستان، یک پسر دوستداشتنی است که روحش مانند فرشتهها پاک است و چهرهای زیبا و رفتاری سرشار از ادب دارد. در مدت بسیار کمی مهرش در دل ایخمنیف شاهزادهٔ جوانی که ۲۰ سال داشت و رفتار و حرکاتش بسیار کودکانه بود، نشست. کسی علت آن را نمیدانست که چرا پدرش با آنکه وی را بسیار دوست میداشت دل به فراق او سپرد.
درباره کتاب آزردگان و خوارشدگان
استاریکووا در مقدمهای بر ترجمهٔ انگلیسی این کتاب میگوید:
برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، و ابله بزرگترین رمانهای داستایفسکیاند، و آزردگان دریچهای است به جهانِ نویسندهای بزرگ. به عقیدهٔ من، هر که خواندنِ داستایفسکی را با آزردگان آغاز کند بختیار است؛ از جای درستی آغاز کرده؛ خاصه اگر جوان هم باشد. در این مورد، از پیچیدگیِ بیحدّوحصر و سرشاریِ فلسفیِ رمانهایِ بزرگِ داستایفسکی به وحشت نمیافتد و از هر لحاظ، فرصت و مجال آن را دارد که درکِ عمیقی به دست آورد از فضایِ عاطفیِ جهانِ بیاندازه پیچیدهای که آزردگان تنها از وجهی بدان راه میبَرَد. امّا خواننده، چون به این جهان وارد شود، درمییابد که به جایی ماندگار و بنابراین مهمّ و معنادار نزدیک شده است، همان جایی که داستایفسکی دلمشغول آن بود. امّا، البتّه، راهِ دیگری هم برای آشنایی با جهانِ داستایفسکی هست. میتوان آزردگان را بعد از آن رمانهایِ بزرگ خواند و لذّتی کاملاً متفاوت از آن برد، با کشفِ جوانههایِ آنچه بعدها شخصیّتها و فکرتهایی بلندآوازه و جهانی میشوند.
درباره داستایوفسکی
پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانهروزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده مهندسی نظامی را در سنپترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید. داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سنپترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش میداد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد. داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سهروزهٔ بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانیاش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریهٔ سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت.
کتاب آزردگان و خوارشدگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات روسیه، بهخصوص کسانی که بهتازگی مایل هستند مطالعهٔ آثار داستایوفسکی را آغاز کنند، انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب آزردگان و خوارشدگان
پیرمرد خمیده وقتی به قهوهخانه نزدیک شد، با حالتی لرزان و آهسته مثل پرندهٔ چوبپا، پاهای خشکش را حرکت داد و با عصایش بهآرامی بر سنگفرش خیابان زد. در تمام زندگیام، هرگز انسانی چنین عجیب و درمانده را ندیدهام. حتی قبل از این ماجرا، وقتی در قهوهخانهٔ مولر با هم ملاقات کردیم، مدام این حس بیقراری را به من منتقل میکرد. قامت بلند، کمر خمیده، صورت تکیده و هشتادسالهاش، کت کهنه و ژندهاش که درزهایش ورآمده بود، کلاه استوانهای بیستسالهاش که بهسختی سر طاسش را میپوشاند ــ پشت آن کلاه، یک تار موی سفید و طلایی هنوز باقیمانده بود ــ حرکاتش مثل عقربههای ساعت بهصورت مکانیکی انجام میشد ــ تمامی اینها میتوانست باعث شگفتی هرکسی شود که برای اولینبار با او برخورد میکرد. واقعاً دیدن چنین انسان فرتوتی، عجیب به نظر میرسید که تکوتنها بود و کسی نبود کمکش کند مخصوصاً باتوجهبه اینکه ظاهرِ یک بیمار روانی را داشت که از چنگ مراقبانش گریخته بود. همچنین از این مسئله شگفتزده شدم که او تا چه حد نحیف و لاغر بود. گوشتی بر تن نداشت ــ پوستش به نظر میرسید که بهسختی بر پیکرش کشیده شده باشد. چشمان درشت و آبگرفتهاش که دایرههای آبی تیره آنها را احاطه کرده بود، همیشه به سمت جلو خیره بودند و هرگز بهسوی دیگری نمیچرخیدند و اصلاً نمیدید. از این بابت مطمئن هستم حتی اگر نگاهت میکرد، مستقیماً به سمت تو میآمد گویی در آنجا حضور نداری. این حرکت را بارها مشاهده کردم. پیرمرد اخیراً به قهوهخانهٔ مولر میآمد و خدا میداند از کجا ظاهر میشد و همیشه سگش همراهش بود.
حجم
۴۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۴۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این رمان چهار پنج تا ترجمه داره.هر کدومش زمین تا آسمون از هم فرق دارن.معلوم نیست کدوم یکی درسته...!
البته که نمیشه به این کتاب برچسب عاشقانه زد اما محور کتاب به داستان عشق ناتاشا به الیوشا میچرخه، رنج کشیدگان عنوان خوبیه برای داستان ،همزمان همون رنج و ازردگی رو مخاطب هم تا اخرین لحظه پایان کتاب حس میکنه.
تقریبا تمام کتاب های داستایوفسکی فوق العاده نوشته شده. شخصیت پردازی بسیار دقیق، عالی و ملموس، داستان پردازی جذاب، روان و مبتکرانه👌🏻 بنظرم هر کتابش را باید خوند و تحلیل و تفکر و تمجید کرد. متاسفانه این ترجمهی خوب و درستی