کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی
معرفی کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی
کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی نوشته رابرت ون گولیک است که با ترجمه یاسر پوراسماعیل منتشر شده است. کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی درباره مفهوم انتزاعی آگاهی توضیح داده است.
دانشنامه فلسفه استنفورد مجموعهای کاربردی و راهی دقیق است برای ورود به مباحث مختلف فلسفه. دانشنامه فلسفه استنفورد در چندین جلد با موضوعات مختلف منتشر شده است. دانشنامه استنفورد، اثری کاربردی است برای کسانی که میخواهند برای اولینبار با فلسفه روبهرو شوند. این دانشنامه موضوعات متنوع را در بیست جلد، از زبان نویسندگان مختلف با دیدی فلسفه بررسی کرده است. موضوعاتی مانند پدیدار شناسی، روشنگری، تاریخ هستی، بدن آگاهی، احترام و...
درباره کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی
هیچ جنبهای از ذهن آشناتر یا سردرگمکنندهتر از آگاهی و تجربه آگاهانه ما از خود و جهان نیست. مسئله آگاهی مسلماً موضوع محوری در نظریهپردازی کنونی ما درباره ذهن است. با وجود اینکه هیچ نظریه مورد اتفاقی درباره آگاهی وجود ندارد، اجماعی گسترده، هرچند نه کاملاً فراگیر، درباره این رأی وجود دارد که تبیین بسندهای از ذهن مستلزم فهم روشنی از آگاهی و جایگاه آن در طبیعت است.
در این کتاب هم میفهمید که آگاهی چیست و هم یاد میگیرید که با سایر جنبههای واقعیت ــ جنبههای ناآگاهانه ــ چه رابطهای دارد.
خواندن کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به درک مفاهیم انسانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ آگاهی
ایمانوئل کانت (Kant ۱۷۸۷) در اواخر قرن هجدهم رهیافت تداعیگرایانه محض را نقد کرد؛ طبق استدلال او، تبیین بسندهای از تجربه و آگاهی پدیداری۱۳ مستلزم ساختارِ به مراتب غنیتری از سازماندهی ذهنی و است. به نظر کانت، ممکن نیست آگاهی پدیداری، صرف توالی ایدههای متداعی باشد، بلکه دستکم باید تجربه خویشتنی آگاه باشد که در جهان عینیای که بر حسب مکان، زمان و علیت ساختار یافته است قرار دارد.
در جهان انگلیسیآمریکایی، رهیافتهای تداعیگرایانه تا قرن هجدهم همچنان هم در فلسفه و هم در روانشناسی تأثیرگذار بودند، در حالی که در فضای آلمانی و اروپایی، توجه بیشتری به ساختار بزرگتر تجربه معطوف بود که تا حدودی منجر به پژوهش در زمینه پدیدارشناسی در آثار ادموند هوسرل (Husserl ۱۹۱۳, ۱۹۲۹)، مارتین هایدگر (Heidegger ۱۹۲۷)، موریس مرلوپونتی Merleau-Ponty ۱۹۴۵)) و دیگرانی شد که دامنه مطالعه آگاهی را به قلمرو امور اجتماعی، بدنی و بینالاشخاصی گسترش دادند.
در آغاز روانشناسی علمی جدید در میانه قرن نوزدهم، همچنان ذهن با آگاهی عمدتآ یکی انگاشته میشد، و در کارهای ویلهلم وونت (Wundt ۱۸۹۷)، هرمان فون هلمهولتس (von Helmholtz ۱۸۹۷)، ویلیام جیمز (James ۱۸۹۰) و آلفرد تیچنر (Titchener ۱۹۰۱)، روشهای دروننگرانه حاکم بودند. اما رابطه آگاهی با مغز، تا حد بسیار زیادی به صورت راز باقی ماند، رازی که ت. ه. هاکسلی در جمله معروف خود آن را به بیان درآورده است:
اینکه چگونه چیزی به چشمگیری حالتی از آگاهی در نتیجه انگیزش بافت عصبی پدیدار میشود، دقیقاً به اندازه ظاهر شدن غول هنگامی که علاءالدین چراغ خود را میمالید، تبیینناشدنی است (Huxley ۱۸۶۶).
طلیعه قرن بیستم، شاهد نادیده گرفته شدن آگاهی در روانشناسی علمی بود، بهخصوص در ایالات متحد به هنگامی که رفتارگرایی۱۶ ظهور یافت (Watson ۱۹۲۴, Skinner ۱۹۵۳)، هرچند جنبشهایی همچون روانشناسی گشتالت، آن را به عنوان دغدغه علمی بیوقفهای در اروپا سرپا نگه داشتند (Khler ۱۹۲۹, Kffka ۱۹۳۵). در دهه ۱۹۶۰، سلطه رفتارگرایی با پیدایش روانشناسی شناختی و تأکید آن بر پردازش اطلاعات و مدلسازی فرایندهای ذهنی درونی به لرزه افتاد (Neisser ۱۹۶۵, Gardiner ۱۹۸۵). اما بهرغم تأکید دوباره بر تبیین فرایندهای شناختیای همچون حافظه، ادراک ( حسی )و درک زبان، آگاهی همچنان تا چند دهه بعد عمدتاً مورد غفلت بود.
حجم
۱۵۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
حجم
۱۵۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
نظرات کاربران
مجبور شدم متن انگلیسی رو بذارم جلوم با اون ادامه بدم. نه علایم نه متن و نه جمله بندی رعایت شده. من نمیدونم ناشر خونده بعد اجازه چاپ داده؟