کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا
معرفی کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا
کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا نوشتهٔ دنیل تامس پریموزیک و ترجمهٔ محمدرضا ابوالقاسمی است. نشر مرکز این کتاب فلسفی را منتشر کرده است؛ کتابی در باب نظریهٔ «موریس مرلوپونتی» (پدیدارشناسِ وجودی) دربارهٔ معنا.
درباره کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا
کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا شما را با یک پدیدارشناسِ وجودی آشنا میکند که فلسفهاش تأثیری ژرف و ماندگار بر جهان فلسفه گذاشته و خواهد گذاشت. او در پاسخ به این پرسش که زیستن انسان در جهان چه معنایی دارد، راههای جدیدی برای رسیدن به پاسخها پیشبینی و دروازههای فلسفه را برای ورود ما باز کرده است. نویسندهٔ کتاب حاضر بخشهای اصلی فلسفهٔ «موریس مرلوپونتی» را بهشیوهای موضوعی معرفی کرده است؛ نویسنده باتوجهبه ماهیت فلسفهٔ مرلوپونتی گمان میکند خودِ او نیز چنین شیوهای را بپسندد. موضوعات مورد بحث در بستر تحولات تاریخی مطرح شده و بدینگونه میتوان روند تکامل اندیشههای اصلی مرلوپونتی را دنبال کرد. این موضوعات پیرامون یک محور مرکزی میچرخد که عبارت است از نظریهٔ مرلوپونتی دربارهٔ معنا؛ نظریهای که بهگمان دنیل تامس پریموزیک، نیروی محرک کل فلسفهٔ او است و راهی پیش پای ما میگذارد تا تمامی آثار او را همچون کلیتی منسجم در نظر بگیریم. نظریهٔ مرلوپونتی دربارهٔ معنا در سراسر این کتاب مورد تأکید قرار گرفته است. کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا چهار فصل دارد؛ «آثار اولیه»، «آثار میانی مرلوپونتی: تعهد سیاسی»، «واپسین اثر: مرئی و نامرئی» و «پیگفتار: هدفی که مرلوپونتی نشانه رفته بود».
موریس مرلوپونتی (Maurice Merleau - Ponty) در ۱۴ مارس ۱۹۰۸ به دنیا آمد و در ۳ مهٔ ۱۹۶۱ درگذشت. او از مطرحترین پدیدارشناسان قرن بیستم میلادی بود. از پژوهشهای «ادموند هوسرل» فراتر رفت و نشان داد که دوگانگی سوژه و ابژه در کار نیست. شاخهٔ اصلی کار او پدیدارشناسی ادراک، یکی از سه سنت مهم در پدیدارشناسی محسوب میشود. او کتابی به همین نام دارد؛ «پدیدارشناسی ادراک». از کتابهای دیگر او میتوان به «انساندوستی و خشونت» و «در ستایش فلسفه» و «جهان ادراک» اشاره کرد. کتابهایی دربارهٔ او نوشته شده است.
خواندن کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب نظریهٔ «موریس مرلوپونتی» دربارهٔ معنا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرلوپونتی، فلسفه و معنا
«مرلوپونتی در نثر جهان نیز که با مرگاش ناتمام باقی ماند، مسئلهٔ مهمی را مطرح میکند. او مدعی است سخن گفتن به وسیلهٔ یک زبان مشترک، اهمیت زیادی برای مشارکت ما در جهان دارد و شبیه است به اهمیتی کهبدن در ادراک حسی دارد. «زبانی که بدان سخن گفته میشود» میتواند معانی مشترکی را انتقال دهد که پیش از ما وجود داشتهاند و ما نیز این امکان را داریم که مفهوم مورد نظرمان را بر آنها بیفزاییم. تا هنگامی که این زبان از درون جسم میجوشد، این «صیرورت زبان»، این سخن گفتن متداوم دربارهٔ حقیقت تجربهمان، درون فرهنگی رخ میدهد که زبان بین همهٔ اعضای آن مشترک است. مرلوپونتی برای توصیف این صیرورت زبان، از گفتههای مشترک و متداوم ما دربارهٔ تماس مستقیم و عریان با جهان استفاده میکند:
درست همانگونه که عضویت مشترک ما در یک جهان واحد بر این فرض استوار است که نخستین تجربهٔ من، در صورت اصالت، باید تجربهٔ [در جهان] بودن باشد، بنابراین عضویت ما در یک زبان مشترک یا حتی یک جهان مشترک زبانی بر این فرض استوار است که میان من و گفتارم رابطهای سرآغازین وجود دارد؛ رابطهای که به گفتارم ارزشی همپای هستی میبخشد، هستیای که میتوانم در آن مشارکت داشته باشم. از طریق این رابطه، خودِ دیگرم میتواند به دیگری و، در معنایی بسیار ریشهای، به خودم مبدل شود. زبان مشترکی که ما بدان سخن میگوییم چیزی است شبیه به جسمانیت بینام و نشانی که مشترک است بین ما و سایر موجودات. (۳) همانگونه که بدنهایمان تماس و تعاملات ما با جهان خودِ چیزها را ممکن میکنند و تداوم میبخشند، زبان نیز درست به همین شکل زندگانی ما در جهان همگانی و مشترک حقایق زیسته را ممکن ساخته و تداوم میدهد. از نگاه مرلوپونتی، زندگی ما مبتنی بر این پیشفرض است که رابطهٔ بینالأذهانی و استفاده از یک زبان مشترک برای همهٔ ماامکانپذیر است و ما از چنین راههایی میتوانیم تماس با هستی پیشا ـ تأملی و صلب جهان را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم. بنابراین، راستای حرکت او در کتاب نثر جهان نیز همین دیدگاه است و از این طریق وجوه دیگر ایدهٔ «صیرورت زبان» را به بحث میگذارد.
برای مرلوپونتی بسیار مهم است که مشارکت دادن دیگران در تماس پیشا ـ تأملی با جهان، بیان شدنی است. در واقع واژهٔ «بیان شده» زنده است و توانمند و معانیای را منتقل میکند که ارتباط نوشتاری نمیتواند منتقلشان کند. در حقیقت، مرلوپونتی بر این نظر است که شخص باید معانی وجودش را بسراید. او در اینجا معنای کهن سرودن را مدنظر دارد، آنگونه که شاعران فضائل قهرمانانهٔ اولیس و هکتور را میسرایند و برای این منظور به واژهٔ گفتاری جنبهای موسیقایی، شاعرانه و زیباشناختی میبخشند و تأثیر مهیج نیرومندی بر مخاطبان میگذارند. این تأثیر، سرزنده است و پر طراوت، و نزدیکتر است به تجربهای که سراینده میکوشد با شنوندهاش در میان بگذارد و تجربهای مشابه را در نزد او برانگیزد. چنین تجربهای سرآغازینتر است و شنونده به شکل پیشا ـ تأملی با آن آشنایی دارد.»
حجم
۱۰۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه