کتاب پروژه خونین او
معرفی کتاب پروژه خونین او
کتاب پروژه خونین او نوشته گرم مکری برنت است که با ترجمه پیمان خاکسار منتشر شده است. کتاب پروژه خونین او داستان مدارک مرتبط با پرونده رودریک مکری قاتل ۱۷ ساله است.
درباره کتاب پروژه خونین او
این کتاب شش بخش دارد اول اظهاریهها؛ شامل اظهاراتِ جمعى از ساکنین روستا، و پلیس محلى، دوم روایت رودریک مکرى؛ در قالب دست نوشته او که در سلولش به نگارش درآمده است، سوم گزارشهاى پزشکى؛ شرح گزارش پزشکى قانونى و جراحات وارده بر مقتولین، چهارم سفرهایى در سرزمینهاى مرزى جنون؛ شواهد جمعآورى شده توسط جِى بروس تامسون، جراح مقبم زندان عمومى اسکاتلند در پرث، پنجم محاکمه؛ اظهارات مظنون و شاهدین، دفاعیه و گزارشى از دادگاه و روند محاکمهى مکرى و در پایان یک موخره.
این کتاب روایت زندگی مردی است که در سن کم به قتل محکوم میشود و در زندان شروع به نوشتن میکند. مطالب این کتاب بین هفدهم اوت تا پنجم سپتامبر ۱۸۹۶ نوشته شده است. نویسنده یعنی رودریک مکری هفت روز بعد از دستگیری شروع به نوشتن کرده است و حالا با گذشت چندین سال یکی از بازماندگانش این کتاب را جمعاوری کرده است و سعی کرده بدون دست بردن در اثر نوشتههای او را بازگو کند.
علاوهبر روایت رودریک، این کتاب شامل اظهارات جمعی از ساکنین کولدوی نیز هست که همه را پلیس مکتوب کرده. همچنین گزارش کالبدشکافی قربانیان و شاید از همه جالبتر، بخشی از خاطرات جیمز بروس تامسون، سفرهایی در سرزمینهای مرزی جنون، که در آن معاینهی رودریک مکری را شرح داده و بازدیدش از کولدوی به همراهی اندرو سینکلر را. تامسون جراح مقیم زندان اسکاتلند در پِرث بوده، محل نگهداری کسانی که به دلیل جنون قادر نبودند در دادگاه از خود دفاع کنند. آقای تامسون از فرصتی که در اختیارش گذاشته شده بود نهایت استفاده را کرد و دو مقالهی تأثیرگذار به چاپ رساند، «سرشت موروثی جنایت» و «روانشناسی جنایتکاران»، هر دو در نشریهی علوم روانشناسی
کتاب اثری حیرتانگیز و میخکوب کننده است که در زمان انتشار واکنشهای بسیاری به همراه داشت. برخی منتقدین آن را یک اثر ادبی مهم میدانستند و بعضی معتقد بودند با پرداختن به یک قاتل نباید بخش پلید او را از یاد برد.
خواندن کتاب پروژه خونین او را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پروژه خونین او
سنگکار، ساکن کولدوی، دوازدهم اوت ۱۸۶۹
صبح روز کذایی مشغول کار توی اتاق پشت خانهام بودم که صدای همهمهی ساکنین روستا را شنیدم. از کارگاهم آمدم بیرون و دختر بزرگم را دیدم که بهقدری دستپاچه بود که نتوانست برایم تعریف کند چه اتفاقی افتاده. دویدم سمت جایی که مردم جمع شده بودند. وسط شلوغپلوغی من و زنم رودریک مکری را بردیم توی خانهمان، فکر میکردم توی یک حادثه آسیبی جدی دیده. داخل خانه زنم مرا از اتفاقی که افتاده بود مطلع کرد و وقتی از رودریک پرسیدم راست است یا نه، با آرامش تمام گفت که بله، راست است. بعد دویدم سمت خانهی لاکلان مکنزی و صحنهای دیدم ترسناکتر از آنکه بشود شرحش داد. در را پشتسرم بستم و بدنهای روی زمین را بررسی کردم ببینم نشانهای از حیات دارند یا نه، که نداشتند. از ترس اینکه یکی از بستگان لاکلانگنده صحنه را ببیند و خشونت دامن کل روستا را بگیرد، رفتم بیرون و آقای گرگور را صدا کردم تا دمدر خانه نگهبان بایستد. دویدم به خانهی خودم و رودی را بردم به اتاق پشت خانه و در را رویش قفل کردم. مقاومت نکرد. آقای گرگور نتوانست جلو ورود بستگان لاکلانگنده را به خانه بگیرد و آنها جسدها را دیدند. در مدتی که رودی را زندانی کرده بودم، کل خانوادهی مکنزی راه افتاده بودند برای انتقام که بازداشتنشان زمان برد.
نظر کلیام راجعبه رودریک مکری این است که بدون شک پسری غیرعادی بود، ولی من صلاحیت ندارم بگویم که ذاتش اینجوری بود یا بدبختیهای خانوادگیاش او را عجیبوغریب کرده بود. هر چند، آدمی که عقل سالم داشته باشد چنین کاری نمیکند.
اظهاریهی کشیش جیمز گالبرایت،
کشیش کلیسای اسکاتلند، کاموستراک، سیزدهم اوت ۱۸۶۹
متأسفم که میگویم جنایات شریرانهای که بهتازگی در این ناحیه اتفاق افتاده تنها حبابی است که بر سطح وحشیگری ذاتیِ مردمان این منطقه ظاهر شده، وحشیگریای که کلیسا این اواخر در سرکوبش به موفقیت دست پیدا کرده بود. میگویند صفحات تاریخ این ناحیه با جنایات سیاه و خونین لکهدار است و مردم اینجا خشونت و افراط توی خونشان است و البته که نمیشود چنین خصایصی را به این سادگیها ریشهکن کرد. درست است که تعالیم کلیسای پرسبیتری تأثیری بهسزا در متمدن کردن مردم این سرزمین داشته، ولی عرضاندامِ گاهبهگاهِ این غرایز کهن ظاهراً غیرقابلاجتناب است.
حجم
۲۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۷ صفحه
حجم
۲۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۷ صفحه
نظرات کاربران
رودریک مکری هفده ساله با آن دانش اندک و ذهنی که هرگز جنون آن برای کسی به اثبات نرسید، خاطراتی را در سلولش به نگارش درآورد که جدای از بُعد مجرمانهاش به شدت بدیع و پرکشش بودند. اگرچه بعدها این
کتاب محبوبم. :))) بهقدری این کتاب برام عزیزه که نمیدونم از کجا شروع کنم. اما میتونم قول بدم که یک کتاب معمولی نیست. کتابیه که ریزهکاریهای زیادی داره و تا آخر داستان شگفتزدهتون میکنه. بخشهای مختلف کتاب، هرکدومشون مثل بخشی از
این کتاب در مجموع تمام کتاب هایی که خوندم( کتاب خوان متوسطی هستم و تقریبا همه نوع کتابی خوندم) بهترین کتاب بوده، اینقدر که میتونید در عین اینکه از داستان لذت ببرید بسیار زیاااد درس زندگی یاد میگیرید. بنظر من
وقایع چنان دستبهدست همدیگه میدن و جنایت هولناک رو رقم میزنن که وا موندم از اینکه دست تقدیر تاروپود حوادث تراژیک کتاب رو اینطوری به هم گره زده؛ نه تخیل یک داستانگوی خبره. این کتاب از زوایای گوناگون و جذاب به
خواندنی، پرکشش و دردناک. صفحات اول را تاب بیاورید تا برسید به روایت قاتل از جنایتی که مرتکب شده. مطمئنم روایتش میخکوبتان میکند.
کتاب راجع به قتل توسط پسری نوجوان است و به بررسی این قتل انگیزه ها و سرانجام قاتل میپردازد کتاب تااواسط آن بسختی خواننده را پیش میبردولی هرچه به انتها نزدیک میشویم خواننده با کشش افزون تری داستان را دنبال میکندتابه
اولش میگه داستان واقعیه، ولی نیست.
یکبار خوندنش جالبه، مثل یک مستند میمونه و اطلاعات جالبی رو به ادم یاد میده. مثلا من از نحوه تحقیق کردن اون روانپزشک خیلی خوشم اومد.