دانلود و خرید کتاب جادوگر پریسا غفاری
تصویر جلد کتاب جادوگر

کتاب جادوگر

نویسنده:پریسا غفاری
امتیاز:
۳.۳از ۲۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جادوگر

کتاب جادوگر نوشته پریسا غفاری است. این کتاب را انتشارات شقایق منتشر کرده است. کتاب داستان زندگی سخت دختری به‌نام پریا است.

درباره کتاب جادوگر

کتاب جادوگر روایت زندگی دختری به نام پریا است که با گذشته‌ای ممنوعه با عمه‌اش فخریه زندگی می‌کند. پریا آرایشگر بسیار توانایی است که به او لقب جادوگر داده‌اند، او در میان خانواده‌های ثروتمند بسیار مشهور است و هربار برای آرایش عروس به خانه یکی از آن‌ها می‌رود. در یکی از همین رفت و آمد‌ها با خانواده‌ای آشنا می‌شود که زندگی‌اش به آن‌ها گره می‌خورد. 

در این کتاب زنان بسیاری با شخصیت‌ها و رفتار متفاوت روبه‌رو می‌بینید. زنانی که غرق در ثروت و غرور هستند و بدن خودشان را می‌فروشند. کتاب سعی می‌کند از قضاوت دور بماند و فقط آدم‌ها را نشان دهد. 

این کتاب به دغدغه‌های زنان می‌پردازد و افکار، فرهنگ، آداب و سنت‌های نسل‌های مختلف را روایت می‌کند. داستان با تصویری از زندگی پریا شروع می‌شود کارش و ارتباطش با کسانی که با آن‌ها زندگی می‌کند.

خواندن کتاب جادوگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جادوگر

تاج بی‌نهایت ظریفی بود. از آن هلال‌های کلاسیک و همیشه شیک! اما برای نگاه سیر او به اندازه یک قالب منحنی شکل فلزی ارزش داشت. مدت‌ها بود چشمش دنبال مال و منال دیگران نمی‌دوید.

تاج را با مهارت روی قسمتی که برایش در نظر گرفته بود جاسازی کرد و وقتی از محکم شدنش مطمئن شد، به سمت خانم شفق چرخید. بوی تافت و اسپری چسب، مثل هر بار تا ته حلقش پیش‌روی کرده بود و ریه‌اش را می‌سوزاند.

ـ خدمت شما!

و بعد آرام صندلی چرخان آناهیتا را چرخاند و او را به سمت مادرش برگرداند. می‌توانست ندیده، نگاه شوکه و تحسین برانگیز فامیل این دختر معمولی، اما به شدت ثروتمند را بعد از حضور در تالارـ باغ عروسی تصور کند. کار سختی نبود! او از یک چهرهٔ به شدت معمولی، یک حوری بهشتی ساخته بود.

بی آن‌که به آفرینش مجدد این دختر حتی لبخندی بزند، به سمت وسایل پخش شده روی میز آرایش رفت. به سرعت همه‌شان را در کاورها و کیف‌های مخصوصش جاسازی کرد.

ـ بیخود نیست بهت می‌گن جادوگر! چه کردی پری جون!

پری! این کلمه او را به لحظاتی پرتاب می‌کرد که از آن متنفر بود. سخت و رسا تذکر داد:

ـ پریا!

خانم شفق تند تند با موبایلش از عروس کم نظیر خانه‌اش فیلم و عکس می‌گرفت و اصلا متوجهٔ سردی مردمک‌های تیرهٔ پریا موقع هشدار دادنش نبود.

ـ وای پری! اووه... یه انعام حسابی پیش من داری!

لب‌های نازکش را میان دندان‌هایش کشید و دوباره تکرار کرد:

ـ عرض کردم پریا!

خانم شفق بالاخره نگاه از الههٔ روبه‌رویش کند و به سمت پریا چرخید. دختری که در عین درآمد بالایش، با قد بلند و اندام ظریفش، میان مانتوی جلوباز و گشاد گران قیمتش، ساده‌تر از یک جادوگر چشم سیاه به نظر می‌رسید.

ـ خدمت شما!

به سمتش رفت و دسته‌ای تراول میان انگشتانش جا داد. طوری این‌کار را کرد که حس صدقه دادن به او دست داد. منزجر دست‌هایش را عقب کشید.

ـ نقد نمی‌گیرم، لطفا به کارتم واریز کنید.

خانم شفق دستش را روی شانه‌اش فشرد:

ـ چه فرقی داره بانوی زیبا!

پریا لبخند خشکی زد و با حرکتی شانه‌اش را از زیر چنگال‌های او رها کرد.

ـ این‌طوری راحت‌ترم خانم شفق!

مردمک‌های تیره و سرد او روی صورت استخوانی خانم شفق ثابت مانده بود. به طوری که زن لحظه‌ای در دام جذبهٔ نگاهش بلاتکلیف شد و بعد تکانی به اندام ساکشن شده‌اش داد و گفت:


مژگان
۱۴۰۱/۰۴/۰۱

من تمام رمان های پریسا غفاری رو خوندم و واقعا دوست داشتم ولی این رمان بدترین رمان ایشون بود که از همچین نویسنده ی توانمندی بعید بود طولانی ،دور از واقعیت و خسته کننده

fteme
۱۴۰۱/۰۸/۲۷

حاوی اسپویل بد نبود یه جاهایی ارتباطم با قصه قطع می‌شد چون احساس میکردم از واقعیت ملموس زندگی فاصله گرفته همین که از چهار تا شخصیت مرد داستان پنج تاشون عاشق شخصیت اصلی زن میشن خیلی فانتزی به نظر می‌رسید

- بیشتر
کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۰/۱۱/۰۹

موضوعش بعد نبود ولی نوشتنش بهم ریخته بود الان مثلا یه موضع تعریف میکرد یکدفعه وارد یه موضوع دیگه میشد قاطی بود خیلی

کاربر ۵۳۳۸۳۲۸
۱۴۰۳/۰۸/۱۱

اولش خسته کننده شروع شد ولی بعدش که تو قصه افتادی دیگه تا پایان ادامه می دی . ممنون از نویسنده

Soheila Bahrami
۱۴۰۳/۰۶/۱۴

کتاب داستان زیبایی داشت و با قلم خانم غفاری زیباتر هم شده بود

شب آفتابی
۱۴۰۲/۰۳/۲۴

خیلی معمولی بود و الکی کش دار

Zeynab Rostanzadeh
۱۴۰۲/۰۶/۲۸

به نظر من خیلی از کلمات ادبیاتی به کار بردین و خیلی بیش از حد طولش دادین من از این رمان اصلا خوشم نیومد

وقتی عاشق نباشی می‌توانی در برابر ظالم بایستی، امان از وقتی که عاشق ظالم باشی. زبانت در قلبت فرو می‌رود. قلبت زخمی می‌شود، اما سکوت می‌کنی.
پیمایی

حجم

۴۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

حجم

۴۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

قیمت:
۷۱,۰۰۰
۲۱,۳۰۰
۷۰%
تومان