دانلود و خرید کتاب با من از عشق بگو مریم حسینی
تصویر جلد کتاب با من از عشق بگو

کتاب با من از عشق بگو

نویسنده:مریم حسینی
امتیاز:
۲.۹از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب با من از عشق بگو

با من از عشق بگو رمانی عاشقانه نوشته مریم حسینی است  این اثر داستان دختری به اسم یلدا را روایت می‌کند.

 درباره کتاب با من از عشق بگو

 یلدا با ناپدری‌اش خسرو خیلی میانه خوبی ندارد اما مجبور است با او کنار بیاید چون مادرش نارحتی قلبی دارد و یلدا باید مراقب مادرش باشد. پدر لیلا، عماد یک سال پیش فوت کرده و یلدا تنها وارث کارخانه پدر است. کارخانه‌ای که سریع رو به ورشکستگی رفت و لیلا برای احیای کارخانه شوهرش آن را به خسرو سپرد. یلدا از بچگی رابطه خوبی با خسرو نداشت چون به نظرش او مرد مرموزی بود و حالا همیشه حس می‌کند که خسرو روزی ذات پلیدش را نشان خواهد داد....

 خواندن کتاب با من از عشق بگو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های فارسی مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب با من از عشق بگو

یلدا از همان کودکی احساس خوبی نسبت به خسرو نداشت. نمی‌دانست چرا نمی‌تواند به این مرد مرموز اعتماد کند و او را به عنوان ناپدری‌اش بپذیرد. همیشه از نگاه‌های موزیانه‌ی خسرو می‌ترسید و این را به خوبی می‌دانست که روزی خواهد رسید که خسرو ذات پلید درونی‌اش را نشان خواهد داد.

حال یلدای هشت ساله، نوزده ساله شده است و مالک آن کارخانه و تمام دارایی‌های عماد فراهانی. آه جگرسوزی کشید و با حسرت نگاهش را از تاب خالی گرفت و از پنجره دور شد. شب شده بود و هوا تاریک. در تمام مدتی که به خانه برگشته بود از اتاقش خارج نشده و خود را با کتاب‌ها و جزوه‌هایش مشغول کرده بود .با صدای در نگاهش را از کتابی که روبه‌رویش بود گرفت. گلویی تازه کرد و گفت:

- بفرمایید؟

لای در باز شد و لیلا درحالی که لبخند روی لب‌هایش بود وارد اتاق شد. نزدیکتر رفت و کنار میزی که یلدا پشت آن نشسته بود ایستاد.

- خسته نشدی مادر؟ از وقتی که اومدی سرت تو کتابه.

نگاه یلدا از صفحات کتاب بالا کشیده شد و در چشمان مهربان لیلا ثابت ماند.

- مطالعه رو دوست دارم. خودتون که میدونید.

لیلا آهی سرداد و دستی روی موهای سیاه و بافته شده‌ی او کشید و گفت:

- میدونم. مثل پدرتی، اونم عاشق کتاب و مطالعه بود. حالا هم بلند شو بریم پایین میز شام رو چیدم منتظر تو هستیم.

- من میل ندارم، شما بخورین نوش جان.

لیلا درحالی که دست یلدا را می‌گرفت تا بلند شود لبخندی زد و گفت:

- بلند شو دختره‌ی لوس.

یلدا برخاست و گفت:

- خسرو هم هست؟

لبخند روی لب‌های لیلا محو شد و جایش را به اخم داد:

- خب آره. یلدا دوباره شروع نکن. مشکل تو چیه؟

- مشکل من؟ یا مشکل اون؟ که دست از سر من و شما و این خونه زندگی برنمیداره؟

- نمیتونم درکت کنم یلدا... نمیتونم! نه کارات رو... نه رفتارت رو... نه حرفات رو. صبح تا شب خودت رو توی این چهار دیواری حبس می‌کنی که چی بشه؟

به خسرو به چشم دشمنت نگاه می‌کنی. باور کن اونجوری نیست که تو فکر می‌کنی، اون...

شانه‌های لیلا از فرط عصبانیت می‌لرزید و نفس‌هایش تنگ شده بود. یلدا هراسان جلو رفت. شانه‌های او را گرفت و درحالی که سعی در آرام کردنش داشت گفت:

- باشه مامان... باشه... آروم باش... الان حالت بد میشه!



کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۲/۲۹

زیادی غیر واقعی بود

soheila bahramy
۱۴۰۱/۱۲/۲۷

بد نبود..خیلی کلیشه ای بود

کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۱/۰۱/۰۴

اعتماد کردن واقعا سخته،اینجا اعتماد کردن نسبت به دیگران نشون میده که الان خیلی کم شده،در کل بد نبود خوب بود

davarzani
۱۴۰۱/۰۱/۰۲

بد نبود

کاربر ۳۸۹۹۲۸۶
۱۴۰۰/۱۲/۱۵

خیلی کسالت بار بود حوادث غیر واقعی و تا حدی تخیلی

فخرایی
۱۴۰۰/۱۰/۲۳

کتاب عالی هست که میتونه واقعا برای هر سنی خوب باشه

بیتا
۱۴۰۲/۰۲/۰۲

اصلا کتاب خوبی نبود به شدت حوصله سربر بود😑😑

mahsa
۱۴۰۰/۰۸/۲۵

کتاب قشنگی بود دلستانش تا حدودی قابل حدس زدن نبود اما به نظرم میشد داستان رو ادامه داد انگار یه جورایی اخر داستان خلاصه تموم شد ولی در کل کتاب جذابی بود

حجم

۷٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۷٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان