کتاب سنت زیباشناسی آلمانی
معرفی کتاب سنت زیباشناسی آلمانی
کتاب سنت زیباشناسی آلمانی نوشته کای همرمایستر است که با ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی منتشر شده است این کتاب را نشر ماهی برای علاقهمندان به فلسفه منتشرکرده است.
درباره کتاب سنت زیباشناسی آلمانی
در اواسط قرن هجدهم، در آلمان رشتهٔ فلسفی نوینی پدید آمد مبتنی بر افکار و ایدههایی از بریتانیاییها و فرانسویها ــ هاچیسن، شافتسبری، برک، دوبو و دیگران ــ و نیز متافیزیک عقلگرایانه. این کتاب روایتگر داستان تکوین و تحولات آتی فلسفهٔ زیباشناسی در آلمان است.
زیباشناسی فلسفی نهتنها در آلمان زاده شد، بلکه تحول این رشته نیز بنا به دو دلیل مشخص عمدتآ به دست آلمانیها صورت پذیرفت. اولا، سنت زیباشناسی آلمانی به شکلی غریب در برابر تأثیرات خارجی بسیار مقاوم بود. نویسندگانی که جزئی از این سنت بودند در مباحثه با یکدیگر از ایدههای رایج در مباحثات سایر زبانها بهره نمیگرفتند، البته بهجز ارجاعات معمول به فلسفهٔ باستان. ثانیآ، گرچه سنت زیباشناسی فلسفی آلمانی خودبسنده است، فیلسوفانی بیرون از این گفتمان به مفاهیم آلمانی واکنش نشان میدادند، بیآنکه خود تأثیر چشمگیری در شکلگیری این سنت داشته باشند.
کتاب حاضر اهداف گوناگونی دارد. اولا، مواضع اصلی در زیباشناسی فلسفی آلمانی را معرفی میکند و از روابط متقابل آنها و تلاششان برای غلبه بر مواضع پیشین یا احیای آنها میگوید. ثانیآ، مهمترین چهرههای این سنت را معرفی میکند، آن هم نه تکافتاده و جدا از هم، بلکه در بستر روایتی تاریخی.
خواندن کتاب سنت زیباشناسی آلمانی و فلسفه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فلسفه پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب سنت زیباشناسی آلمانی
الکساندر باومگارتن
عظمت خیرهکنندهٔ ایمانوئل کانت (۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴) در پایان قرن هجدهم و سایهٔ پررنگ او بر تاریخِ پیش از خودش اندیشمندان کمبهرهتر از قدرت و اصالت را تحتالشعاع قرار داد. زیباشناسی فلسفی نیز از این قاعده مستثنا نبود.
نقد قوهٔ حکم (۱۷۹۰) ــ برخلاف نقد عقل محض (۱۷۸۱) که تا پیش از نگارش نامههایی درباب فلسفهٔ کانت (۱۷۸۶ ـ ۱۷۸۷) به قلم راینهولت شهرت چندانی نداشت ــ غوغایی در عالم فلسفه برپا کرد، البته با کمی تأخیر. با اینهمه، این کتاب ناگهان و بیمقدمه از آسمان به زمین نیامد. کانت پیش از نگارش این اثر نیز به تلاشهای مختصر اسلافش برای طرحافکنی زیباشناسی فلسفی واکنش نشان داده بود. این تلاشها نهایتآ به تأسیس الگووارهای زیباشناختی نینجامید و نقطهٔ شروعی در اختیار نسلهای بعدی نگذاشت تا آنان بتوانند براساس آن نظامی برپا کنند یا در برابرش موضعی بگیرند.
زیباشناسیهای فلسفی پیشاکانتی پیرو نظام فلسفی مسلط لایبنیتس و ولف بودند. گرچه این زیباشناسیها نظام فلسفی یادشده را گسترش دادند، خواهناخواه تیشه به ریشهٔ آن هم زدند. وقتی الکساندر باومگارتن (۱۷۱۴ ـ ۱۷۶۲) رشتهٔ فلسفی جدید زیباشناسی را طرح ریخت و همین نام را برایش برگزید، قصدش این بود که دامنهٔ متافیزیک عقلگرای سنتی را گسترش دهد و به قوّت و قدرت آن بیفزاید. با اینهمه، مساعی باومگارتن برای تحکیم عقلگرایی درنهایت به تلاشی انتقادی بدل شد. زیباشناسی، که قرار بود بسط جهانبینی عقلگرایانه باشد، بیش ازپیش استقلال یافت و وقتی سرانجام متافیزیک عقلگرایانه از اعتبار افتاد، زیباشناسی برجا ماند و همچنان به حیاتش ادامه داد. بنابراین، برای فهم طرح وبرنامههای باومگارتن و مندلسون لازم است به بررسی مختصر نظامی فلسفی بپردازیم که این دو بدان تعلق داشتند و میخواستند با نوشتههایشان دربارهٔ زیباشناسی اصلاحش کنند.
الکساندر باومگارتن در ایام جوانی تأملاتی فلسفی درباب برخی ضروریات شعر (۱۷۳۵) را مثل اغلب آثارش به زبان لاتین نوشت و در آن نظریهای را درباب حساسیت۵ مطرح کرد و آن را زیباشناسی نامید و گفت جای این نظریه تا به حال خالی بوده است. اینجاست که نخستین بار در تاریخ فلسفه با مفهوم مستقل فلسفی زیباشناسی روبهرو میشویم. اما معنای این اصطلاح با فهم امروزین ما از زیباشناسی در مقام پژوهشی فلسفی دربارهٔ هنر و نظریهٔ زیبایی و زشتی هیچ نسبتی ندارد.
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه