کتاب تاریخ فلسفه ی راتلج؛ جلد چهارم
معرفی کتاب تاریخ فلسفه ی راتلج؛ جلد چهارم
کتاب تاریخ فلسفهی راتلج؛ جلد چهارم نوشتهی ج. اچ. آر پارکینسون، به عصر رنسانس و عقلباوری سده هفدهم میپردازد. حسن مرتضوی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.
دربارهی کتاب تاریخ فلسفهی راتلج؛ جلد چهارم
فلسفهای که در این جلد مورد بحث قرار میگیرد، دورهای سیصد و پنجاهساله را از اواسط سدهٔ چهاردهم تا سالهای آغازین سدهٔ هجدهم یعنی زایش فلسفهٔ مدرن در برمیگیرد. مباحث اصلی عبارتاند از فلسفهٔ رنسانس و عقلباوری سدهٔ هفدهم، بهویژه دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس. جلد کنونی منحصراً به این جنبشها نمیپردازد بلکه آنها را در بستر فکری گستردهتری قرار میدهد؛ اندیشهٔ مدرسی را مد نظر قرار میدهد که فلسفهٔ رنسانس با آن کنش متقابل داشت؛ همچنین اندیشهٔ فیلسوفان سدهٔ هفدهم مانند بیکن، هابز و گاسندی را بررسی میکند که عقلباور نبودند اما اندیشهشان واکنشهایی را از سوی عقلباورها برانگیخت. همچنین مبحث مهم ظهور علم مدرن را در سدههای شانزدهم و هفدهم و روابطشان را با فلسفهٔ آن دوره مورد بررسی قرار میدهد.
جلد حاضر مقدمهای اجمالی و دانشورانه را در ارتباط با این دوره برای دانشجویان فلسفه و رشتههای مرتبط با آن و نیز تفسیرهای خلاق از نویسندگان مورد بحث را فراهم کرده است. علاوه بر این، واژهنامهای از اصطلاحات فنی و فهرست گاهشماری از رخدادهای فلسفی، علمی و سایر حوادث فرهنگی گردآوری شده است.
ج. اچ. آر. پارکینسون استاد بازنشستهٔ ممتاز فلسفه در دانشگاه ریدینگ است. کتابهای متعدد او شامل آثاری دربارهٔ اسپینوزا، لایبنیتس، ویتگنشتاین و لوکاچ است؛ وی همچنین سرویراستار دانشنامهٔ فلسفه (راتلج، ۱۹۸۸) است.
کتاب تاریخ فلسفهی راتلج؛ جلد چهارم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعات تاریخی و فلسفی از خواندن کتاب تاریخ فلسفهی راتلج؛ جلد چهارم لذت میبرند.
بخشی از کتاب تاریخ فلسفهی راتلج؛ جلد چهارم
دو جنبش بر فلسفهٔ رنسانس ایتالیایی تأثیر عمیقی گذاشتند: فلسفهٔ مدرسی و اومانیسم که هر دو در شمال ایتالیا حدود سال ۱۳۰۰ میلادی ریشه دواندند. فلسفهٔ مدرسی و اومانیسم که از لحاظ روشها و هدفها به همان اندازهٔ فرهنگهای علمیمدار و انسانمدار زمانهٔ ما از یکدیگر متفاوت بودند، رهیافت متمایزی را به فلسفه پروراندند.
دانشگاهها مراکز فلسفهٔ مدرسی شمرده میشدند که آموزش فلسفه در آنها به مجموعهٔ نوشتههای ارسطو، بهویژه آثار مربوط به منطق و فلسفهٔ طبیعی متکی بود. مطالعهٔ فلسفه در دانشگاههای ایتالیا پیشآموزش طب بود، حال آنکه در دانشگاههای آکسفورد و پاریس پیشآموزش الاهیات شمرده میشد. این امر فضایی را شکل داد که فلسفه در آن میتوانست چون رشتهای مستقل عمل کند و راهنمای آن صرفاً ملاکهای عقلانی بود. فیلسوفان مدرسی پیوسته از حق خود برای تبیین پدیدارهای طبیعی بنا به قوانین طبیعت بدون توسل به برهانهای الاهیات دفاع میکردند. اما اگرچه این دانشگاهها فاقد دانشکدههای الاهیات بودند، مقامات مذهبی در کل جامعه قدرت کافی داشتند تا به مخالفت با متفکرانی بپردازند که گمان میرفت پیگیری قاطعانهٔ ایشان در تبیینهای تاریخی از قلمرو فلسفه فراتر رفته و به حوزهٔ مقدس ایمان وارد شده است. فیلسوفان ارسطویی که مثلاً جرئت میکردند اظهار کنند نفس امری مادی و از اینرو فانی است، بهسرعت توسط مقامات کلیسایی مجبور میشدند توبه کنند.
بیشتر فیلسوفان مدرسی در مورد موضوع ابدیت جهان که به همین اندازه حساس بود، خود را به نشان دادن تضاد بین این فرضیهٔ مشّائی که میگوید جهان ابدی است و «حقیقت ایمان ارتدکس» که جهان از هیچ توسط خدا آفریده شده محدود میکردند. در چنین مواردی که آموزههای مذهبی و فلسفی در تنازع بودند، ارسطوییها ادعا می کردند که اصول جزمی مسیحی که متکی بر ایمان و وحی است، برتر از تبییناتی است که بر عقل محض بنیان نهاده میشود. آموزهٔ مدرسی «حقیقت دوگانه» بیانگر انتخابی را بین بدیلهای به یکسان معتبر نبود بلکه در عوض تبعیت حقیقت نسبی فلسفه از حقیقت مطلق الاهیات را مسلم میدانست. فیلسوفان تمایلی نداشتند که این سلسلهمراتب را به چالش بکشند. در عوض توجه اصلی آنها معطوف به حفظ جدایی این دو قلمرو و به این ترتیب پاسداری از حقشان در استفاده از برهان عقلانی، و فقط عقلانی، در بسترهای فلسفی بود.
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۷۰۱ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۷۰۱ صفحه
نظرات کاربران
یکی از بهترین مجموعههای تاریخ فلسفه است. ممنون از طاقچه.