دانلود و خرید کتاب دختر مو شرابی محمد حسین‌زاده
تصویر جلد کتاب دختر مو شرابی

کتاب دختر مو شرابی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختر مو شرابی

کتاب دختر مو شرابی داستانی تاریخی از محمد حسین‌زاده است که در انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است. این داستان، روایتی از زندگی زنان و دختران این سرزمین است که گاه قربانی ساده‌اندیشی‌ها و مصلحت‌ها می‌شوند و گاهی نیز پرچمدار تغییراتی بزرگ و چشمگیر.

درباره کتاب دختر مو شرابی

دختر مو شرابی داستانی تاریخی از ایران و زندگی دختران ایران است. این کتاب هشت فصل دارد: دختر قجری، دختر گرجی، دختر میرزا، دختر مشروطه، دختر نوغان، دختر شهرنو، دختر کرد و دختر موشرابی.

محمد حسین‌زاده در این کتاب از زندگی دختران این خاک گفته است. آن‌هایی که در تاریک و روشن تاریخ گم شده‌اند و در کوچه پس‌کوچه‌های داستان‌ها، صدایشان خاموش و ساکت شده است. او در این کتاب از دخترانی می‌گوید که گاه پرچمداران تغییراتی بزرگ و عظیم در تاریخ بودند و گاهی نیز خودشان قربانی شدند. فریب خوردند و ساده اندیشی خودشان و دیگران، زندگی‌هایشان را بر باد داده است. داستانی که از خیانت و تجاوز می‌گوید. قصه‌ای که از حماسه، عشق و خروش را باهم دارد...

کتاب دختر مو شرابی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دختر مو شرابی داستانی است برای تمام آن‌هایی که دوست دارند به دل تاریخ ایران سفر کنند و از یک داستان زیبا لذت ببرند.

درباره محمد حسین‌زاده 

محمد حسین‌زاده در سال ۱۳۶۴ به دنیا آمد. او در رشته مدیریت تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرد و در حدود ۱۵ سال است که به نوشتن در رسانه‌های مختلف مکتوب و مجازی مشغول است. تا به حال از او صدها یادداشت و مقاله سیاسی فرهنگی منتشر شده است. به دلیل فعالیت‌هایش امروز به‌عنوان یکی از فعالان فرهنگی هنری خراسان رضوی شناخته می‌شود و مسئولیت معاونت فرهنگی سپاه امام رضا (ع) را بر عهده دارد.

بخشی از کتاب دختر مو شرابی

داخل باغ بلبشویی بود. جمعی از درباریان به نزاع برخاسته بودند و دورتر در سه ضلع معرکه، سه فرنگی شیک‌پوش به نظاره. هرکدام از درباریان نطقی می‌کرد و دیگری را متهم می‌کرد به سوءقصد به جان شاه! جمعیت بی‌خبر از حضور شاه که از دور به تماشای نزاعشان ایستاده.

- جان رعیت به جان شاه بند است! نفس شاه تنگ شود، نفس رعیت می‌ایستد! بعد شما چگونه می‌خواهید طبیب روس به دربار بیاورید؟! نسخه‌ای که روس بنویسد زهر است تا شفا! هنوز زخم روس‌ها بر پیکر ایران التیام نیافته که بخواهید به‌جای مرهم، نمک بپاشید بر آن!

ایشیک آقاسی آهسته زیر گوش شاه گفت: «ایشان همان رابط کنسول انگلیس است که به اندرونی صدراعظم رفت‌وآمد دارند و بعضی مخدرات هم از طریق ایشان با عائلهٔ سرکنسول نشست‌وبرخاست پیدا کرده‌اند. سردستهٔ انگلوفیل‌های دربار است.»

کشمکش در باغ همچنان ادامه دارد. یکی سنگ روس را به سینه می‌زند و دیگری سنگ انگلیس را! فرانسه هم سهم خودش را دارد در این غائله!

- روس جنگ‌وصلحش عیان است! پشت‌وروی قبایشان یکی است، عکس انگلیسی‌ها! فی‌الحال که روس و ایران پیمان صلح بستند، خاطر شاه ایران عزیز است برای روس‌ها! انگلیسی‌جماعت اگر پایش به دربار باز شود، باید در خوف بود از پیشامد صرع و پیسی و جنون که از این قبیل در آستین کم ندارند آن خبیث‌ها! چهار تا ولایت مثل گرجستان، داغستان، قره‌باغ و باکو را داده‌ایم به روس‌ها در عهدنامهٔ گلستان، فدای یک تار سبیل اعلیحضرت، فراموش کرده‌اید که روس‌ها در همان گلستان تعهد دادند به حمایت از ولیعهدی عباس‌میرزا؟

از پچ‌پچ منشی‌الممالک در گوش شاه دیگر مطمئن شدم شخصی که چنین سنگ روس‌ها را به سینه می‌زند، رابط کنسول روس است در دربار. رابط کنسول فرانسه کمتر حرف می‌زد و تصمیم انتخاب طبیب روس یا انگلیس یا فرانسه را بر عهدهٔ شاه می‌دانست.

- ما چاکر و بنده‌زادهٔ دربار شاه قاجاریم! نمک سفرهٔ قاجار را خورده‌ایم و شکستن نمکدان در مرام و مسلک ما راه ندارد! چند صباحی که در پاریس به تحصیل اشتغال داشتم، طبیب‌های فرانسه را حاذق‌ترین اطبای عالم یافتم، ولی فهم و شعور شاه کجا و ما چاکران کجا؟ اعلیحضرت هرآنچه امر کنند، قطعاً به صلاح نزدیک‌تر است!

منشی‌الممالک به شاه گفت: «این فرانسوی‌های لاکردار نمی‌دانم با کدام رویشان به دربار رفت‌وآمد می‌کنند؟ قربان این بی‌حیاها آمدند با ما توافق فین‌کنشتاین امضا کردند و ما آن‌همه امتیاز دادیم که از ما مقابل قشون روس حمایت کنند، بعد سر بزنگاه رفتند با روس هم سیاهه بستند علیه ما! بی‌شرف‌ها گفتند خیالتان تخت، کنارتان هستیم در مقابل هجمهٔ روس. سال نگذشت که خنجری که قرار بود بدهند تا با آن با روس بجنگیم، با همکاری روس‌ها به پشت ایران زدند.

شاه چهره بر هم کشید.

- خاطرات تلخ، اوقاتمان را هم تلخ می‌کند! از اول این فرانسوی‌ها نمکدان‌شکن بودند. دستمان را هم که تا مرفق در دبهٔ عسل کردیم، تا گاز نگرفتند، رها نکردند. حالا چه شده فرنگی‌ها دلسوز حال و احوالات ما شده‌اند؟! چه تدبیر کرده‌ای جناب ایشیک آقاسی برای این بازار شامی که درست کرده‌ای؟

شهید زهره بنیانیان
۱۴۰۰/۰۸/۱۹

نقاط مهم تاریخ ایران رو از قاجار تا الان قشنگ گفته بود و به نظرم بر هر ایرانی‌ای واجبه که این حقایق تاریخی رو بدونه؛ اما توجهی به نقش زنان نداشت. قهرمان داستان مرد بود، شخصیت رضا هم که تا حدودی

- بیشتر
ایمان
۱۴۰۰/۰۶/۲۷

شاید تاریخ برای خیلی‌ها خشک و خسته کننده باشد اما کتاب "دختر مو شرابی" با قصه و داستان پردازی خیلی شیرین و جذابش کرده، حتما پیشنهاد می‌کنم این کتاب را مطالعه کنید، پشیمون نخواهید شد

mary
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

داستان کتاب در ۸ فصل با عناوین دختر قجری، دختر گرجی، دختر میرزا، دختر مشروطه، دختر نوغان، دختر شهر نو، دختر کرد، دختر مو شرابی که هر فصل مربوط به یکی از اتفاقات مهم و تاثیر گذار در تاریخ ایران

- بیشتر
nafas._
۱۴۰۰/۰۵/۱۸

خوب بود . چند فصل اول برام گنگ بود و فقط برای اینکه تموم کنم میخوندم ولی از یه جایی به بعد دوس داشتم و ادامه دادم ...

reyhaneh
۱۴۰۰/۰۵/۱۴

خوب بود حتی برای من که زیاد به تاریخ معاصر ایران علاقه ندارم. فقط یه سوال: آیا تمام روایت ها مستند هستند؟

.A.M.
۱۴۰۰/۰۹/۱۴

این کتاب خود خود تاریخه . انقدر روان که انگار دیدی . انقدر سریع که باور نمیکنی تاریخ کشورت بیشتر تعداد از صفحاتش طول کشیده باشه . یه لحظه به خودت میای و میبینی حالا میدونی خیلی چیزا چجوری اینجوری

- بیشتر
شادکام
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

بسیارعالی

elyas
۱۴۰۱/۰۳/۰۴

کتاب جالب و زیبایی بود و حقایق خوبی رو هم برای خواننده بازگو می‌کرد ولی یه سری نقص هم داشت . اولین چیزی که میشه به اون اشاره کرد عنوان کتاب یعنی (( دختر مو شرابی )) به نظر من اصلا

- بیشتر
علی
۱۴۰۰/۰۵/۱۴

بسیار عالی بود.

رضا نون
۱۴۰۱/۰۳/۰۳

آرزو می کنم یه روزی روایتگری تاریخ کتاب های مدرسه به این فرم و قالب دربیاد. خیلی خوب بود. ولی بنظرم فصل آخر هول هولکی تموم شد و می تونست قشنگ تر پرداخت بشه. ایده فرم داستان هم جداب بود هرچند

- بیشتر
همهٔ ما انسان‌ها یک قصه داریم، مهم این است که این قصه را خودمان بنویسیم نه اینکه برایمان بنویسند! شاید شروعش با ما نباشد، ولی باید سعی کنیم پایان‌بندی قصهٔ زندگی‌مان با خودمان باشد!
مریم غلامی
قیمت کدام هدیه برابری می‌کند با گوشهٔ لبخندی از یار؟
محمدرضا میرباقری
ایها الناس، حرف اول و آخر من با شما جماعت این است: اگر در مقابل زیاده‌خواهی اجنبی کوتاه بیایید، تا آخرین حد خفت و خواری باید بروید!
محمدرضا میرباقری
«خون است که مرد را از نامرد جدا می‌کند و ظالم را از مظلوم. خون مظلوم آتش در نیستان است! فغانش که بلند شود دل‌های خواب را هم نهیب می‌زند.»
محمدرضا میرباقری
- این‌قدر مملکت بی‌قانون شده است؟! دنیا قانون دارد. اگر از دیوار سفارتشان بالا رفتیم، از دیوار سفارتمان بالا می‌روند. سفارتخانه هر کشور حکم خاک آن کشور را دارد. وارد سفارتخانهٔ روس شویم، یعنی وارد خاکش شدیم، یعنی اعلان جنگ! پیرمردی قدخمیده با عصا به سر و کمرش زد. - زن و بچه‌مان هم جزو اموال روس است که این بی‌ناموس‌ها در را بشکنند و به غنیمت ببرند؟ فی‌الحال چند ولایت این مملکت در اشغال قوای روس است. این اعلان جنگ نیست؟! بعد تو برای اشغال یک سفارت برافروخته‌ای؟ گلستان قجر، برزخ بود برای این ملک و ترکمانچایش زبانهٔ آتش دوزخ.
محمدرضا میرباقری
شاید واقعیت نداشته باشد، ولی حقیقت دارد!
zoha
قلیان‌خانه‌ای خود یکی یکی از قلیان‌ها را در پیشگاه دکانش می‌شکست و شاگردش با تعجب نظاره‌اش می‌کرد. - مشتی چه می‌کنی؟ بدبخت می‌شویم! نانمان آجر شد! - مگر فتوای میرزای شیرزای را نشنیده‌ای؟ آن‌قدر وقیح نشده‌ام که بر روی حضرت صاحب شمشیر بکشم.
شهید زهره بنیانیان
روس جماعت به فکر افتاده است در رقابت با انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در تصاحب جهان کم نیاورد! از ایران ما هم خلیج‌فارسش را می‌خواهد و دریای آزادش را.
n re
مملکت‌داری بسی سخت است و دشوار.
محمدرضا میرباقری
در مقابل گردن‌کش، گردن‌کش باش. گردن کج کنی، گردنت را خواهد زد.
نَــسـی
خاطرات تلخ، اوقاتمان را هم تلخ می‌کند! از اول این فرانسوی‌ها نمکدان‌شکن بودند. دستمان را هم که تا مرفق در دبهٔ عسل کردیم، تا گاز نگرفتند، رها نکردند. حالا چه شده فرنگی‌ها دلسوز حال و احوالات ما شده‌اند؟!
F.m
ایها الناس، حرف اول و آخر من با شما جماعت این است: اگر در مقابل زیاده‌خواهی اجنبی کوتاه بیایید، تا آخرین حد خفت و خواری باید بروید!
روژینا
همان‌طور که دوست داشت، شد. پهلوان‌محمد هم کبوتر جلد حرم شد. رخصت پرواز را از آقا گرفت! پرنده باید خودش بخواهد که بپرد. بال پریدن را که خدا داده. اراده‌اش را هم داده! مشکل آنجاست که پرنده‌های بسیاری گرفتار زمین شده‌اند! می‌ترسند اگر پرواز کنند، همین چند دانه گندم پیش پایشان را از دست بدهند. بی‌خبر از آنکه خیلی از آن گندم‌ها طعمه بوده است که به دام بیفتند و زمینی شوند. آن‌ها که توانستند دل بکنند و در دام نیفتند، پرکشیدند و آسمانی شدند!
مریم غلامی
بی‌غیرتی از سروکولتون می‌باره بی‌شرف‌های بی‌وجدان. این آب‌وخاک هنوز جوونمرد داره که نذارن چهار تا لاابالی مزدور به ناموسشون دست‌درازی کنن. وقتی خری مثل رضاپالانی بشه شاه مملکت، چهار تا کُرّهٔ زبون‌نفهم هم لگدپرونی می‌کنن. صاحب سگ که دزد گله باشه، از گوشت قربونی همون گوسفندها، شکم سگ رو سیر می‌کنه تا واق‌واق اضافی نکنه. خراب بشه ظلم‌خونهٔ رضاپالانی که دم‌تکون‌دادنش برای اجنبی‌جماعته و پارس‌کردنش برای ما مردم.
fa,3in
سیدالشهدا اگه امروز عزیزه، اگه سالاره، اگه پرچمش بالاست بین لوتی‌ها، چون سر خم نکرد جلوی اشقیا! بدنش افتاد وسط گودی قتلگاه زیر دست‌وپا ولی عزتش نه! جسمش خاکی شد ولی اسمش نه!»
زهره
«نفس من، امروز سالگرد افسون‌کردن پسر ساده روزنامه‌نگار است توسط دخترک موشرابی در پیاده‌رو جلوی دفتر روزنامه. آغاز هم‌نفسی!»
Maedeh
آقا بهرام مقابل اجنبی و اجنبی‌پرست اگه سرت بالا نباشه، اگه سینت جلو نباشه، اگه عزت نداشته باشی، زمینت می‌زنن! نه اینکه جسمت رو بزنن که باکی نیست! آبروت رو زمین می‌زنن، عزتت رو بر باد! من تو این سید عزت می‌بینم! این سید خونش برای این ملت به جوش اومده! غیرت فرهاد داره این سید برای شیرین‌های این مملکت تا دست دراز اجنبی و اجنبی‌پرست رو قطع کنه! آقا بهرام طناب دار یا جوخهٔ اعدام برای من شیرین‌تره تا ذلت تهمت به پسر حضرت زهرا! آقا بهرام، سیدالشهدا اگه امروز عزیزه، اگه سالاره، اگه پرچمش بالاست بین لوتی‌ها، چون سر خم نکرد جلوی اشقیا! بدنش افتاد وسط گودی قتلگاه زیر دست‌وپا ولی عزتش نه!
مریم غلامی
کبوتر اگه جلدت بشه، اگه رفیقت بشه، اگه همدمت بشه، هیچ‌وقت تنهات نمی‌ذاره. پروانه اگه از گشتن دور شمع خسته شد، این کبوترها هم خسته می‌شن، رفیق! - جلدت بشه یعنی چی محمدآقا؟ - یعنی اون گرفتار مرامت بشه و تو هم گرفتار معرفتش. اون‌وقت هر ملقی که تو آسمون خدا می‌زنه، تو روی زمین عشق‌وحالش رو می‌بری. - یعنی یه جورایی عشق‌وعاشقیه؟ - آره قربونت برم! آخر عشق‌وعاشقیه.
روژینا
پسرم! درست است که من به‌اندازه پیشینیان عمر نکرده‌ام؛ امّا در کردار آن‌ها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده‌ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بوده‌ام.
محمدرضا میرباقری
فریب امان‌نامهٔ دشمن را نخورید که نان را، حتی به بهای خون هم ندهند!»
ati rad

حجم

۱۴۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۱۴۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۷۰%
تومان