دانلود و خرید کتاب صوتی اولالا
معرفی کتاب صوتی اولالا
کتاب صوتی اولالا نوشتهٔ رابرت لوییس استیونسن و ترجمهٔ احسان چادگانی است. فرهاد اتقیایی و کامبیز خلیلی و فریبا فصیحی و شهره روحی و هوتن شاطری پور گویندگی این داستان انگلیسی را انجام دادهاند و بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی اولالا
کتاب صوتی اولالا برابر با یک داستان انگلیسی است؛ داستان عشق هراسانگیز یک سرباز اسکاتلندی که درگیر راز مخوف خانوادهای عجیب میشود. داستان توسط سرباز بینامونشان بازگو میشود. او در حال بهبودی از زخمهایش در بیمارستانی در اسپانیا بستری است که دکترش به او پیشنهاد میدهد موقتاً کنار خانوادهای بومی در همان نزدیکیها ساکن شود. شرط این خانواده برای پذیرفتن او این است که خیلی با آنها احساس صمیمیت نکند و مانند یک غریبه باشد. اعضای این خانواده که زمانی برای خود صاحب نام و آوازهای بودند، شامل مادر، پسری به اسم «فلیپ» و دختری با نام «اولالا» میشوند. راوی پس از ساکنشدن در این خانه، شیفتهٔ زیبایی اولالا میشود؛ دختر صاحبخانه و یکی از اعضای خانوادهای که رازی مخوف و آغشته به خون را پنهان نگه میدارد. رابرت لوئیس استیونسن این داستان را با درونمایهٔ ادبیات گوتیک نخستینبار در سال ۱۸۸۵ میلادی منتشر کرد.
شنیدن کتاب صوتی اولالا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ انگلستان و قالب داستان بهسبک گوتیک پیشنهاد میکنیم.
درباره رابرت لوییس استیونسن
رابرت لوییس استیونسن در سال ۱۸۵۰ به دنیا آمد. او رماننویس، مقالهنویس و شاعر اسکاتلندی است که وقتی ۱۶ سال داشت، نخستین مقالهاش را در مجلهٔ دانشگاه ادینبورو منتشر کرد. چندی بعد به بیماری سل مبتلا شد که تا آخر عمر از این بیماری رنج میبرد. به همین دلیل هم بیشتر وقتها برای اینکه سلامتیاش را باز یابد در سفر بود و در طول عمرش به بلژیک، فرانسه، آمریکا و چند کشور دیگر سفر کرد. با انتشار رمان «جزیرهٔ گنج» در سال ۱۸۸۳، آوازه و شهرت این نویسنده همهجا پیچید. سه سال بعد هم رمان «دکتر جکیل و آقای هاید» و چند رمان دیگر را منتشر کرد و نام خود را بهعنوان رماننویسی برجسته به ثبت رساند. رابرت لویی استیونسن در سال ۱۸۹۴ درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی اولالا
«نخستین پرتوهای نور صبحگاه بر تمام سطح پرتره تابید و من درازکشیده و خیالآسوده به آن نگاه میکردم؛ زیباییاش به طرزی ناپیدا در دلم رسوخ کرد و دغدغههایم را یکی پس از دیگری فرونشاند و با اینکه میدانستم عاشق چنین زنی شدن امضای حکم تباهی و نابودی است، باز در نظرم چنانچه زنده بود به او دل میباختم. روزبهروز شناخت دوسویهی من از رذالت او و ضعف خودم روشنتر میشد. او قهرمان بسیاری از رویاهایم شده بود و در این رویاها چشمانش مرا به جنایت وا میداشت و البته مرا از پاداش بینصیب نمیگذاشت. سایهای سیاه بر هوسهایم انداخته بود و مواقعی که بیرون میرفتم و پرشور و حال ورزش میکردم و جانی تازه در خونم جریان مییافت، گاهی این خیال شادیآور به ذهنم خطور میکرد که آن زن هوسانگیز و دلربا، جایش درون گور امن است.»
زمان
۲ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۱۳۶٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۱۳۶٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد