دانلود و خرید کتاب صوتی گفت و گو با مرگ
معرفی کتاب صوتی گفت و گو با مرگ
کتاب صوتی گفت و گو با مرگ نوشتهٔ آرتور کوستلر و ترجمهٔ نصرالله دیهیمی و خشایار دیهیمی است. حامد فعال گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی گفت و گو با مرگ
کتاب صوتی گفت و گو با مرگ یادداشتهای روزانهٔ آرتور کستلر و شرح دورانی است که او در زندان انفرادی اسپانیا گذرانده بود. کوستلر در روزهای اسارتش در زندان، شاهد اعدام چندین زندانی بود و گمان میکرد آخروعاقبت خودش نیز اعدام خواهد بود. او دیگر توانایی پیشبینی آیندهٔ خود را نداشت. فشار کشتهشدنِ دیگر زندانیان و اندوه و ترس از مرگ خودش باعث شد تا از زندانبانها قلم و کاغذ درخواست کند و برای فرار از واقعیت، اتفاقات روزانهای را که در زندان برایش رخ میداد، بنویسد. آرتور کوستلر در مقدمهٔ کتاب صوتی گفت و گو با مرگ به این موضوع اشاره کرده است که هنگام نگارش این کتاب، هنوز جنگ داخلی اسپانیا تمام نشده بود و او ناچار بود از بیان برخی مطالب که میتوانست علیه خودش یا دیگر دوستان و همفکرانش استفاده شود، خودداری کند. برخی گمان میکنند که این چشمپوشی او از اشارهٔ مستقیم به برخی حقایق به روایت این کتاب لطمه زده است و رویدادهای بهتصویر کشیدهشده را فاقد روندی باورپذیر و منطقی کرده باشد، اما باید یادآور شد که هدف کوستلر از نگارش این یادداشتها، واکاوی در تأثیر روانشناختی سلول اعدام بوده است و میتوان این چشمپوشی را نادیده گرفت.
شنیدن کتاب صوتی گفت و گو با مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران تاریخ جهان، بهویژه تاریخ اروپا و اسپانیا و دوستداران ژانر خودزندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره آرتور کوستلر
آرتور کوستلر در ۵ سپتامبر ۱۹۰۵ در بوداپست متولد شد. پدرش مجار و مادرش اتریشی بود. پس از آنکه تحصیلات دورهٔ دبیرستان را در بوداپست به پایان برد، برای ادامهٔ تحصیل به دانشگاه وین رفت. از سال ۱۹۲۷ کار نویسندگی را در انتشارات «اولشتاین» در برلین شروع کرد و یگانه خبرنگاری بود که در سفر علمی «گرافزیپلین» به قطب شمال شرکت داشت. در آغاز جنگ جهانی دوم، کوستلر در فرانسه بود و سردبیری هفتهنامهای را بهعهده داشت که هم ضدهیتلر و هم ضداستالین بود. کوستلر در سال ۱۹۳۹ به زندان فرانسویها رفت. او پس از آزادشدن به انگلستان گریخت و در ۱۹۴۱ به ارتش بریتانیا پیوست. در همین زمان بود که با انتشار کتاب «ظلمت در نیمروز» و افشای جنایتهای استالین شهرت جهانی پیدا کرد. پس از پایان جنگ، روزگاری در هند، ژاپن، اسرائیل و آمریکا اقامت داشت و اواخر عمرش را در لندن به سر برد. روز پنجشنبه ۳ مارس ۱۹۸۳ در ۷۷سالگی به اتفاق زنش و به پیروی از هدف انجمن «Exit» که عضو آن بود، به زندگی پرماجرای خود خاتمه داد. آیین این انجمن در یک شعار خلاصه میشد؛ «هر کسی حق دارد که هر وقت لازم بداند، آبرومندانه از این جهان برود.» از کوستلر آثار فراوانی بهجا مانده است که «گلادیاتورها»، «نوشتهٔ ناپیدا»، «خوابگردها»، «از رهرسیدن و بازگشت»، «قبیلهٔ سیزدهم»، «ظلمت در نیمروز»، «جنگ صلیبی بیصلیب»، «برجِ عزرا»، «عصر عطش»، «وازدگان خاک»، «هیروگلیفها»، «نیلوفر آبی» و «آدم ماشینی» از آن جمله است.
درباره خشایار دیهیمی
خشایار دیهیمی در سال ۱۳۳۴ در تبریز به دنیا آمد. او مترجم و ویراستار آثار فلسفی است که بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب ترجمه کرده و ویراستاری حدود ۱۰۰ کتاب را انجام داده است. از ترجمههای او میتوان به مجموعه کتابهای نسل قلم، فلسفهٔ غرب، یادداشتهای یک دیوانه و دیالکتیک تنهایی اشاره کرد. دیهیمی می گوید از کودکی به کتاب علاقه داشته و حتی خواندن و نوشتن را پیش از مدرسهرفتن فرا گرفته است. او دارای مدرک مهندسی شیمی است. در سال ۱۳۵۸ با نشریهٔ جنبش متعلق به علیاصغر حاجسیدجوادی همکاری کرد. در سال ۱۳۶۵ در انتشارات انقلاب اسلامی مشغول به کار شد و مسئول ویرایش کتاب «تاریخ تمدن» بود. پس از آن در انتشار نشریهٔ نگاه نو با محمدتقی بانکی و علی میرزایی و بهعنوان دبیر شورای نویسندگان همکاری کرد. اگرچه بهعلت اختلاف با بانکی پس از ۵ شماره از دبیری شورای نویسندگان کنار رفت، با نوشتن و ترجمهکردن به همکاری با نگاه نو ادامه داد. خشایار دیهیمی سابقهٔ تدریس در مؤسسهٔ رخداد تازه و مؤسسهٔ پرسش را داشته است.
بخشی از کتاب صوتی گفت و گو با مرگ
«شش هفتهای میشد که وقفهای در جنگ پیش آمده بود. زمستان سرد بود، و بادی که از گواداراما میوزید، مادرید را تازیانه میزد. مورها در سنگرهایشان سینهپهلو میکردند و از سینههایشان خون میآمد. گذرگاههای سییرانوادا بسته شده بود، چریکهای جمهوریخواه نه اونیفورمی داشتند نه پتویی، و بیمارستانهایشان کلروفورم نداشت، و انگشتها و پاهای یخزدهشان میبایست بیآنکه بیهوششان کنند بریده شود. پسری در بیمارستان آنارشیستها در مالاگا در حینی که دوتا از انگشتهای پایش را اره میکردند سرود مارسییز میخواند و این تهوّر شهرت و آوازه یافت.
آنگاه بهار آمد و همهچیز دوباره روبهراه شد. شکوفهها بر سر درختها باز شدند، و تانکها در جادهها به راه افتادند. لطف و مرحمت طبیعت، به ژنرال کئیپو د لیانو امکان داد تا حملهای را که از مدتها پیش علیه مالاگا تدارک دیده بود، از همان نیمه ژانویه آغاز کند.
سال هزارونهصدوسیوهفت بود. ژنرال گونسالس کئیپو د لیانو، که در گذشتهای نهچندان دور، علیه سلطنت توطئه چیده بود و در کافههای اطراف پوئرتادل سول علاقهاش را به کمونیسم به همه اعلام کرده بود، اکنون فرماندهی لشکر دوم شورشیان را بهعهده داشت. در یکی از اتاقهای مقر فرماندهی خود در «سویل» میکروفونی نصب کرده بود و هر شب یک ساعت از پشت آن حرف میزد، و چنین میگفت: «مارکسیستها حیوانات درندهای هستند، اما ما آدم درست و حسابی هستیم. این حضرات رفقا مثل سگ مستحق چوب خوردن هستند.»
ارتش ژنرال کئیپو از ۰۰۰'۵۰ سرباز ایتالیایی، سه گردان لژیون خارجی و ۰۰۰'۱۵ نفر از عشایر افریقایی تشکیل میشد. بقیه افراد، یعنی حدود ده درصد، ملیت اسپانیایی داشتند.
حمله روز دهم ژانویه آغاز شد.
در آن زمان من در پاریس بودم و جزوهای درباره جنگ اسپانیا نوشته بودم که چاپ فرانسهاش تازه منتشر شده بود. در ماههای پیش از آن تاریخ، نخست بهعنوان خبرنگار مخصوص نیوز کرونیکل از شورشیان خبر تهیه میکردم، اما بعد از آنکه اداره تبلیغات فرانکو از قلمرو ملیون بیرونم انداخت مأمور کاتالونیا و مادرید شدم. اکنون جنگ به جبهه اندلس انتقال یافته بود و به من گفته بودند که آنجا بروم.»
زمان
۹ ساعت و ۵۹ دقیقه
حجم
۸۳۰٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۵۹ دقیقه
حجم
۸۳۰٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
قلم شیرین و چشم تیزبین کوستلر و صدای شگفت انگیز آقای حامد فعال ، هیچ گوشی را خسته نمی کتد. قصه انقلاب اسپانیا در غالب خودزندگی نامه نوشت آرتور کوستلر ، جذاب است اما نه در حد و حدود شاهکاری