دانلود و خرید کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند سی‌بل هاگ ترجمه آرتمیس مسعودی
تصویر جلد کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

نویسنده:سی‌بل هاگ
انتشارات:نشر آموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند نوشته سی‌بل هاگ است که با ترجمه آرتمیس مسعودی منتشر شده است.

 درباره کتاب وقتی خاطرات دروغ می‌گویند

 اولیویا زن جوانی است که با همسر و دخترش زندگی می‌کند. در نزدیکی منزل آن‌ها منزل برادر شوهرش و همسر او است و این خانواده رابطه خوبی با هم دارند. اولویا در نوجوانی دوستی به نام کیتی داشته است که ناگهان شهر را ترک کرده است و حالا او در صحبت‌های پدر شوهرش متوجه می‌شود یک قتل رخ داده است. قتلی پنهان شده و خاموش و جنازه‌ای که پیدا می‌شود.

این داستان شما را با خود به دنیای یک دروغ چند ده ساله و جنایتی فراموش شده می‌برد.

خواندن کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

پانزده دقیقه بعد، اَنا با خوشحالی و با حالت رقص وارد آشپزخانه شد. دست‌ها و پاهایش کشیده و اندامش بی‌نقص بود و برخلاف بعضی از هم‌کلاسی‌هایش قوز نداشت. دلم می‌خواست به آن‌ها بگویم اگر این‌طوری پیش بروند، در آینده مشکل گردن و شانه پیدا خواهند کرد. گوشی را به من داد و همان‌طور رقص‌کنان از آشپزخانه بیرون رفت.

گفتم: «سلام عزیزم.» و اَنا را نگاه کردم که دارد این پا و آن پا می‌کند.

اَنا پشت سرش را نگاه کرد و با شنیدن کلمه «عزیزم»، لب‌هایش را جمع کرد و طوری وانمود کرد که می‌خواهد انگشتش را در حلقش فرو کند.

«سلام عزیزم. چه خبرا؟»

«می‌خوام گوشی رو ببرم طبقه بالا.» از روی چارپایه خودم را سر دادم و بلند شدم. نوشیدنی‌ام را برداشتم، به اتاق خوابمان در طبقه بالا رفتم و در را محکم بستم.

«خیلی ترسیدم. اَنا چی کار کرده که نمی‌خوای خودش بشنوه؟ از فروشگاه جنس بلند می‌کرده، دیدنش؟ یا اینکه می‌خواسته با هویت جعلی توی رستوران اشراف ازش پذیرایی کنن؟»

خندیدم اما خنده‌ام ساختگی به نظر می‌رسید. «نه، ارتباطی به اَنا نداره. مربوط می‌شه به تام.»

«پدر؟ چرا؟ چی شده؟» صدایش با نگرانی بالا رفت.

روی تخت سایز بزرگمان به پهلو دراز کشیدم و سرم را با دستم نگه داشتم. «نمی‌دونم چطوری بگم اما وقتی امروز رفتم آسایشگاه، مری گفت خواب‌های بد می‌بینه و بعدش خیلی آشفته می‌شه.»

«فکر می‌کردم فردا می‌ری اونجا، نه امروز.»

تا آن موقع، کاملا فراموش کرده بودم نادیا در مورد لوکاس و رابطه احتمالی‌اش چه گفته است. می‌خواستم در آن مورد هم با ایتن صحبت کنم و نظرش را بپرسم اما قول داده بودم راز نادیا را نگه دارم.

«خب، نادیا کار داشت، من گفتم من می‌رم. به هرحال، اون‌ها می‌گن تام بعد از اون خواب‌ها رفتار عجیبی داره.»

«اون آلزایمر گرفته. سال‌هاس که رفتارش عجیبه و مدت زیادیه که خواب بد می‌بینه. منظورت از عجیب چیه؟»


نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۰۴/۲۷

"وقتی خاطرات دروغ می‌گویند" بی‌تردید یکی از میخکوب‌کننده‌ترین و تحیرآورترین کتاب‌هاییه که در تمام زندگیم خوندم! کتابی که بدون ذره‌ای اغراق از همون صفحه اول شما رو گرفتارِ خودش میکنه و بعد از تموم کردنش زبون‌تون بند میاد و نمی‌تونید در

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۱۰/۰۸

فوق العاده بود با توجه به استقبال کمی که ازش تو ایران شده واسه همین اصلا انتظارشو نداشتم کتاب تا این حد خوب باشه ولی حسابی غافلگیرم کرد!

farez
۱۴۰۰/۰۸/۲۳

چند سال پیش چاپ اول رمان رو خریدم و تو کتابخونه ام گذاشتم...گذاشتمش باشه تا زمانیکه یک کتاب آبکی میخونم، اینو بدم پشتش که بشوره ببره! و الان وقتش بود... شست و برد، اما خودش هم چندان اثر فوق العاده

- بیشتر
شیدا
۱۳۹۹/۱۰/۰۸

البته من نسخه چاپی رو خوندم ولی با همین ترجمه بود. کشش داستان خوب بود من تو یه روز تمومش کردم. فضاسازی جالب که در حین داستان و دیالوگ ها انجام شده بهتر از فضاسازی یه مرتبه و کسل کننده بود. داستانهای فرعی

- بیشتر
خواهر گمشده آنه~
۱۴۰۱/۱۱/۰۷

ازینکه این کتاب زیبا خیلییی کم دیده شده و الان کتاب های آبکی رو فقط به خاطر اینکه نویسندش یه داستان نوشته و معروف شده میخونن واقعا حرصم میگیره:)

حـسـن
۱۴۰۱/۰۲/۲۲

ماجرای این کتاب جوریه که ادامه دادن داستان رو برات جذاب می کنه خب آدم وقتی از خواندن یک کتاب لذت می بره که نسبت به اون کتاب و خواندن اون کتاب حس خوبی پیدا کنه و می‌تونه حس نویسنده رو

- بیشتر
Dark Lady
۱۴۰۳/۰۲/۲۵

نمیشه بهش گفت جنایی بیشتر یه درام هیجان انگیزه اما دوستش داشتم و خوش خوان بود وادارت میکنه که ادامش بدی همه حدس هام هم غلط از اب در اومدن

کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
۱۴۰۳/۰۲/۲۵

پدر شوهر اولیویا که الزایمر داره رازی را با او در میان میگداره.حالا اولیویا باید تصمیم بگیره که ای ن راز حقیقته یا ناشی از بیماری تام‌ هستش .داستان خوب شروع میشه هرچند از جایی قابل حدسه ودر پایا میتونست بهتر

- بیشتر
مهسا دختری کتاب خوان
۱۴۰۲/۱۱/۲۶

در کل خوب بود اولش بخاطر جزئیات زیادش برام خسته کننده بود ولی بعدش بسیار جذاب شد حتما بخونید.

Sahar.Gh
۱۴۰۲/۰۶/۱۸

کتاب بیشتر شبیه یه درام خانوادگی بود. به عنوان یه کتاب جنایی، کشش و جذابیتی که باید رو نداشت اما حوصله سر برم نبود. خوبیش این بود که نتونستم قاتل رو درست حدس بزنم. یه اثر متوسط و معمولی بود در

- بیشتر
من معمولا اخبار تماشا نمی‌کردم، خیلی ناامیدکننده بود. چرا هیچ وقت اتفاق خوبی را گزارش نمی‌کردند؟ فکرش را بکن، اگر همه شبکه‌های خبری فقط خبرهای شاد را پخش می‌کردند، دنیا چه حالی داشت.
n re
من پرستار بودم و بیماری و مرگ برایم تازگی نداشت اما وقتی نوبت به کسی می‌رسد که انسان دوست دارد، این موارد برایش عادی نیست.
n re
می‌خواستم به جای قضاوت، حمایت کنم. من معتقد بودم بسیاری از ما تا وقتی در شرایط خاصی قرار نگیریم، نمی‌دانیم ممکن است چه واکنشی نشان دهیم
n re
. آدمیزاد کارای وحشتناکی انجام می‌ده، مگه نه؟
n re
بعضی اوقات، ما چیزی را فقط می‌دانیم، این‌طور نیست؟ ما می‌دانیم چیزی درست یا غلط است اما دوست نداریم تمام بعدازظهر، چرایی آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
n re
پک‌های دیگری هم زدم و سعی کردم سرفه نکنم. وقتی نصف سیگار را کشیدم، گفت: «بسه، یه کمی هم برای من نگه‌دار!» آن را به او پس دادم و زبانم را دور دهانم که حالا طعم زیرسیگاری گرفته بود، چرخاندم. آن‌قدر احمق بودم که فکر کردم هرگز به آن عادت نخواهم کرد. کسی نمی‌توانست به چیزی به آن بدمزگی عادت کند، مگر نه؟ چقدر ساده‌لوح بودم.
n re
موضوع این است که ما هرگز نمی‌توانیم کسی را درک کنیم مگر اینکه بتوانیم جای او باشیم و حتی در آن صورت هم احتمالا این کار غیرممکن خواهد بود. هیچ‌کس کامل نیست، مگر نه؟
n re
آسودگی خیال، ناگهانی و عمیق مرا دربرمی‌گیرد، مانند هجوم یک‌باره هوای خنک روی پوست آدم. خدا رو شکر.
n re
فقط خدا می‌داند که ما با چه اتفاقات وحشتناکی باید دست و پنجه نرم کنیم اما مرگ خیلی واقعی است، بخشی از زندگی است.
n re
آن کسی که از پیش، آگاه‌تر است، برای رویارویی مجهزتر است
n re
چطور می‌توان کسی را که می‌خواهد پنهان شود، پیدا کرد؟
n re
«شما مردا اصلا به درد اینکه یه اطلاعاتی رو به دست بیارین، نمی‌خورین.»
n re
وقتی دیگران به او نیاز دارند، برایش قوی بودن، آسان‌تر است.
n re
کسی یک معجزه را بدیهی نمی‌شمرد. ما هر روز سپاسگزار معجزه‌ها هستیم و برای آنکه مطمئن شویم برایشان اتفاقی نمی‌افتد، تلاش بیشتری انجام می‌دهیم.
n re
بعضی از اشتباهات را نمی‌توان جبران کرد.
n re
حالا به این باور رسیده‌ام که میان درست و غلط، مرز باریکی وجود دارد. آیا اکنون من در سمت درست یک مسیر غلط حرکت می‌کنم یا در سمت غلط یک مسیر درست؟ زندگی درهم است. هیچ سیاه و سفیدی وجود ندارد، هرچه هست سایه‌های محوی است که در هم تنیده شده‌اند و در کنار هم هستند.
n re
عشق پدری و مادری، مثل هیچ‌چیز روی کره زمین نیست؛ قدرتی بی‌حد و اندازه دارد. پدری و مادری، نیاز شدید و همیشگی به حمایت کردن است و انجام دادن هر کاری که برای فرزندان امنیت به همراه دارد؛
n re
شاید خیلی عجیب باشه اما فکر می‌کنم این اتفاق، ما رو به هم نزدیک‌تر کرده. عجیبه که یه تراژدی می‌تونه بعضی مشکلات رو حل کنه، نه؟
n re
بعضی وقتا باید با ترس‌هات روبه‌رو بشی. بعضی وقتا، ترس از انجام دادن کاری، از انجام دادن اون کار سخت‌تره
n re
انسان‌ها باید برای کارهایشان مجازات بشوند. اگر کسی نمی‌خواهد آب خنک بخورد، پس مرتکب جرم نشود و فقط همین.
n re

حجم

۲۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۲۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
۷۳,۵۰۰
۳۰%
تومان