دانلود و خرید کتاب صوتی جنگل
معرفی کتاب صوتی جنگل
کتاب صوتی جنگل نوشتهٔ هارلن کوبن و ترجمهٔ نسرین رمضانی رودسری است. هادی بهالو گویندگی این رمان صوتی، معمایی و آمریکایی را انجام داده و انتشارات ورنا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی جنگل
کتاب صوتی جنگل حاوی رمانی معمایی و دربارهٔ پیداشدن جسد مردی است که میتواند راز قتلی ۲۰ ساله را فاش کند. هارلن کوبن در داستان صوتی «جنگل» ما را با معمای عجیبی روبهرو میکند. شخصیت اصلی این داستان، دادستان نیوجرسی به نام «پل کوپلند» است. او سالهای درازی را به سوگواری برای خواهرش مشغول بوده است. ۲۰ سال پیش، چهار نوجوان در کمپ تابستانی در جنگل ناپدید شدند که یکی از آنها خواهر او بوده است. «پل» همسرش را هم از دست داده و باید دخترش را بهتنهایی بزرگ کند. او میکوشد میان وظایف خانوادگی و شغلیاش تعادلی برقرار کند، اما وقتی جسد یک مرد در جنگل پیدا میشود، رازهایی که در گذر زمان مدفون شده بودند، سر از خاک برمیدارند و همزمان بیمها و امیدهای بسیاری را به زندگی قهرمان این داستان میآورند. از وقتی احتمال آنکه جسد یافتشده متعلق به یکی از گمشدگان دو دهه پیش باشد مطرح میشود، دادستان امیدوار میشود که شاید هنوز امیدی به زندهبودن خواهرش و بازگشت او وجود داشته باشد. در این بین، چیزهایی بسیاری سر راه پل کوپلند قرار دارند؛ خاطرات نخستین معشوقش («لوسی») در آن سال، مادرش که خانواده را رها کرده و رفته بود، رازهایی که مادر و پدرش پنهان کرده بودند و بسیاری رازهای دیگر که فاششدن هر یک هم به او امید میدهد که پرده از حقیقت ماجرا بردارد و هم او را از آنچه ممکن است پیش رو داشته باشد، میترساند.
هارلن کوبن رمان جنگل را در سال ۲۰۰۷ میلادی نوشت؛ رمانی که بهسرعت به یکی از پرفروشترین آثار این نویسنده تبدیل شد. او بهدرخواست شبکهٔ نتفلیکس، فیلمنامهای بر اساس این رمان نوشت که در سال ۲۰۲۰ و در قالب مینیسریالی ششقسمتی پخش شد. «جنگل» را یک تریلر جنایی دانستهاند که علاوهبر نثر قوی و جذابش، ابعاد دراماتیک نیز در آن بهخوبی رخ مینماید. این داستان بر پایهٔ جنایت بنا شده است. بسیاری از نشریات معتبر از جمله «شیکاگو سان تایمز» این رمان را بهترین اثر هارلن کوبن و تعداد بسیاری از آنان مثل «لایبرری»، این رمان را یکی از بهترینهای هارلن کوبن دانستهاند.
شنیدن کتاب صوتی جنگل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره هارلن کوبن
هارلن کوبن نویسندهای آمریکایی است که در نیوجرسی متولد شده و با رمانهای معمایی و جناییاش شناخته میشود. او نویسندگی را اوایل دههٔ ۱۹۹۰ میلادی آغاز کرد و پس از نوشتن چندین رمان و مجموعه مشهور شد و جوایز بسیاری را به قفسهٔ افتخاراتش اضافه کرد. او با نوشتن دو رمان با نامهای «به هیچکس نگو» و «جنگل» به اوج شهرت رسید. این نویسنده علاوهبر دو رمان مشهورترش، نویسندهٔ آثاری همچون «یکبار فریبم بده»، «غریبه»، «شش سال»، «مخمصه»، «رها نکن»، «فرار کن»، «رفتن برای همیشه»، «رنگ عدالت»، «همخون»، «فقط یک نگاه» و «آخرین شانس» است. هارلن کوبن از سال ۱۹۹۵ نوشتن رمانهای دنبالهداری را با شخصیت اصلی «مایرون بولیتار» آغاز کرده است. چندین رمان از این مجموعه منتشر شده است. کوبن دستی در فیلمنامهنویسی دارد و بسیاری از رمانهای خود را تبدیل به فیلمنامههایی برای چند سریال تلویزیونی کرده و چند فیلمنامهٔ اوریجینال هم نوشته است که «غریبه»، «امن»، «نزدیک بمان»، «جنگل»، «محکم نگه دار» و «پنج» معروفترین آنها است. هارلن کوبن از قِبَل رمانها و فیلمنامههایش جوایز بسیاری دریافت کرده که جوایز «ادگار»، «شِیمس» و «آنتونی» تنها برخی از افتخارات پرشمار او است.
بخشی از کتاب صوتی جنگل
«دوباره عکس قدیمی مارگوت گرین و دوک بیلینگهام را نگاه کردم. عکس خواهرم کنارشان بود. این عکس را میلیونها بار دیده بودم. رسانهها عاشق این عکس بودند. چون عجیب عادی به نظر میرسید. کامیلی پرستار بچه بود و محبوبیت خاصی داشت، اما عکس اصلاً به کامیلی شبیه نبود، عکس دختری بدجنس با چشمانی شیطانی و نیشخندی بیزارکننده بود که هر پسری را از خود دور میکند. خواهرم خیلی زیباتر از این عکس بود، اما هرچه بود به قیمت زندگیاش تمام شد.
عکس آخری جیل پرز بود. با دیدن عکس چیزی به ذهنم رسید.
قلبم ریخت.
حس خیلی بدی بود. به وسایلی که همراه مانولو سانتیاگو بود نگاه کردم، انگار دستی سینهام را فشرد و به قلبم چنگ انداخت. بهسختی میتوانستم نفس بکشم.
یک گام عقب رفتم.
- «آقای کوپلند؟»
دستم بیاختیار حرکت کرد، ناگهان انگشتانم به عقب کشیده شد و چشمانم تیره و تار شد.
حلقه بود، حلقۀ دخترانه.
به عکس جیل پرز، پسری که با خواهرم در جنگل کشته شده بود نگاه کردم. به یاد رویدادهای بیست سال پیش افتادم و نشانی که روی جیل بود.
- «آقای کوپلند؟»
گفتم: «میخوام بازوش رُ ببینم.»
- «ببخشید؟»
- به سوی پنجره برگشتم و به جسد اشاره کردم؛ «بازوش، بازوی این لعنتی رُ نشونم بدید.»
[یورک به دیلون علامت داد. دیلون کلید سیستم ارتباطی را فشار داد.]
- «میخواد بازوی رفیقمون رُ ببینه.»
زن در سردخانه پرسید: «کدوم؟»
همه به من نگاه کردند.
گفتم: «نمیدونم هردو، البته حدس میزنم.»
گیج شده بودند، اما زن کارش را کرد و ملحفه را عقب زد.
قفسۀ سینهاش پُرمو بود، انگار هیکلیتر شده بود. دستکم پانزده کیلو بیشتر از پیش نشان میداد، اما تعجبی نداشت. همهچیزش تغییر کرده بود. من اما در پیِ چیزِ دیگری بودم؛ میخواستم زخم کهنهاش را ببینم.
همانجا بود.
سمتِ چپِ بازویش. بهسختی نفس میکشیدم. این نشان مرا به سالهای دور بُرد. بیحس شدم و همانجا بیحرکت ایستادم.
- «آقای کوپلند؟»
گفتم: «میشناسمش.»»
زمان
۱۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۱۷۴٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۱۷۴٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
داستان جذاب و گیرایی داره، خوانش بی نظیر و روایت فوق العاده، باعث میشه بی وقفه دنبالش کنید...
داستانِ گیرا ، جذاب و درگیرکننده ای داره که با صدای آقای بهالو این جذابیت دو چندان شده. به نظرم صدای درخشان آقای بهالو جذابت ترین وسوسه برای گوش کردن ادامه داستان هست😍 اما چیزی که ماجرا رو در ذهن شنونده باورپذیر
من این کتاب رو تو یویتوب گوش دادم . اما اینجا گوش دادن هم خالی از لطف نیست . کتاب هیجان انگیز و بینظیری که میخکوبتان میکنه . بی صبرانه منتظر کتاب دیگه ای از انتشارات ورنای عزیزم هستم .