دانلود و خرید کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور
معرفی کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور
کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور نوشته مریم حسینیان با صدای گلاره عباسی منتشر شده است. این کتاب داستانی سوررئال درباره زنی است که همراه همسر و فرزندانش در منطقهای عجیب زندگی میکنند.
درباره کتاب بهار برایم کاموا بیاور
این کتاب داستان زنی است که بهخاطر وفاداری و عشق به همسرش میپذیرد شهر محل زندگیشان را عوض کنند و راهی سفر میشود و با دو کودکشان در یک نقطه دور افتاده ساکن میشوند.
زن در آغاز فقط با سرما مشکل دارد اما کمکم متوجه میشود چیزهای دیگری هم وجود دارد که طبیعی نیست، زن همسایه که ابتدا دوستانه و با محبت وارد میشود اما زن کمکم میفهمد با همسرش سعی دارند او را دیوانه کنند، فرزندش گرفتار اتفاقی شوم میشود و مردی که هرلحظه و همه جا همراه او است.
کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور میتواند شما را بترساند. در این داستان هر قسمت با اتفاقی روبهرو میشوید که فکرش را نمیکردید. این کتاب شما را به زندگی زنی میبرد که نمیتواند حقیقت را از خیال تشخیص دهد، اما مهمترین بخش کتاب پایان آن است که ناگهان تمام ذهن شما را بههم میکند.
شنیدن کتاب بهار برایم کاموا بیاور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و داستانهای خاص و عجیب پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بهار برایم کاموا بیاور
چشمم راه میکشد به جادهٔ روبهرو. چشمهایم را میبندم. همهجا مثل خواب، تاریک میشود؛ تاریک و سرد. میخواهم صدایش بزنم. دهانم را به اندازهٔ حجم یک کلمه باز میکنم. سکوت مینشیند روی گلهای دامنم. هنوز خیلی زود است برای...
بنیامین را بغل کردم. چشمهایش برق میزد. گفت «مامان، اگه گفتی چی کشیدم؟»
بوسیدمش و بیهوا گفتم «کفش و پرنده.»
خشکت زد از تعجب. بنیامین اعتراض کرد، «بابا چرا زود بهش گفتی؟ مگه قرار نبود من بگم؟»
جورابهای پشمی خیست را کندی و در سکوت نگاهم کردی. بیگدار به آب زده بودم. خودم هم فهمیدم. بهزحمت لبهایت را از هم باز کردی و گفتی «ببخش پسرم. از بس خوشحال بودم دوست داشتم مامان زودی بفهمه.»
لیوان چای را که به دستت دادم، گفتی «سرت درد میکنه؟»
همیشه میفهمیدی. حتا اگر به روی خودم نمیآوردم و لبخند میزدم. نشستم کنارت. به بنیامین گفتی «اگه میخوای فردا ببرمت، باید صبح زود بیدار بشی. پس بدو برو بخواب.»
برای اولینبار بدون نقنق دوید روی تختش. بلند شدم چراغخوابش را روشن کنم، نگذاشتی. خودت رفتی. بلوز و شلوار آبی خواب را تنش کردی، پشمک را گذاشتی زیر پتو، بعد گونهاش را بوسیدی و چراغ را خاموش کردی و آمدی کنار من. وقتی کارهای آخر شب مرا انجام میدادی، خستگیام از نوک انگشتها میآمد بیرون. شعلهٔ بخاری را زیاد کردی. بچهها که میخوابیدند برایت شکلات کاکائویی میآوردم که با چای بخوری.
تکیه دادم به شانهات. من همیشه چایم را زودتر از تو تمام میکردم. گفتی «دهنت آستر داره!» کنار گوشَت گفتم «هنوز بنیامین نخوابیده.» گفتی «میدونم.» داشتم فکر میکردم حاضرم تمام دنیا را با تو پیاده بیایم. سرم را گذاشتم روی پایت. پیشانیام را ماساژ دادی تا درد کم شود. پرسیدی «بهتر شدی؟» معلوم است که بهتر شده بودم. گفتی «از کجا فهمیدی بنیامین کفش و پرنده کشید؟» گفتم «دیدم.» دستت یک لحظه بیحرکت شد روی شقیقههایم و گفتی «عجب!»
بنیامین زودتر از ما بیدار شده بود. گفت «بابا زود باش بریم ببینیم.» نگار غلت زد، یک لحظه چشمهایش را باز کرد و دوباره خوابید. آهسته گفتم «کار درست کردی برای خودت روز جمعه. بنیامین رو خوب بپوشون سرما نخوره.»
زمان
۵ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۴۷۷٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۴۷۷٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
این کتاب ممکنه کمی گیج کننده باشه، چونکه ماهیتا به صورت سیال ذهن نوشته هست. ممکنه در اواسط کتاب خسته بشید، و اینطور فکر کنید که 《خب که چی؟!》. این وعده رو به ما میدم که این تعلیق، یه تعلیق
از عجیب ترین کتابایی بود که خوندم. خیییییلی برام جذاب بود. عجب فضای وهم آلودی داشت. در حال پیاده روی بهش گوش دادم و الان هر وقت که از اون مسیرها رد میشم یاد این کتاب میفتم😍
من ازین نویسنده کتاب بانو گوزن رو خوندم و بسیار جذاب بود .اما این کتاب اصلا به کیفیت اون نبود کتابخوانی خانم عباسی عالی بود
حیف پول و وقت افتضاح بود نه سر داشت نه ته
هم کتاب وهم خواننده عزیز گلاره عباسی عال
کاش این قصه زودتر تمام شود .... از این تلختر نمیشود
خیلی خوب بود
گوینده خوب بود ولی از داستانش اصلا خوشم نیومد
بسیار جذاب بود و لذت بردم نویسنده از مهارت بالایی برخورداره و به خوبی ذهن خواننده رو به چالش میکشه گویندگی خانم عباسی هم این کتاب رو دلنشین تر میکنه برای گرفتن جواب سوال هاتون هم نقد آقای محمد تقوی بر این
یکی بیاد این کتاب رو واسم ترجمه کنه