دانلود و خرید کتاب تک گویی های مدرن برای مردان ترجمه محسن کاس‌نژاد
تصویر جلد کتاب تک گویی های مدرن برای مردان

کتاب تک گویی های مدرن برای مردان

ویراستار:کریس سالت
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۲.۹از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تک گویی های مدرن برای مردان

کتاب تک گویی های مدرن برای مردان نوشته گروهی از نویسندگان است که کریس سالت آن را گردآوری کرده است. این کتاب یکی از کتاب‌های مجموعه جهان تئاتر است که با ترجمه محسن کاس‌نژاد منتشر شده است.

درباره کتاب تک گویی های مدرن برای مردان

این کتاب گزیده‌ای است از «تک‌گویی» هایی که از نمایش‌نامه‌های معروف نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم (آثاری از نویسندگانی چون: وِدِکینت، شنیتسلر، بوشنر، هاوپتمان، ژاری) تا دههٔ ۱۹۷۰ (آثاری از نویسندگانی چون: داریوفو، اِیکبورن، جمس، دوراس) برگرفته شده، و ایستگاهی است کوتاه برای دیدار با بسیاری از نمایش‌نامه‌نویسانی که به کمک هم در درازنای این راهْ پرچمِ تآترِ مدرن را برافراشته‌اند. نویسنده در این کتاب قطعه‌هایی را برگزیده‌ است که مهارت و قوّهٔ خیال شما را درگیر می‌کنند، و کوشیده‌ است تا به اندازهٔ ممکن، قطعه‌های گوناگونی را برحسب شخصیت، سن، سبک و درون‌مایه پیش روی خوانندگان گذاشته است. 

خواندن کتاب تک گویی های مدرن برای مردان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره کریس سالت

کریس سالت، نویسنده، کارگردان تآتر و کارگردانِ هنری گروهِ نمایشی صفحه‌های خالی... و شور و شوق است. او به کارگردانی‌های پرهزینه در زمینهٔ تآتر شهرت دارد و تاکنون با بسیاری از بازیگرانِ بزرگِ تآترِ انگلستان همکاری کرده است. از سوی دیگر، وی تاکنون کتاب‌های زیادی را در زمینهٔ تآتر به نگارش درآورده که از آن جمله کتاب کارآمدکردن بازیگری است که در میانِ بازیگرانْ هوادارن پرشماری دارد. سالت نسخه‌ای مشابه از کتاب پیش رو را با عنوان تک‌گویی‌های مدرن برای بانوان، و دو مجموعه‌تک‌گویی‌های نمایشی دیگر را نیز تحت عنوان‌های تک‌گویی‌های معاصر برای مردان و تک‌گویی‌های معاصر برای بانوان ویرایش کرده است. همچنین وی تاکنون چند کار مستند و نمایش‌نامه‌های رادیویی و صحنه‌ای را نیز به نگارش درآورده است. کریس سالت هم‌اینک آموزش‌یارِ ثابتِ مرکزِ بازیگری لندن است.

بخشی از کتاب تک گویی های مدرن برای مردان

هوگو جوانی ۲۱ ساله است. او روشن‌فکری آرمان‌گرا از خانواده‌ای بورژواست که در واکنش نسبت به زندگی مرفّه خانوادگی خود و احساس هم‌دلی با زندگی دشوارِ طبقهٔ کارگر به حزب پیوسته است. او تنها به همین منظور از همه‌چیز دل کنده است.

در این بازگشت به گذشته، هوگو توسطِ دارودستهٔ حزب به عنوان منشی هودرر «منصوب» می‌شود تا به هدف خود نزدیک باشد. او و همسر جوانش جسیکا سرگرم بازکردنِ چمدان‌های خود در اتاق خواب ویلای هودرر هستند.

جسیکا هفت‌تیر هوگو را در چمدان پیدا می‌کند و هوگو همه‌چیز را دربارهٔ مأموریتش به او می‌گوید. با سر رسیدنِ محافظان شخصی هودرر که از طبقه کارگرند و تفنگ در دست دارند و برای بازرسی اتاق آن‌ها آمده‌اند، تنش بالا می‌گیرد. بازرسان همچنان که اتاق را می‌گردند، به لباس‌های فاخر هوگو اشاره می‌کنند و عضویت او را در حزب به تمسخر می‌گیرند. هوگو تخت‌خواب بزرگی دارد، خوب لباس می‌پوشد، کتاب می‌خواند و مؤدب و بافرهنگ است؛ پس او چگونه می‌تواند یکی از آن‌ها باشد؟

هوگو در سخنرانی پرشورِ خود در برابر این سرزنش که «هرگز در زندگی‌اش گرسنه نبوده است»، واکنش خشمگینانه‌ای نشان می‌دهد و از دلایل خود برای پیوستن به حزب دفاع می‌کند. امّا در دلِ این سخنرانی، این پرسش نیز مطرح می‌شود که برای پذیرفته و بخشوده‌شدن از سوی اعضای حزب به سبب گذشتهٔ مرفّه‌اش چه بهایی باید بپردازد؟ هوگو برای بازداشتن آن‌ها از جست‌وجوی اتاق و یافتن تفنگ، نیاز دارد آن‌ها را قانع کند، و این اوضاع را پیچیده‌تر می‌کند.

هوگو: در این مورد حق با شماست. من نمی‌دانم گرسنه‌بودن یعنی چه. اگر بدانید که در دوران کودکی‌ام چه‌قدر داروهای تقویتی مصرف کرده‌ام! همیشه غذایم را نیمه‌کاره رها می‌کردم ــ چه حیف و میلی! آن‌ها هم دهانم را باز می‌کردند، می‌گفتند، یکی به خاطر پاپا، یکی به خاطر مامان، یکی هم به خاطر عمّه آنا، و این‌گونه قاشق‌ها را در گلویم فرو می‌کردند. می‌دانید آخرش چه شد؟ من بزرگ شدم. ولی چاق و چلّه نشدم. به همین دلیل آن‌ها مجبورم کردند تا خونِ تازه‌ای را که از کشتارگاه آورده بودند بنوشم، چرا که رنگ به رخسار نداشتم. از آن روز به بعد لب به گوشت نزدم. پدرم هر شب می‌گفت: «این پسر گرسنه‌اش نیست؟...». هر شب، می‌توانید تصوّرش را کنید؟! می‌گفتند: «بخور، هوگو، بخور، وگرنه مریض می‌شوی». آن‌ها به من روغن ماهی می‌خوراندند، که نشانهٔ اوجِ ناز و نعمت است. دارویی که آدم را گرسنه می‌کند. حال آن‌که در همین خیابان‌ها آدم‌هایی زندگی می‌کنند که خودشان را برای خوردن یک تکه استیک می‌فروشند. همیشه از پنجرهٔ اتاقم آن‌ها را می‌دیدم که پلاکاردهایی را با خود حمل می‌کردند. روی آن پلاکاردها نوشته شده بود: «به ما نان بدهید». آن‌وقت من می‌بایست سرِ میز شام می‌نشستم. بخور، هوگو، بخور! یکی به خاطر نگهبانِ شب، که کتک می‌خورد، یکی به خاطر پیرزنی که پس‌ماندهٔ غذای مردم را از داخلِ سطل آشغال جمع می‌کند، و یکی هم به خاطر نجّاری که پایش شکسته است. من خانه و کاشانه‌ام را ترک کردم و به حزب پیوستم، امّا تنها چیزی که بارها و بارها شنیدم این بود که: «هوگو، تو هرگز گرسنه نبودی، چرا دخالت می‌کنی؟ تو چه‌طور می‌توانی بفهمی؟ تو هرگز گرسنه نبوده‌ای». نه! من هرگز گرسنه نبوده‌ام. هرگز! هرگز؟ هرگز! ولی شاید شما بتوانید به من بگویید باید چه‌کار کنم تا همه‌تان از سرزنش‌کردنم دست بردارید؟ 

چنار
۱۴۰۱/۰۶/۱۱

من بشخصه خیلی تک گویی های منتخب رو نپسندیدم. فکر میکنم تک گویی های بسیار ارزشمندتر و با معناتر از این گزینه ها می تونستن انتخاب کنن.

در همین خیابان‌ها آدم‌هایی زندگی می‌کنند که خودشان را برای خوردن یک تکه استیک می‌فروشند.
پویا پانا
- اجازه ندهید ضعفِ اعصاب بر شما چیره شود. بدانید ترس دشمنِ سرسختِ شماست و می‌تواند تمامی کارِ زیبای شما را که در خلوتِ خود به انجام رسانده‌اید تباه کند. پس با این ترس مبارزه کنید تا از شرش خلاص شوید.
علی دائمی
سنگ گور وندلا با نوشتهٔ «رحمت خداوند بر پاک‌دلان»، تأکیدی بر نظام اخلاقی ریاکارانهٔ دنیای بزرگ‌سالان است.
پویا پانا
او کاپیتالیست نوکیسه‌ای است که ارزش‌های سوسیالیستی روز را ارج می‌نهد و پولش را از گُردهٔ کارگران زحمتکش و کار آن‌ها به دست آورده است. برای او تنها خودش است که اهمیت دارد. او مردی منظّم است اما بسیار ازخودراضی و خودنما. همواره از دردسر می‌پرهیزد، و این‌کار را با قدرت انجام می‌دهد. امّا دربارهٔ جنگ، آلمانی‌ها، روسیه، تایتانیک و غیره آگاهی چندانی ندارد.
پویا پانا
زنبورهای عسل، ارنست، افسانه ندارند، اسطوره ندارند، تاریخ ندارند، آن‌ها کار می‌کنند، می‌سازند، خود را اداره می‌کنند، هر کدام همیشه سر جای خودشان‌اند. آن‌ها نسبت به وظایف خود کاملا آگاه و هشیارند.
پویا پانا
احساس جداافتادگی او از اجتماع کمابیش واضح است و می‌کوشد خود را از دام آن‌ها برهاند.
پویا پانا
حسادت‌ها و تنش‌های نژادی بالا می‌گیرد، شکوه‌ها برمی‌خیزد و خشم‌ها در جریان اجرای سفارش‌های رستوران برانگیخته می‌شود. اگر آن‌ها نتوانند در محدودهٔ کوچک این آشپزخانه مشکلات خود را حل کنند، پس چه امیدی به نجات انسان در مقیاس گسترده‌تر خواهد بود؟
پویا پانا
«هوگو، تو هرگز گرسنه نبودی، چرا دخالت می‌کنی؟ تو چه‌طور می‌توانی بفهمی؟ تو هرگز گرسنه نبوده‌ای». نه! من هرگز گرسنه نبوده‌ام.
پویا پانا
او به مردگان گورستان رشک می‌ورزد، ولی شجاعت خودکشی‌کردن را ندارد.
پویا پانا
وندلا باردار می‌شود و در اثر فشارهای مادرِ خشک‌اندیش و زهدفروش‌اش که توان درک واقعیت‌های زندگی را ندارد، مجبور به سقط جنین می‌شود و در نتیجه جان خود را از دست می‌دهد.
پویا پانا
- بکوشید هرچه می‌توانید درباهٔ نقشِ موردنظرتان جست‌وجو کنید و دریابید. به دستور صحنه‌های نویسنده برای نمایش خوب دقّت کنید. بدین ترتیب به سرنخ‌های ارزشمندی دست خواهید یافت. ببینید دیگران دربارهٔ آن نقش چه می‌گویند؟ چه اتّفاق‌هایی برای او افتاده است؟ تحت تأثیر چه چیزهایی بوده است؟ چه می‌خواهد؟ اهل کجاست؟ اکنون کجاست؟ در کلیسا؟ پارک؟ سالن طراحی؟ در قطب شمال؟ در سونا؟ با چه کسی حرف می‌زند؟ رابطهٔ آن‌ها با هم چگونه است؟ در این لحظه چرا این حرف را می‌زند؟ سبک نمایش‌نامه چیست؟ مربوط به کدام دوره است؟ چه‌کاره است؟ چه لباسی پوشیده؟ کت و شلوار؟ ژاکتِ تنگِ کهنه؟ کفشِ ورزشی؟ همهٔ این چیزها با هم فرق دارند.
علی دائمی
جاودانگی فکر وحشتناکی‌ست. منظورم این است که آخرش چه می‌شود؟
پویا پانا

حجم

۱۵۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۵۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۱۰۲,۰۰۰
۷۱,۴۰۰
۳۰%
تومان