دانلود و خرید کتاب اکسیر عشق اریک امانوئل اشمیت ترجمه سعیده بوغیری
تصویر جلد کتاب اکسیر عشق

کتاب اکسیر عشق

انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اکسیر عشق

کتاب اکسیر عشق اثری از اریک امانوئل اشمیت، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور فرانسوی است که با ترجمه سعیده بوغیری منتشر شده است. این اثر مجموعه نامه‌هایی است که میان دو عاشق قدیمی و دوست فعلی رد و بدل می‌شود و میان فلسفه و رمنس حرکت می‌کند.

درباره کتاب اکسیر عشق

آدام و لوییز، عاشقانی قدیمی بودند. اما این رابطه بهم خورده است. حالا پس از زندگی مشترک و رویاگونه، فرسنگ‌ها از یکدیگر فاصله دارند. یکی در پاریس است و دیگری در مونترال کانادا. 

آدام از لوئیز می‌خواهد که همچنان دوست باقی بمانند اما لوئیز مقاومت می‌کند. در هر حال آن‌ها به نامه نگاری با یکدیگر ادامه می‌دهند و از زندگی تازه خود، ماجراها و زخم‌های گذشته‌شان می‌گویند. از عشق جدید می‌گویند و ... سوال اصلی این است: آیا در این فراز و فرود حقه ای نهفته است؟

اشمیت در کتاب اکسیر عشق در فاصله میان فلسفه و رمنس حرکت می‌کند. او تلاش می‌کند تا دریابد که عشق، فرآیندی شیمیایی است یا اعجازی روحانی در کار است؟

کتاب اکسیر عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اکسیر عشق را به تمام علاقه‌مندان به کتاب‌های عاشقانه و دوست‌داران آثار اریک امانوئل اشمیت پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون فرانسه به دنیا آمد. او نویسنده، نمایشنامه‌نویس و کارگردان فرانسوی- بلژیکی است که در سال‌های اخیر محبوبیت زیادی به خصوص در دنیای تئاتر به‌دست آورده‌ است. نمایش‌نامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور جهان به روی صحنه رفته‌اند و جوایز متعددی از جمله جایزه تئاتر مولیر، داستان‌نویسی گنکور و آکادمی بالزاک را از آن خود کرده‌اند. 

اشمیت دکترای فلسفه دارد و مضامین فلسفی را به‌راحتی با داستان‌هایش می‌آمیزد. اشمیت در خانواده‌ای غیرمذهبی متولد شد و شاید این موضوع باعث شد که اهمیت دین در آثارش پررنگ باشد. در این اثر نیز که درواقع صحبت‌های قهرمان داستان با خدا است، مسیحیت نمودی ویژه دارد. اشمیت سرانجام به آیین مسیح گروید و خود را مسیحی معرفی کرد.

از میان آثار اریک امانوئل اشمیت می‌توان به موسیو ابراهیم و گل‌های قرآن، خرده جنایت‌های زن و شوهری، مهمانسرای دو دنیا، زمانی که یک اثر هنری بودم، اسکار و خانم صورتی و یک روز قشنگ بارانی اشاره کرد. 

بخشی از کتاب اکسیر عشق

یک عکاس هنری نخست‌وزیر کانادا را غافلگیر کرد. اینجا مردم دیگر درباره این موضوع حرفی نمی‌زنند... احزاب اوپوزیسیون خواستار استعفای او شده‌اند، همدستان سیاسی‌اش ضد این آدم‌کشی انعطاف‌پذیر اعلام جرم کرده‌اند و عقاید مردم در این میان در نوسان است. درهرحال اگر این موضوع تا به حال دامنگیر مقام وزارتش نشده باشد، حتمآ تیشه به ریشه اقتدارش زده.

آیا در فرانسه مردم از این موضوع خبردار شده‌اند؟ خود تو، در اینباره چه فکری می‌کنی؟

لوییز

آیا او به خاطر فسق‌وفجور مجرم است؟

او به خاطر ازدواج مجرم است!

چطور می‌توان دربرابر مأمور ثبت یا کشیش حاضر شد و تضمین داد هرگز به هیچ زنی جز همسر خود نظر نخواهد داشت؟ کدام مرد عاقلی، درصورتی‌که مجبور نباشد، چنین حرفی می‌زند؟

پی‌نوشت:

بله، ما اینجا درباره نخست‌وزیرتان خیلی بحث می‌کنیم. هرچندکه درنهایت سرنوشتش برای ما هیچ اهمیتی ندارد، اما او به تک‌تک افراد فرصتی برای آزمودن نزدیکانشان درباره جهت‌گیری‌های جنسی و اخلاقی آنان داده. او برای ما حکم قطب‌نما را دارد.

آدام

امروز صبح به خانم همسایه سری زدم، ماجرا همان قصه همیشگی پیشکش مهربانی‌های زنان پرحرف به او بود و سپس گربه‌اش متقاعدم کرد تو سؤالم درباره اکسیر عشق را بیش از حد سبک‌سرانه از سر باز کرده‌ای...

رو ــ گربه‌اش ــ به گیاهی نزدیک شد که زینت‌بخش گلدانی بود، ناگهان ایستاد، لب بالایش را بالا برد، سپس با پیشانی تا انداخته و پاهای خشک، همان‌طور که از راه دهان هوا را به درون می‌کشید، پوزه صورتی‌رنگش را با علف‌ها پاک کرد، و در همین حال هرلحظه صدای غرغر گلویش بیشتر می‌شد، چیزی بین آواز و تشویش. ظرف چند ثانیه، با دم صاف و نفس‌های کوتاه، درحالی‌که نور بر عنبیه چشمانش افتاده بود، از چرخیدن به هیجان آمد.

خانم همسایه، که متوجه حیرت من شده بود، توضیح داد که این گیاه پونه‌سا نام دارد. حشرات را دفع و گربه‌ها را به سمت خود جذب می‌کند.

رو آزرده‌خاطر از اینکه ساقه‌های‌سبز گیاه‌به پیش‌آمدن‌های او پاسخی نمی‌دهند، صدایی از خود درآورد. زن طوری که انگار پای موضوع پیش‌پاافتاده‌ای در میان بود، توضیح داد: ترکیبات شیمیایی گیاه، پنتالوکتون، فرومون‌های جنسی را در مغز او به کار می‌اندازد. این تأثیر ترپن است.

نمی‌دانم ناگهان کدامیک بیشتر مرا متحیر کرد، رفتار رو یا واژگان خانم همسایه. او ادامه داد:

ــ این ماده ببرها را هم تحریک می‌کند.

ــ انسان‌ها را چطور؟

ــ آن‌ها را به خواب می‌برد.

با گفتن این جمله هردو خندیدیم. او به این خندید که موجودات بشری را حقیر می‌شمرد و من به آن که این‌طور نتیجه گرفتم که رؤیاهای ما بهترین اپیزودهای عاشقانه‌مان هستند.

در دفتر، از ساعت ناهار برای کسب خبر استفاده کردم. هزاران سال است که به استفاده از نوشابه‌های سحرآمیز عشق‌انگیز، شربت‌ها، عطرها، دعاها، مناسک و دستورات باطنی توصیه می‌شود. فقط تهیه‌کنندگان‌شان تغییر می‌کنند؛ طب، دین، خرافات، افسون نیکی، سحر عشق یا جادوی شوم. این هدایتگران سرگردان که در متروی پاریس با پخش آگهی‌هایشان این همه سرگرم‌مان می‌کنند؛ آگهی‌هایی که نوید افسون موجود مطلوب یا بازگشت موجود محبوبی را می‌دهند، امتداد سنتی هستند که بر اساس آن تصادف، فرمانروای احساسات نیست. وقتی عاشق می‌شویم، درواقع در دام ـآغوش ــ موجودی دیگر می‌افتیم. اندکی دستکاری می‌تواند سقوطمان را به همراه داشته باشد.

با دقت به آن فکر کن و نظرت را در اینباره به من بگو.

لوییز

elham.reader
۱۴۰۰/۰۲/۲۹

خلاصه رو‌ بخونید همونه. هیچ ماجرای جذابی نیست.‌ من خوشم نیومد

نغمه میلانی
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

داستانی زیبا و غافلگیر کننده از اشمیت ،غافلگیرانه شبیه به خرده جنایتهای زن و شوهری ،به نظر من لذت بخش بود،نویسنده به زیبایی و هنرمندانه یکی از صفات زشت بشری رو توصیف کرده،درسته که اون صفت زیبا نیست ولی توصیف

- بیشتر
یک دخترک شکننده و نامطمئن، از اینکه مورد ارزیابی مثبتی قرار گرفته باشد، در این شیوه از خودنمایی پنهان می‌شود که با جسارت، تعالی خود را به نمایش می‌گذارد، او که با خود دشمن است، هرلحظه خودش را در سطل زباله می‌اندازد. هیچ‌چیز چشمش را پر نمی‌کند. نه شایستگی‌اش ــ چندین مدرکی که از دانشگاه مک‌گیل گرفته ــ نه قابلیت‌های زبانی‌اش ــ تسلط بر زبان فرانسه، انگلیسی، آلمانی و اسپانیایی ــ نه جسمش ــ خود را بی‌نمک می‌داند! ــ نه آبی خوش‌رنگ چشمانش که در آن، فقط کلر استخر را می‌بیند.
Großartig
عشق از منطق گریزان است، زیرا نه به استدلال، نه به برهان و نه به حقیقت تعلق ندارد. عشق از یک انتخاب شخصی نشئت می‌گیرد. بهتر است بر سر عشق قمار کنیم، آن را به وجود بیاوریم. باشد که این تسلیم‌ناپذیری‌ام ماندگار باشد. عشق بیش از دلبری، لذت و حتی خوشبختی برایم اهمیت دارد.
فائزه
جوانی‌ام در پاریس بر سر جدایی از بین رفت. از زمانی‌که آدام در مونترال به من ملحق شده، برای نخستین‌بار دوران بلوغم را تجربه می‌کنم. آنچه بین ماست دیگر شور عشق، خشم و نفرتی که به هیجانمان می‌آورد نیست، بلکه این اعتماد، رهایی و بخشش است که شکوفا می‌شود. پیشتر در برابر یکدیگر قرار می‌گرفتیم، امروز یکدیگر را می‌پذیریم. گاهی، تحت‌تأثیر جریانی بدبینانه، آهی می‌کشم و با خود اقرار می‌کنم پناهگاهی برای رهایی از شکستی کوچک به آدام عرضه کرده‌ام. با این همه، بیشتر اوقات با این اطمینان که برایش گران‌قیمتم، نفس عمیقی می‌کشم.
فائزه
سخنم را نیمه‌کاره می‌گذارم، دیگر با طول و تفصیل از نفرتم نمی‌گویم، غصه‌ام ارزش دلسوزی تو را ندارد. حالت‌هایی هست که بازگوکردنشان به اندازه تحمل کردنشان تحقیرکننده است. با این همه، نامه نوشتن به تو، نوشتن نام تو، آمیختن این جمله‌ها با این فکر که تو آن‌ها را خواهی خواند، نوعی رضایت‌خاطر برایم مهیا کرد. آری لوییز، در دل مِه‌ای که من در آن مقاومت به خرج می‌دهم، گاهی نوری ضعیف و دور پیدا می‌شود که تقریبآ متقاعدم می‌کند که نباید ناامید شد: تو.
فائزه
نفرت یکی از اشکال وسوسه است؛ انسان ترجیح می‌دهد با تشویش به آن فکر کند تا اینکه هرگز فکر نکند.
mitra
من آن مرد پرهیزگاری که فکرش را می‌کردی نیستم. این مرد اراده‌ای قوی که فرمان براند، ندارد. تو از یک درخت سیب انتظار پرتقال داری.
mitra
پس از این همه وقت که در دلم نشسته بودی، حالا چطور می‌توانی تا این حد دلم را بزنی؟ آیا فقط توهم بود که به نظرم دلربا آمدی؟ حالا که ناامیدی چشمانم را باز کرده، دوباره قصه پیوندمان را مانند ماجرای یک کلاهبرداری مرور می‌کنم.
mitra
لوییز عزیزم، امروز صبح ادکلن و کتاب را با پست پیشتاز برایت فرستادم. هردویشان بوی تو را می‌داد، اصیل، وحشی، با طعم میوه تازه همراه با بخور کندُر تاریک که با پوست نارنگی درهم می‌آمیخت، رایحه‌ای آن‌قدر زنده که لحظه‌ای احساس کردم تو را بسته‌بندی می‌کنم و به ناشناسی می‌سپارم، به نامه‌بری که صورت الکلی و دست‌های پوست‌پوست‌شده‌اش منزجرم کرد.
mitra
چیزهایی هست که پیش از جذب‌شان باید به آن‌ها خو گرفت: قهوه، سیگار، کلم بروکلی و تنهایی. تلاش می‌کنم به این آخری خو بگیرم، چون همراه جدید زندگی‌ام است.
mitra
پیکان عشق یا از بیرون، ما را نشانه می‌گیرد یا از درونمان برمی‌خیزد، از آن حیطه ناپیدا و صمیمی‌ای که در آن خواستن را تجربه می‌کنیم.
الهام راگا
لوییز، بیا اشتیاق جریحه‌دارشده‌مان را به مهری آرام تبدیل کنیم. باورم کن، در این چند سال اخیر من در وجود تو چیزی بیش از پوستت، اندامت یا هم‌آغوشی‌هایمان را تحسین کرده‌ام. من زنی را دوست داشته‌ام که در وجود تو خوابیده، هوشمندی گیرایت، حاضرجوابی‌ات، شوخی‌هایت، به وجدآمدن‌هایت را دوست داشته‌ام.
الهام راگا
«زمانی که دیگر به دنبال خوشبختی نیستی، پذیرای آن خواهی شد.
Großartig
کم‌کم به این نتیجه می‌رسم که واقعیت چیزی که تجربه کردیم، را رد کنم. اما نه، اندوهم سبب می‌شود به خوبی حقیقت آن را حس کنم.
Großartig
وقتی تلاش می‌کنیم عشق را جاودانه کنیم، آن را تلف می‌کنیم. بهتر آن است که وقتی هست، آن را بچینیم،
Großartig
لی‌لی به نوعی برای تو احترامی بی‌شخص قایل است.
Großartig
پس از این همه وقت که در دلم نشسته بودی، حالا چطور می‌توانی تا این حد دلم را بزنی؟ آیا فقط توهم بود که به نظرم دلربا آمدی؟
Großartig

حجم

۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان