دانلود و خرید کتاب محاکمه خوک اسکار کوپ فان ترجمه ابوالفضل الله‌دادی
تصویر جلد کتاب محاکمه خوک

کتاب محاکمه خوک

انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب محاکمه خوک

کتاب محاکمه خوک داستانی از اسکار کوپ فان است که با ترجمه ابوالفضل الله دادی می‌خوانید. این داستان عجیب که در تلاش است تا نقدی بر سیستم قضایی کرده باشد، ماجرای خوکی است که نوزادی را به قتل می‌رساند و حالا باید در برابر دادگاه حاضر شود. 

درباره کتاب محاکمه خوک

محاکمه خوک، داستانی عجیب و غریب از اسکار کوپ فان است. نویسنده‌ای که برای کتاب دیگرش، هتل زنیت، جایزه دفلور را از آن خود کرده است. داستان درباره خوکی است که به جرم کشتن یک نوزاد، در برابر دادگاه قرار می‌گیرد. 

اسکار کوپ فان، در بخشی از مقدمه کتاب به این موضوع اشاره می‌کند که حتی در گذشته هم محکمه برگزار کردن برای خوک‌ها مرسوم بوده است. او می‌گوید که سوژه این داستان را خودش خلق نکرده است، بلکه حقیقت این است که از قرن سیزده تا هجده میلادی در اروپا و خاصه فرانسه، انسان‌ها دادگاه‌هایی برای محاکمه حیوانات برگزار می‌کردند و چندین مورد محاکمه خوک هم در میان آن‌ها به چشم می‌خورد. این محکمه‌ها درست همانطور بوده‌اند که گویی یک انسان را به دادگاه کشانده‌اند. حیوان، همراه با وکیل مدافعش، در برابر قاضی، دیوان هیئت منصفه و حاضران، حاضر می‌شده است...

 این داستان که در فرمی بدیع و تلفیقی از داستان و نمایشنامه روایت می‌شود، نقدی است بر سیستم قضایی روزگار ما.

کتاب محاکمه خوک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

محاکمه خوک برای طرف‌داران ادبیات داستانی و رمان‌های خارجی جذاب و دلنشین است. 

بخشی از کتاب محاکمه خوک

جسد مصادره شد. نگران نباشید، جسد را به شما برمی‌گردانند. اجساد مقتول‌ها نخست به حکومت تعلّق دارد. آیین دادرسی همین است. باید به‌تفصیل و خونسرد بحث می‌شد تا با هم کنار بیایند. زنْ بی‌رمق سرانجام غنیمت را رها کرد.

شکمِ کوچک و گوشت پخش‌وپلا در ملافه ضخیمی بسته‌بندی شد و با احتیاطِ تمام منتقل شد. هیچ اشاره‌ای به کالبدشکافی نشد.

زن خودش را تنها یافت. شوهرش باید به‌زودی از راه برسد، حتماً کسی خبرش کرده است. مصیبت‌ها خانوادگی تحمّل می‌شوند.

دخترشان مثل همیشه در این ساعت بوی چسب و مُرکب را در سالن گرم و کوچک مدرسه بخش نفس می‌کشید.

زن در آشپزخانه نشست سیگاری پیچید. دست‌هایش به‌طرز عجیبی آرام بود. هیچ لرزشی انگشت‌هایش را آشفته نمی‌کرد. بی‌تکلّف و با نگاهی مبهم سیگار دود می‌کرد. تنباکوی ارزان‌قیمت از مدّت‌ها قبل دیگر گلویش را نمی‌سوزاند. به آن تنباکو عادت کرده بود.

در حالی که سعی می‌کند بفهمد چه رخ داده، شیر در سینه‌هایش می‌جوشد. جسمش هنوز نمی‌داند که دیگر دهانی ندارد برای غذادادن. شاید باید شیر را بدوشد بدهد به گربه. نکند می‌شود گیاهان را با جسم یک زن سیراب کرد؟ در این لحظه پیشبندش تا خرخره شیر می‌خورد. برای دختر و شوهرش سیب‌زمینی پوست می‌کند.

جابه‌جاییِ جانی بی‌دردسر پیش رفته بود. محض جلوگیری از بروز خشمِ مردمْ کار سریع انجام شده بود. کسی هرگز نمی‌داند چه اتّفاقی ممکن است بیفتد، آب‌دهن‌ها یا سنگ‌ها، گلوله‌های تپانچه یا تحرکات جمعی. در طول آموزش این موضوع هم یاد داده می‌شود؛ یک ژاندارم همچنین باید بلد باشد انتقام را مهار کند. تا وقتی دادرسی انجام نشده، حتی اگر مدارک متهم را محکوم کنند، باید همچون یک بی‌گناه با او رفتار شود. از او محافظت می‌شود تا زمانی که ترازوی عدالت قاطعانه تصمیم بگیرد. باید تحقیق شود، پرونده‌ای شکل بگیرد و مدارک آنجا ثبت شود. جست‌وجو و تجسس و بازجویی انجام می‌شود.

این بار متهم حرف نمی‌زند. از این لحاظ هیچ انتظاری نمی‌شود داشت. پس رشته کلام به دست بقیه می‌افتد، پیکر قربانی و محل جنایت، ردپاها، لکه‌ها و شاهدان. همه این نشانه‌های کوچکِ پوچِ همچون گل و لای حالا باید رمزگشایی شوند. زبانِ دیگری به کار گرفته می‌شود. پزشکان از آن استفاده می‌کنند. به کارشناس‌ها اعتماد می‌شود.

چندین مرد به جنگل فرستاده شده بودند و بقیه در باغ محل فاجعه بودند تا سرنخ‌ها را جمع‌آوری کنند. زندانبانی جلو قفسِ متهم گماشته شد. بعد بین درجه‌دارها که منتظر گزارش پزشکی قانونی بودند بحثی درگرفت.

در دخمه‌های ژاندارمری همان مشتری‌های همیشگی حضور داشتند: دله‌دزدها یا شیادان حقه‌باز، دائم‌الخمرها، خروس‌جنگی‌ها و فاحشه‌ها. آن روز همه از حضور کسی متعجّب شده بودند که حالا صدایش می‌زدند لُپ‌خور. هرگز هیچ متهمی را چنین آرام و بی‌خیال ندیده بودند. بی‌گلایه و شکایت می‌گذاشت افسارش را بکشند. با این همه، هیچ همدلی‌ای برنمی‌انگیخت، نه در آژان‌ها و نه در تبهکاران؛ یحتمل مسئله بو و ریخت و قیافه‌اش بود. ورندازش می‌کردند. هرگز جزئی از خانواده نمی‌شد. در این باب البته جنایتش نقش داشت؛ جنایتی که نابخشودنی‌ست. ولی طبقه و گونه‌اش اینجا تعیین‌کننده بود؛ لُپ‌خور نشان آنهایی را داشت که تحقیر می‌شوند.

چیزی از او نمی‌دانستند؛ نه اسمش، نه سنش. وارسی‌اش کردند، نه خبری از خالکوبی بود، نه نشانه ناجوری. بعد کوشیدند هرطور که می‌توانند به او انگی بزنند. ستیزه‌خو نبود. خشمی نداشت. کمی گیج‌کننده بود. شاید ترجیح می‌دادند سر به شورش بردارد و هلاک شود و بتوانند به او تجاوز کنند و او را زیر یوغ خود بکشانند امّا به نظر می‌رسید حواسش به این چیزها نیست. هرگز نه نمی‌گفت؛ هیچ‌وقت بله هم نمی‌گفت.

همان‌طور که آیین دادرسی می‌طلبید، به حبسش فرستادند.

Nasrin
۱۴۰۰/۰۲/۱۹

موضوع بسیار متفاوت و روایت بسیار تکان‌دهنده و ناراحت‌کننده‌ای است. باورکردنی نیست که چنین اتفاقی در کشور مدرنی مثل فرانسه به وقوع پیوسته باشه و البته با خواندن مقدمه متوجه خواهید شد که منحصر به آنجا هم نبوده و مثلا

- بیشتر
Fatima Golzar
۱۴۰۰/۰۹/۲۹

تو تاریخ اتفاقات تکان دهنده و جنایات کم پیش نیومده و به نظرم باید خوند و آگاه شد که از این موجود دو پا چه کارهایی که بر نمیاد. این کتاب از این جهت خیلی برام جالب بود که افراد

- بیشتر
Nix
۱۴۰۰/۰۸/۲۰

چقدر فضایی که داشت منو یاد کتاب آدم خواران انداخت. به نظر من داستان داشت تصویر گرسنه و حریصی از جامعه و مردم رو نشون میداد و اینکه خود انسان‌ها هم دست کمی از حیوانات ندارن ، یه جورایی لذت بردن

- بیشتر
Soheil.mn
۱۴۰۰/۰۵/۳۱

روایت بسیار متفاوت و خاصی بود ... همه چیز در ذهن نویسنده خوب پردازش شده و در نهایت تبدیل به نوشتاری جذاب شده که البته ترجمه عالی این اثر کمک شایانی در درک درست این کتاب برای ما داره من خودم به

- بیشتر
ائمه
۱۴۰۰/۰۵/۱۴

قسمت تلخش اینکه این داستان تا این حد دلخراش واقعیه

کاربر ۷۰۵۲۳۲
۱۴۰۰/۰۸/۲۶

گذشته از دردناکی ماجرا کتاب جالبی بود و نویسنده و هم مترجم در کار خود چیره دست و خبره محسوب می شوند شخصیت پردازی کتاب واقعا عالی بود و احساسات و افکاری که برای مجازات یک مجرم هرشخصی بروز داده

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۰/۰۶/۰۷

متفاوت، واقعی،تلخ وتکان دهنده، کتابی که حتمن بایدخوانده شود.

مهدی
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

با خوندن همچین اثری متوجه انسان بودن خودمون می شویم. اینکه هم میشه خوب بود هم شیطان

مسعود
۱۴۰۱/۰۳/۱۹

موضوع کتاب خیلی جالب و عجیب بود اما نحوه نگارش کتاب جوریه که انگار نویسنده می‌خواسته پانچ‌لاین‌هاش و جملاتش تبدیل به کوت بشه اما درکل جالب و قابل تامل بود

شادی رها
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

خیلی در ذهنم موند به واسطه دید تازه، نوع داستان‌پردازی و روایت جذاب.

زندگی‌اش را تصوّر کنید. برهنه در جاده‌ها پرسه می‌زند. کتکش زدند و طردش کردند. همهٔ زندگی‌اش تحقیرش کردند. هرگز به‌شکلی شایسته با او برخورد نشد -و حالا عقیده داریم که مستحق این است که قضاوت شود! نه، این‌طور نمی‌شود. هرگز به او احترام گذاشته نشد. سعی کرد کج‌دار و مریز با همهٔ حماقت و همهٔ ضربه‌هایی زنده بماند که انسان‌ها حواله‌اش کردند. پس اگر شایستهٔ زیستن زندگی‌ای آسوده نبوده، مستحق تجربهٔ زندگی جنایتکارانه هم نیست.
Fatima Golzar
جان‌های رام و خاموش اغلب حوصلهٔ وحشی‌ها را سر می‌برند.
پویا پانا
چهره‌های غم‌زده احترام برمی‌انگیزند.
پویا پانا
آیا نعره‌هایی که چون دهان‌دره‌ای در سالن سخنرانی منتشر می‌شد، شیوه‌ای بود برای اینکه وادار به سکوت شود یا واکنشی غریزی؟
مسعود
درد شاید زیادی شدید است. بعضی دردها اشک را می‌خشکاند.
Fatima Golzar
ژان قبل از اینکه انسان باشد، مأمور اعدام است. پس این مسئله‌ای نیست که بدون باقی‌گذاشتن هیچ ردّی محو شود. مشاغلی مثل این آثاری به‌جا می‌گذارند. آدم آلوده می‌شود. با خودش بذرهای مرگ را می‌بَرَد و می‌آورد.
javadazadi
زندگی ما محکوم است به نیستی. افسوس، غم‌انگیز است. دست‌کم ما آن را همچون واقعه‌ای ناگوار درک می‌کنیم. امّا یک زندگیِ ازدست‌رفته به‌معنای پیروزی شر نیست. دنیای ما، همهٔ اطرافمان، حرکتش را ادامه خواهد داد.
javadazadi
وقتی که این‌گونه بی‌اعتقاد و بی‌هدف پرسه می‌زنیم و وقتی خستگی پنجه‌هایمان را از نا می‌اندازد می‌خوابیم، نه نگرانِ داشتن همنشین هستیم نه نگران گذار روزها.
کاربر ۹۰۳۲۹۱۹
اینکه مادر و پدر رنج می‌کشند مسلّم است. زندگی ما محکوم است به نیستی. افسوس، غم‌انگیز است. دست‌کم ما آن را همچون واقعه‌ای ناگوار درک می‌کنیم. امّا یک زندگیِ ازدست‌رفته به‌معنای پیروزی شر نیست. دنیای ما، همهٔ اطرافمان، حرکتش را ادامه خواهد داد.
کورش
گاهی کافی است چیزی را با صدای بسیار بلند بگوییم تا مخاطب آن را بپذیرد. برعکس، اقرار به تردیدها، آن هم وقتی آدم دست به آفرینش می‌زند هرگز برای اوضاع خوب نیست؛ شکافی باز می‌شود و دیگران درباره‌اش قضاوت می‌کنند. او ادعا می‌کرد که در برابر مسائل زندگی ناتوان است؛ آدم نمی‌تواند هم به هنرش برسد هم بقیهٔ کارها را انجام دهد.
پویا پانا
برخی فریادها کار دنیا را یکسره می‌کنند.
مسعود
نمی‌تواند نوشته‌های روی دیوارها را بخواند، این دیوارنوشته‌های رکیک، کلمات امیدانگیز، تاریخ‌ها و همهٔ روزهای شماره شده. شاید این‌طور بهتر است. آثاری که بعد از مرگ نویسنده‌شان باقی می‌مانند قربانگاه خاصی برپا می‌کنند. سخت بیمارگونه است خواندن امیدهای مدفون یک محکوم.
Fatima Golzar
زندگی ما محکوم است به نیستی. افسوس، غم‌انگیز است. دست‌کم ما آن را همچون واقعه‌ای ناگوار درک می‌کنیم. امّا یک زندگیِ ازدست‌رفته به‌معنای پیروزی شر نیست. دنیای ما، همهٔ اطرافمان، حرکتش را ادامه خواهد داد
Fatima Golzar
جان‌های رام و خاموش اغلب حوصلهٔ وحشی‌ها را سر می‌برند.
AS4438
مردانی که خود را در رسالتی بی‌پایان می‌اندازند اغلب حرکاتشان را تکرار می‌کنند بدون اینکه به آنها فکر کنند.
نسیم رحیمی
هر کس بچّه دارد بدون شک می‌داند که یک نوزاد فقط جسمی نیست که غذا می‌خورد و اشک می‌ریزد. ژرژ خنده، نگاه، دهان، بینی، ران‌ها، عطر و روح کامل خودش را داشت و از من گرفتندش.
نسیم رحیمی
همین که از بچّه‌ها بخواهی نترسند، سازوکار وحشت شروع به کار می‌کند.
نسیم رحیمی
وقتی هیچ‌چیز تاریک نیست، نور انداختن سودی ندارد.
نسیم رحیمی
چهره‌های غم‌زده احترام برمی‌انگیزند.
نسیم رحیمی
همیشه شکستن چیزهای ظریف و کوچک هولناک‌تر است از شکستن اشیایی با ابعاد معمولی.
نسیم رحیمی

حجم

۸۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۸۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۲۳,۸۰۰
۳۰%
تومان