کتاب ایستگاه پایانی
معرفی کتاب ایستگاه پایانی
کتاب ایستگاه پایانی داستانی از کارین ژیه بل با ترحمه آریا نوری است. این داستان درباره تغییری است که با یک نامه عاشقانه بی نام و نشان در زندگی دختری جوان اتفاق میافتد. دختری که منشی اداره پلیس است و ذهنش، مانند همه همکارانش، درگیر ماجرای پرونده قتل سریالی جدید شده است.
ایستگاه پایانی در زمان انتشارش موفق شد تا جایزه کتاب پلیسی مارسی را از آن خود کند.
درباره کتاب ایستگاه پایانی
ایستگاه پایانی داستان زندگی ژان است. دختری با زندگی آرام و یکنواخت. او در اداره پلیس منشی است و هر روز با قطار به محل کارش میرود. ژان آرزو میکند ای کاش اتفاقی زندگی یکنواختش را تغییر میداد. یک رابطه عاشقانه جدید، یا حل شدن معمای جدیدی که اداره پلیس با آن درگیر شده است؛ ماجرای قتل دو زن به فاصله پانزده روز و قاتل سریالی که به مارسی و محل زندگی آنها آمده است.
یک روز روی صندلی ژان در قطار نامهای عاشقانه است و روی آن نوشته شده است: «ژان، شما چقدر زیبا هستید.» انگار ژان با همین نامه به آرزویش رسیده است و تغییر و هجانی را که میخواهد دریافت میکند. اما سوال اصلی اینجاست. این نامه از طرف چه کسی است؟ کسی که صرفا از زیبایی ژان خوشش آمده است؟ یا همان قاتل سریالی مشهور؟ ژان برای اینکه به پاسخ این سوال برسد، جواب نامه را میدهد و تغییرات از همینجا در زندگیاش آغاز میشود...
کتاب ایستگاه پایانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
ایستگاه پایانی را به تمام دوستداران کتابهای جنایی و ماجراهای پر رمز و راز پیشنهاد میکنیم.
درباره کارین ژیه بل
کارین ژیه بل، در سال ۱۹۷۱ در فرانسه متولد شده است. او تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان رساند و علاوه بر نوشتن رمان، به عنوان حقوقدان نیز فعالیت میکند. اما پیش از آنکه وارد این کار شود، کارهای مختلفی را از جمله روزنامهنگاری و عکاسی انجام داده است.
کارین ژیه بل اولین کتابش را، به نام ایستگاه پایانی، در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد و سال ۲۰۰۵ توانست جایزه «رمان های پلیسی مارسی» را از آن خود کند. سومین کتابش را سال ۲۰۰۷ منتشر و توجه همگان را به خود جلب کرد. کتابهای او به زبانهای هلندی، ایتالیایی، روسی، لهستانی، ویتنامی و کرهای ترجمه شدهاند.
از میان آثار او میتوان به برزخ بیگناهان، سایه، تا زمانی که مرگ ما را متحد کند، کاری که با من کردی و آخرین قتلها اشاره کرد.
بخشی از کتاب ایستگاه پایانی
آیا الیسیوس دوباره برای من نامه مینویسد؟ شاید امروز در حین بازگشت در قطار باشد!
ژان موفق نمیشد حواسش را بر کارش متمرکز کند. عبارتهایی گوناگون، یکی پس از دیگری، در ذهنش نقش میبست. کلمههایی که لحظه به لحظه برای او تداعی میشد. آن نامه را شاید بیشتر از صدها بار خوانده بود، بی آنکه حتی یک بار هم از خواندن آن خسته شود. هیچکس تا آن لحظه چنین چیزهایی به او نگفته بود. ساعت نزدیک یازده بود و احساس میکرد به استراحت نیاز دارد. به همین علت، دفتر را ترک کرد و وارد راهرو شد. راهروهایی خالی و مستقیم. تنها که بود میتوانست به روحش اجازهٔ پرواز دهد. میتوانست روحش را از آن دیوارها عبور دهد. دیوارهایی که مربوط میشدند به گذشتههای دور. دیوارهایی که در نظرش یک روح داشتند. هر یک از آنها به طور مجزا. احساس میکرد کل آن اداره روح دارد. روحی که در مورد گذشته آن سخن میگوید و ماجراهایش را در گوش افرادی که وارد آنجا می شوند زمزمه میکند. برای کسانی که گوشی برای شنیدن داشته باشند. چه جرمهایی که در این ساختمان حل نشدند... چه مجرمانی که به واسطه همین ساختمان بازداشت نشدند و چه اشتباههای قضاییای که در همینجا به وقوع نپیوست. در نهایت به گوشه دنج راهرو رسید؛ جایی که علاقه خاصی به آن داشت.
جایی که یک نیمکت پلاستیکی بزرگ امتداد پیدا کرده در کنار دستگاهی قهوه ساز قرار داشت. جدیدترین هدیه مدیرشان به اداره. از وقتی این دستگاه را در اینجا قرار داده بودند، این مکان تبدیل شده بود به مکانی استراتژیک. جایی که اتحادها شکل میگرفت و یا از هم میپاشید. جایی که بسیاری از پروندهها و مسائل حل میشد. مسئله مهم این بود که از ساعت ده و سی دقیقه به بعد، دیگر تقریباً هیچکس در آنجا به چشم نمیخورد. به همین علت نیز ژان همیشه تا آن ساعت صبر میکرد تا بتواند سری به آنجا بزند. همیشه ترجیح میداد جاهای خلوت باشد و از جاهایی که میدانست همکارانش زیاد به آن رفتوآمد میکنند، اجتناب میورزید. هرچند که ایشان تقریباً هیچوقت توجه خاصی به او نشان نمیدادند. با وجود این، همیشه حس میکرد بقیه به او خیره میشوند و زاغ سیاهش را چوب می زنند.
سکهای درون دستگاه انداخت و دکمه مربوط به یک نوشیدنی شکلاتی را فشار داد. ترجیح میداد از نوشیدن کافئین پرهیز کند، چرا که باعث دگرگونی حالش میشد. در حالی که لیوان داغش را در دست داشت، به میزی بلند تکیه داد. از صبح آن روز جنبوجوش زیادی در اداره شکل گرفته بود. چرا که «او» دوباره حمله کرده بود. قاتلی که به نظر میرسید از منطقه آنان خوشش آمده و تا آن لحظه دو زن را به قتل رسانده بود. آن هم در مدت پانزده روز.
همین مسئله نیز باعث شده بود نیروهای سروان اسپوزیتو زیر فشاری شدید قرار داشته باشند. دو قتل یکسان که، بدون شک، از قاتلی سریالی خبر میدادند. ولی ژان، منشیای ساده، از همه این مسائل به دور نگه داشته میشد.
سر کارش بازگشت و پشت میزش نشست. باید برگههایی را تایپ میکرد و دیرش شده بود. با این حال، کمی وقت صرف کرد تا خیالش راحت باشد میزش کاملاً مرتب و تمیز است. دقت کرد که هیچ کس وسایلش را نگشته باشد. هربار که از سر میزش بلند میشد، حتی اگر فقط چند لحظه برای رفتن به دستشویی بیرون میرفت، این کار را تکرار میکرد و همیشه هم با نگاههای خیره دوستانش روبهرو میشد. اما این امر هیچ تفاوتی برای او نداشت. هر کاری هم که میکرد، آنان در سراسر طول روز به او خیره بودند و همه حرکتهایش را زیر نظر داشتند. احساس میکرد وی را مورد تمسخر قرار میدهند. شاید به او حسادت میکردند. اصلاً چه فرقی میکرد؟
حجم
۱۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
نظرات کاربران
از نظر من کتاب خوبی بود. نسبتا کم حجم بود و ترجمه خوبی داشت. :)
شروعی جذاب، میانهای کشدار و پر از وراجی و پایانی ناامیدکننده. ترجمه بد و بعضیجاها افتضاح. متاسفانه این دومین اثر با ترجمه آریا نوری بود که میخوندم. ایشون مهارت عجیبی در جلف و مبتذل کردن لحن شخصیتها داره . فکر کنم
کتاب خوبی بود دوست داشتم کشش خوبی داشت اینطور که تموم شد به نظر میرسه جلد بعدی هم داشته باشه
ترجمه افتضاح بود، مترجم عزیز شما اصول اولیه ترجمه که امانت داری هست رو رعایت نکردی،مثلا جایی از کتاب نوشته: اگه میدونستم میومدی گاوی گوسفندی قربونی می کردم،حس می کنم حتی ممکنه یه جاهایی رو سلیقه ای حذف یا اضافه
من از کارن ژیه بل توقع بیشتری داشتم ،موضوع داستان خوب بود ولی کتاب بدون جزییات نوشته بود نویسنده میتونست بیشتر به داستان بپردازه ،فکر میکنم سانسور هم داشت
کتاب جالبی بود و از اونجایی که عاشق رمان های جنایی هستم برام جذاب بود خطر اسپویل داستان: ژان دختری که برادرش خودکشی کرده و با مادرش زندگی میکند و در اداره پلیس زندگی میکند و طول مسیر منزل تا اداره
فوقالعاده بود و پرکشش. فضای داستان صمیمی. ترجمه روان لذت بخش بود خوندنشو توصیه میکنم
در توصیف کتاب همین قدر بگم که انگار یک داستان جنایی اروپایی رو با سریال ایرانی تلفیق کردی 😁😁😁 بر خلاف کتاب قبلی نویسنده ، برزخ بی گناهان، تلخی کتاب کم بود. یک تم عاشقانه و رمانتیک تین ایجری هم
یکی از پر باگ ترین، کشدار ترین و تکراری ترین رمانهای پلیسی
داستان جنایی در حد متوسط....🤔 معناهایی نسبتا ساده...هیجان خوب...داستانی نه چندان دلچسب... در کل بدک نبود ولی انتظار بالا تری داشتم....🙄 از شخصیت اصلی داستان اصلا راضی نبودم(یکم رو مخ بود...)