دانلود و خرید کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ مارتین والزر ترجمه اژدر انگشتری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ داستانی از مارتین والزر با ترجمه اژدر انگشتری است. این داستان درباره پیشرفت و سقوط روزنامه‌نگاری جوان به نام هانس بویمان در دوران شکوفایی اقتصادی آلمان است.

مارتین والزر بعد از نوشتن این کتاب، جایزه هرمان هسه را از آن خود کرد. 

هدف از راه‌اندازی مجموعه ادبیات داستانی نشر بیدگل آن بوده که با بهره‌جستن از تجارب گذشته این نشر و با یاری مترجمانی خوب و زبان‌دان، در کنار مهارت هنری و فنی سایر اعضای نشر، ترجمه‌هایی خوب و دقیق از آثار ادبی ارائه شود که درخور نام نویسنده‌ها و آثار این مجموعه باشد.

به‌جز توجه به زیبایی و پیراستگی ظاهری و محتوایی ترجمه‌ها، می‌خواهیم آثاری از فرهنگ‌های مختلف در اختیار خواننده فارسی‌زبان قرار دهیم و تلاشمان آن خواهد بود که متن‌ها ترجیحاً از زبان اصلی‌شان برگردانده شوند و بدین‌ترتیب، امید آن داریم که خواننده فارسی هم بیشتر بخواند هم دقیق‌تر.

درباره کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

ازدواج های فیلیپس بورگ اولین رمان مارتین والزر است. کاری که برای او شهرت را به ارمغان آورد و او را به نویسنده‌ای شناخته شده بدل کرد. 

مارتین والزر پیش از اینکه کار نوشتن این رمان را آغاز کند، برای برنامه‌ای تلویزیونی و رادیویی می‌نوشت. این شغل او سبب شده بود تا با طبقه مرفه نوظهوری آشنا شود. این‌ رخدادها به دوران شکوفایی اقتصادی آلمان در دهه۱۹۵۰ میلادی و پس از جنگ برمی‌گردد. او همین آشنایی‌ها و روابط را دستمایه نوشتن کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ کرد. داستانی که از تنش میان طبقات بالا و پایین جامعه صحبت می‌کند. 

در این کتاب با هانس بویمان آشنا می‌شویم. روزنامه‌نگاری جوان که در شهر اشتوتگارت یا همان فیلیپس بورگ رمان زندگی می‌کند و سیر پیشرفت و سقوط او را بررسی می‌کنیم. این داستان از دیدگاه چهار زوج بیان می‌شود که وابستگی خاصی به هم ندارند و تنها از روی عادت و مصلحت‌اندیشی کنار هم مانده‌اند.

کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ترجمه و رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مارتین والزر

مارتین والزر (Martin Johannes Walser) ۲۴ مارس ۱۹۲۷ متولد شد. او در دانشگاه توبینگن و رگنزبورگ، ادبیات، فلسفه و تاریخ خوانده است و از سال  ۱۹۴۹ تا سال ۱۹۵۷ به عنوان کارگردان تلویزیون کار می‌کرد. او با نوشتن کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ مشهور شد و کتاب‌های بسیاری را مانند نیم وقت، اسب یک شاخ، سقوط، اسب فراری، دفاع از دوران کودکی، فواره و مرگ یک منقد را نوشته است. 

مارتین والزر همچنین جوایز ادبی بسیاری را از آن خود کرده است. از میان آن‌ها می‌توان به جایزه گئورگ بوشنر، در سال ۱۹۸۱ و جایزه صلح انتشارات کتاب در آلمان ۱۹۹۸ اشاره کرد. 

بخشی از کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

بله، احتمالاً خانم فربر و بچه‌اش حق داشتند این‌طور فخرفروشی کنند. خانم فربر به آدم‌شناسی‌اش می‌نازید. قبل از ازدواجش در خانه چندتا آدم‌حسابی کار کرده بود، کسی نمی‌توانست گولش بزند! آبروریزیِ آن خانمِ واریته، اینکه اصلاً پایش را در این خانه گذاشته بود، دسته‌گلی بود که شوهرش به آب داده بود، او بود که راهش داده بود، بین پنج تا هفت عصر قضیه را یک‌سره کرده بود، جلوی آن پتیاره کم آورده بود. زن‌های همسایه خیلی در جریان نبودند. خبرها پیش خودِ خانم فربر بود. ولی آن پتیاره دلش را نرم کرده بود، جنگ و دعوا لازم نیست عزیزم. و او، خانمِ خانه، هفت ماه طول کشیده بود تا آن موخرماییِ ادکلن‌زده را که در واریته کارلْس شماره‌ها را روی سِن می‌بُرد، بیرون کند. ماه‌های سختی بودند، ماه‌هایی که او و اویگن واقعاً بیشتر از کلّ سال‌های ازدواجشان با هم دعوا کرده بودند. نکند که اویگن و آن رقاصه (در خیابان ترائوبرگ آن دختر شماره‌بَر را این‌طور صدا می‌زدند) سروسرّی با هم داشتند؟ یک‌بار صاف تو رویِ رقاصه گفته بود که دیگر می‌داند که او، آن رقاصه، دنبالِ شوهرش موس‌موس می‌کند. آن‌وقت زنک از خنده ریسه رفته بود، وقتی نگاهی به خانم فربر انداخته بود، خودش را جمع کرده بود، قد راست کرده بود، خیلی هم خوش‌قدوبالا بود، واقعیت را باید گفت، و خیلی شمرده و از بالا گفته بود: «خانم فربر عزیز، خودتون رو درگیر همچین خیالات خامی نکنین! من و شوهر شما؟ شوهر شما (در حالی‌که مثل اسب به پره‌های دماغش باد انداخته بود) واسه من واقعاً زیادی لاغرمردنیه، متوجهین؟ واقعاً زیادی لاغرمردنیه!» 

این حرف خیلی به خانم فربر برخورده بود. ولی این بیشتر غصه‌دارش کرد که بقیه فکر می‌کردند شوهرش زیادی لاغرمردنی بود، آن‌قدر که از آن لحظه به بعد کاملاً مطمئن شد که شوهرش با آن رقاصه هیچ سروسرّی نداشته بود. و وقتی برای شوهرش تعریف کرده بود که او برای آن رقاصه زیادی لاغرمردنی است، او هم نظرش را در مورد آن یارو تغییر داد. چهارده روز بعد هم بیرون انداخته شد.

خانم فربر، بعد از اینکه برای هانس بویمان همه‌چیز را درباره سَلَفش تعریف کرده بود، گفت، با آقای جوان بهتر کنار می‌آید؛ بیشتر از آن بیکاره‌ای هم که در اتاق زیر شیروانیِ بالایِ اوست و اوضاعش خیلی تعریفی ندارد، به دلش می‌نشیند. اسمش کلاف است، برتولت کلاف، بیکاری که تمام روز و بیشتر وقت‌ها حتی تا نصفه‌شب هم مشغول نوشتن است؛ باوجودی‌که هنوز سی‌سالش هم نشده اصلاً آدم خوش‌صحبتی نیست، موجودِ اَجق‌وجقی‌ست، یک جای کارش می‌لنگد، خانم فربر ته‌وتوی این را هم در خواهد آورد. تعجبی ندارد که حتی زنش هم از دستش فرار کرده. هول‌هولکی باروبندیلش را بسته، البته چیز زیادی هم برای بستن نداشته، و از آنجا رفته، بدون خداحافظی. و این جناب کلاف تا امروز هم لزومی ندیده که به او، به خانم صاحبخانه، توضیحی درباره این اتفاقات بدهد. نگاهش که به آدم می‌افتد، آدم یخ می‌زند. ولی دیگر خیلی که اینجا نخواهد ماند، چون دلش برای اشپوررها می‌سوزد؛ آدم خیلی مشکوکی‌ست، بی‌ادب و پر از مخفی‌کاری، تازه بیعار هم است. اصلاً نباید با کلاف سروکار داشته باشد، این را گفت و به روی هانس لبخند زد؛ حتماً تاحالا متوجه شده که او با کلاف سنخیتی ندارد، به خاطر همین هم می‌داند که با او مشکلی نخواهد داشت.

Mahla V.KiyAN
۱۳۹۹/۱۲/۱۸

مارتین والزر در "ازدواج‌های فیلیپس بورگ" شکست آلمان در جنگ جهانی دوم را، از پشت سنگر‌های جبهه به شهر و کوچه و خانه‌ها می‌کشاند. در دهه ۵۰ میلادی، طرح مارشال کلید می‌خورد و کتاب، داستان تازه به دوران رسیده‌هایی را

- بیشتر
SamanSamsam
۱۴۰۱/۰۲/۱۱

یکی از بهترین کتابهایی بود که اخیرا خواندم. توصیف روان ادمها خیلی برای من جذابتر از توصیف اسمان و گل و درخته. قطعا پیشنهاد میکنم بخوانید و به فضا بروید...

mahi
۱۴۰۴/۰۱/۲۵

داستان همون‌طور که از اسمش پیداس، ماجراهای ازدواج‌های مصلحتی و روابطی هست که در منطقه فیلیپس‌بورگ وجود داره. ماجرای آدم‌هایی که تو آلمان بعد از جنگ‌جهانی از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده می‌کنن و صدالبته هیچ‌کدوم راه شرافت رو در

- بیشتر
آدم همین که فرصت گیر بیاورد شرارت می‌کند، و فرصت گیرش نیاید، حداقل دلش به این خوش است که می‌تواند پزِ فضیلتش را بدهد. هانس فکر کرد، بنابراین فضیلت چیزی نیست جز نبودِ فرصت،
شراره
دروغ هرچه دورتر از حقیقت باشد، هرچه ادعایش وقیحانه‌تر باشد، هرچه رفتارش مطمئن‌تر باشد، مؤثرتر است. دروغ‌های نصفه‌ونیمه بَدَند. عذاب الیم‌اَند. هم برای دروغگو هم برای دروغ‌شنونده. دروغ‌های نصفه‌ونیمه پر از سوراخ و جاهای شفاف‌اَند
شراره
اگر خودم را کامل به این آرزو بسپارم، باید به زندگی‌ام پایان بدهم، چون قدرتش را ندارم که آن دیگری شوم. بنابراین آرزویِ یک آدمِ دیگر شدن، وسوسهٔ کشتنِ خود است...
شراره
آدم همین که فرصت گیر بیاورد شرارت می‌کند، و فرصت گیرش نیاید، حداقل دلش به این خوش است که می‌تواند پزِ فضیلتش را بدهد. هانس فکر کرد، بنابراین فضیلت چیزی نیست جز نبودِ فرصت، و عمیقاً حس کرد که چقدر این دریافتْ در مورد خودش صدق می‌کند.
آرمان
دمِ سوراخ کلید همهٔ درها زانو می‌زد، و چه فتحی برایش بود اگر کلیدی توی قفل نبود.
faezehaa
این آرزویش که همهٔ آدم‌ها به یک اندازه وضعشان خوب باشد دره‌ای دهان باز کرده بود که رویش پلی وجود نداشت. بنابراین تأمینِ رفاه انسان را باید می‌سپرد به آنهـایی که می‌توانستند در نشست بین‌الملـلی گندم نظر  بدهند، که از قابلیت تبدیلِ ارزهای مختلف به‌خوبی مطلع بودند، آنها که تولید ناخالص ملی را محاسبه می‌کردند و بنابه صلاحدیدشان سهمیهٔ لذت و مشقت را می‌دادند. روسو، اگر امروز به دنیا می‌آمد، مجبور بود حقوق‌دانِ قانون اساسی یا کارشناس امور بانکی شود، خیلی باید جسارت به خرج می‌داد که بازهم آن کتاب‌ها را بنویسد؛ ولی احتمالاً آن کتاب‌ها امروز دیگر نوشته نمی‌شدند، چون روسوهای این قرن متخصص‌ها هستند. و یک متخصص آدمی است که به تخیلش فقط اجازهٔ تصوراتی را می‌دهد که عقلش بتواند آنها را تبدیل به واقعیت کند. درنتیجه فقط‌وفقط به ممکن‌ترین تصور فکر می‌شود. چیزی‌ـ‌که‌ـ‌فوراً‌ـ‌ممکن‌ـ‌نباشد غیرممکن است.
شیما.بیات
آقای فولکمان دائم می‌گفت: «ولی مهم مردم هستن، نه هنرمندا.» بعد لبخندزنان به هانس نگاه می‌کرد، و اگر اعتراضی نمی‌شد، می‌گفت: «البته اونا روی کاغذ می‌تونن هر کاری می‌خوان بکنن. ولی رادیو و تلویزیون برای همه‌س. این‌جور چیزا به اقتصاد وابسته‌ن. باید بشه تا سال‌ها بعدش رو برنامه‌ریزی کرد. آدم که نمی‌تونه زیر بار هر تجربهٔ خامی بره، متوجهین؟»
شیما.بیات
آقای فولکمان دائم می‌گفت: «ولی مهم مردم هستن، نه هنرمندا.» بعد لبخندزنان به هانس نگاه می‌کرد، و اگر اعتراضی نمی‌شد، می‌گفت: «البته اونا روی کاغذ می‌تونن هر کاری می‌خوان بکنن. ولی رادیو و تلویزیون برای همه‌س. این‌جور چیزا به اقتصاد وابسته‌ن. باید بشه تا سال‌ها بعدش رو برنامه‌ریزی کرد. آدم که نمی‌تونه زیر بار هر تجربهٔ خامی بره، متوجهین؟»
شیما.بیات
آقای فولکمان رفتار سخت‌گیرانه‌ای با او داشت. بارها دنبالش می‌فرستاد، تمام مقاله‌ها و گزارش‌ها را کنترل می‌کرد، آمار و اطلاعات در اختیارش می‌گذاشت و با توجه به اینکه هانس کارخانه‌ها را می‌شناخت، سعی می‌کرد او را وارد بحث کند، اگر هانس کمتر از حدِ انتظارش مخالفت می‌کرد، اوقاتش تلخ می‌شد، چون می‌خواست همهٔ دلایلِ مخالف را بشنود تا بتواند آنها را از میدان به در کند. هانس هرچه می‌گذشت بیشتر این مرد را تحسین می‌کرد. یک دستگاه دقیق کوچولو بود، با هزار قطعه و چرخ‌دندهٔ ظریف که از صبح تا شب «تأثیر» تولید می‌کرد.
شیما.بیات
دروغ‌گو یک‌جور هنرمند است؛ کمِ کم مبتکر؛ یک معمار؛ حتی خالق؛ نوعی خدا؛ برای آنکه باید به واقعیتِ موجود یک واقعیتِ ثانوی اضافه کند، یک دنیای کامل که دوام و گرما و خوراک دارد. البته از همهٔ گناهکارها بدتر است. عمل هر گناهکارِ دیگری ضدِ خودش و در تکریم دنیای موجود به‌عنوان خلقتی الهی است. دزد شرافت و آزادی‌اش را وسط می‌گذارد تا از این دنیا چیزی برای خودش به دست بیاورد، این‌طوری ارزش دنیا را بالا می‌برد. قاتل جانش را وسط می‌گذارد تا دوباره نظمی را برقرار کند که تا زمان زنده‌بودن کسی که کمر به قتلش بسته از نظر او مختل شده. نیاز به توضیح چندانی ندارد که هیچ‌کس به‌اندازهٔ کسی که مجرمِ جنسی می‌نامندش خلقت را تحسین نمی‌کند. درواقع فقط دروغ‌گوست که خدا را نفی می‌کند و در جای او یا دست‌کم کنارش می‌نشیند تا طرح دنیایی را بریزد که در آن لحظه بودنش را ضروری می‌داند...
شیما.بیات

حجم

۵۶۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۶۵ صفحه

حجم

۵۶۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۶۵ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان