دانلود و خرید کتاب خشکسالی نیل شوسترمن ترجمه آرزو مقدس
تصویر جلد کتاب خشکسالی

کتاب خشکسالی

معرفی کتاب خشکسالی

کتاب خشکسالی نوشته نیل شوسترمن و جرود شوسترمن و ترجمه آرزو مقدس است. کتاب خشکسالی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب خشکسالی

خشکسالی از خیلی وقت پیش شروع شده است و مردم کارهای روزمره خود را رها کرده یا آنها را کاهش داده‌اند. دیگر به چمن‌ها نمی‌شود آب داد و نمی‌شود در استخر شنا کرد. این ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا این که یک روز شیرهای آب هم خشک می‌شوند. ناگهان محله همیشه آرام الیسا میدان جنگ می‌شود. جنگی همراه با ناامیدی که دامن همه خانواده‌ها را گرفته است. جنگ برای به دست آوردن آب، آدم‌ها را روبه‌روی هم قرار داده است. در این میانه، پدر و مادر الیسا هم که از خانه بیرون رفته‌اند دیگر به خانه برنمی‌گردند و جان الیسا و برادرش در خطر است؟ چطور می‌توانند جان خود را نجات دهند؟ ایا موفق می‌شوند؟

خواندن کتاب خشکسالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب خشکسالی

اگر کسی بخواهد موفق شود، باید طرز فکر بسیار خاصی داشته باشد. شاید بهترین کمپانی نساجی جهان را داشته باشید، یک سیستم پیشرانهٔ جدید برای ناسا طراحی کنید، حتی مونالیزای ثانی را بکشید و ممکن است وقتی به اینجا می‌رسید پولدار باشید، اما هنوز یک مهارت مهم باقی مانده تا ثروتمند به شمار بیایید.

برای اینکه ثروتمند بودن نوعی طرز فکر است.

یا همان‌طور که راهنمای من، معاون مدیر مِتزِر همیشه می‌گوید: «پولدار یک صفت است و ثروت نوعی فعل.» البته درواقع اسم است، اما خب، این یک بحث جانبی است.

ثروت حقیقی فقط زمانی به دست می‌آید که خودتان را به سرمایه‌گذاری در دارایی‌هایی عادت داده باشید که درآمدزایی‌شان برای پوشش دادن مخارجتان کافی باشد. در حال حاضر مخارج من بسیار اندک است و تجارتِ آب‌رسانی‌ام راه افتاده، از سقف بیرون زده و به سوی استراتوسفر پرتاب شده.

من و پدر و مادرم در یک شهرک اختصاصی به اسم داو کَنیون زندگی می‌کنیم. وقتی در منطقهٔ متوسط رو به بالای اورنج کانتی ـ و مخصوصاً در یکی از کَنیون‌ها ـ زندگی می‌کنید، ارتفاع مهم‌ترین چیز است. برای همین است که مامان و بابای من در خانه‌ای نزدیک قلهٔ تپه سرمایه‌گذاری کردند. یکی از بزرگ‌ترین خانه‌های شهرک است که نمایی سیصدوشصت‌درجه دارد و به زمین گلف و همهٔ خانه‌های دیگر در منطقه‌مان مُشرف است. هفتهٔ پیش پدر و مادرم به تعطیلات رفتند و به همین دلیل هم من، حتی در این دوران سخت، به‌تنهایی از خانه مراقبت می‌کنم.

بحران لوله‌های خالی نه‌تنها موجب رشد شخصیت من شده، بلکه یک موقعیت آموزشی بی‌نظیر در تجارت و بازرگانی را هم در اختیارم گذاشته. مدتی پیش، پدرم مادرم را تشویق کرد که برای خودش تجارتی راه بیندازد. در عوض، مادرم به تشویق یکی از دوستانش شصت بسته آگوا ویوا خرید. این یکی از آن شرکت‌های هرمی است که پول گزافی می‌پردازید و ۷۲۰ بطری آب معدنیِ قلیایی با عصارهٔ گوجی‌بِری می‌خرید و بعد هم شش ماه آن‌ها را توی اتاق مهمان انبار می‌کنید، چون هیچ‌کس نمی‌خواهد آب معدنی قلیایی با عصارهٔ گوجی‌بِری بخرد. اما حالا که ارزش آب چندین و چند برابر شده، من حسابی روی آگوا ویواها سود کرده‌ام.

اگر یک چیز از درس‌هایم یاد گرفته باشم، این است که بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاران در زمان بحران سرمایه‌شان را به دست می‌آورند. گرچه ممکن است در آغاز سنگدلانه به نظر برسد، اما وظیفهٔ یک غول این است که همچنان سربلند بماند و سود کند و این کار به خرج کردن پول می‌انجامد که آن هم درنهایت موجب تحرک اقتصاد می‌شود و به نفع همه است.

وقتی زنگ در را می‌زنند، مشغول خوردن لیکوریش قرمز و کلوچه‌های باقی‌مانده از آخرین مهمانیِ شرکت پدرم هستم. یک مشتری دیگر! در را باز می‌کنم و از دیدن اسپنسر، یکی از بچه‌هایی که چند خانه بالاتر از ما زندگی می‌کند، تعجب می‌کنم. هیچ‌وقت زیاد از اسپنسر خوشم نمی‌آمد؛ خانه‌شان بالای‌بالای تپه است، یعنی هم ارتفاعشان از ما بیشتر است و هم خانه‌شان بزرگ‌تر، اما خب، قد خانهٔ ما بلندتر است. وقتی دبستانی بودیم، روبه‌روی هم در دو طرف خیابان دکهٔ لیمونادفروشی درست می‌کردیم. کمی که بزرگ‌تر شدیم، در سکوت برای فروش اشتراک مجله با هم رقابت می‌کردیم تا برای مدرسه پول جمع کنیم و اگر به نظر می‌رسید او برنده نخواهد شد، پدر و مادرش برای همهٔ آشنایانشان مجلهٔ ریدِرز دایجِست  می‌خریدند؛ کاری که پدر و مادر من هرگز راضی نمی‌شدند انجام بدهند و به همین دلیل هم من همیشه دوم می‌شدم. این موضوع قبلاً آزارم می‌داد، اما حالا آن را به چشم درسی زودهنگام در ارزش حقیقی رقابت سالم می‌بینم. ولی هنوز از او خوشم نمی‌آید.


StarShadow
۱۴۰۲/۰۴/۰۳

بعضی نظرات در مورد کتاب های داس مرگ و چلنجر دیپ صحبت کرده بودند. در اینکه این کتاب ها گیرا و پرکشش هستند شکی نیست؛ اما دوستان عزیز میتونید در قسمت نظراتِ مربوط به خود کتاب ها به مدح و

- بیشتر
a_b_a
۱۳۹۹/۱۲/۲۴

از چلنجر دیپ و داس مرگ تو لول پایین تری قرار می گیره ؛ اما کتاب جالبه ای هست ؛ از لحاظ وراثت شبیه تره ؛ اما از بس داستان از زبون ادمای مختلف روایت می شه و سرعت جابه

- بیشتر
Luna
۱۴۰۰/۰۹/۲۲

این کتاب واقعا در آخر روی من تاثیر گذاشت! نشانه بی آبی روی مردم... سنگ دل شدن... تشنگی... سیاست... تکنولوژی، همه این ها رو خیلی زیبا به تصویر کشیده و یجورایی جامعه امروز رو نشون داده:) و همینجوری که از اسمش معلومه

- بیشتر
Silver moon
۱۴۰۰/۰۶/۱۹

یکی از بهترین اثر های نیل شوسترمن که واقعا به نظرم ارزش خوندن داره و تا چند وقت بعدش درست آب رو مصرف میکنید😂❤ ولی اثر واقعا فوقالعاده ای و ارزش خوندن داره و پیشنهاد میکنم بخونید:))

عباص
۱۴۰۰/۰۲/۱۳

داستانی که در تم خشکسالی، جریان زیبایی از رقص استعاره ها و بیان متفاوتی از شرح فکر ها رو جاری کرده

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۲۹

کتاب «خشکسالی» رمانی نوشته ی «نیل شوسترمن» است که نخستین بار در سال 2018 انتشار یافت. یک خشکسالی طولانی باعث شده ذخیره ی آب در کالیفرنیای جنوبی به شکل ناگهانی کاهش چشمگیری یابد. پس از این که پدر و مادر

- بیشتر
کاربر... :)
۱۴۰۱/۰۳/۰۸

خیلی خوب بود واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم👌

ParilovesBooks
۱۴۰۰/۰۲/۱۱

لطفا کتاب های این نویسنده رو در بی نهایت موجود کنید‌. قبلا هم برای کتاب داس مرگ درخواست داده بودم ولی هنوز بازخوردی نداشتم

بی نهایت
۱۴۰۲/۰۳/۳۱

ماجرای کلی این کتاب درباره خشکسالی ای هستش که تو کالیفرنیا پیش میاد. اول همه فکر می کنن یه چیز عادی و گذراست (و مشکلم همینه) ولی بعد می فهمن وضع واقعا خرابه. بعضی دوستان گفتن داستان جذابیت زیادی نداره

- بیشتر
Diyana
۱۴۰۰/۰۹/۰۳

کلا کتاب های شوسترمن عالی

«مردم خیلی افتضاح هستن. همیشه همین‌طوری بوده‌ن، همیشه هم همین‌طوری می‌مونن.»
-Dny.͜.
[] ‫ Charity؛ در لغت به معنای «نیکوکاری» است.
ن. عادل
آدم وقتی بچه است، پدر و مادرش را می‌پرستد. خیال می‌کنید بی‌عیب‌ونقص‌اند چون آن‌ها همان معیاری هستند که بقیهٔ دنیا و خودتان را با آن می‌سنجید. بعد وقتی نوجوان می‌شوید، فقط کُفری‌تان می‌کنند، چون می‌فهمید که نه‌تنها بی‌عیب‌ونقص نیستند، بلکه شاید حتی از خودتان هم کمی خل‌وضع‌تر باشند. اما بعد به آن لحظه‌ای می‌رسید که متوجه می‌شوید نه اَبَرقهرمان‌اند و نه شرور. آن‌ها چنان انسان‌اند که دردناک و نابخشودنی است. مسئله این است که آیا می‌توانید آن‌ها را به‌خاطر انسان بودن ببخشید؟
کاربر۰۰۰۰۰۰
«مری‌بِت، می‌شه دربارهٔ این موضوع حرف بزنیم؟» «نه.»
ن. عادل
آدم وقتی بچه است، پدر و مادرش را می‌پرستد. خیال می‌کنید بی‌عیب‌ونقص‌اند چون آن‌ها همان معیاری هستند که بقیهٔ دنیا و خودتان را با آن می‌سنجید. بعد وقتی نوجوان می‌شوید، فقط کُفری‌تان می‌کنند، چون می‌فهمید که نه‌تنها بی‌عیب‌ونقص نیستند، بلکه شاید حتی از خودتان هم کمی خل‌وضع‌تر باشند. اما بعد به آن لحظه‌ای می‌رسید که متوجه می‌شوید نه اَبَرقهرمان‌اند و نه شرور. آن‌ها چنان انسان‌اند که دردناک و نابخشودنی است. مسئله این است که آیا می‌توانید آن‌ها را به‌خاطر انسان بودن ببخشید؟
عباص
او هم مثل من حرفش را روراست می‌زند و پیداست که قصد مذاکره ندارد. می‌گویم: «خیلی خب.» راستش را بخواهید حالا که روی نمودار کسانی که سلامت روانم را تهدید می‌کنند از منطقهٔ نارنجی به منطقهٔ زرد آمده، زیاد هم ناراحت نمی‌شوم که همراهم بیاید.
عباص
جکی نبود که به ما گفت شصت درصد بدن انسان از آب تشکیل شده؟ خب، حالا می‌دانم بقیهٔ آن را چه چیزی تشکیل می‌دهد. بقیه‌اش خاک است، بقیه‌اش خاکستر است، غصه و اندوه است... اما فراتر از همهٔ این‌ها، و با وجود همهٔ این‌ها، چیزی است که ما را به هم پیوند می‌دهد... امید است. شادی است و سرچشمهٔ همهٔ چیزهایی است که هنوز ممکن است رخ دهند.
کاربر۰۰۰۰۰۰
حق با اوست. از نظر صاحبان قدرت، روبه‌رو شدن با مردم آرامی که در سکوت می‌میرند خیلی آسان‌تر از سر و کله زدن با مردم خشمگینی است که برای نجات جان خود می‌جنگند.
کاربر... :)
موضوع این است که از کاری که کردم راضی‌ام. نه فقط برای اینکه همیشه دلم می‌خواسته با تفنگ پِینت‌بالم به همسایه‌هایمان تیراندازی کنم
ن. عادل
یک بار مقاله‌ای را دربارهٔ رویدادهای روز جهان ارائه دادم که دربارهٔ گله‌ای از پانصد گوسفند بود که جایی در ترکیه، یکی‌یکی به آبگیری افتادند و مردند چون هر یک از گوسفندان به دنبال گوسفندی می‌رفت که درست جلویش حرکت می‌کرد و هرگز تصویر کلی‌تری را درک نمی‌کرد. از خودم می‌پرسم کدام بدتر است؛ تماشای اینکه تمام کسانی که می‌شناسی به آبگیر می‌افتند یا اینکه واقعیتشان را با چنان قدرتی به لرزه بیندازی که باعث ویرانی‌شان شود؟
کاربر... :)
بحران آب، تصویرِ راداری ندارد. نه توفان می‌خروشد و نه زمین از آوار پوشیده می‌شود؛ لوله‌های خالی مثل سرطان خاموش‌اند. چیزی برای دیدن وجود ندارد
کاربر... :)
شاید. حالم از شایدها به هم می‌خورد! شاید حکومت نظامی بشود. شاید فیما تانکر آب بفرستد. شاید فردا همه‌چیز روبه‌راه شود. زندگی کردن در جهانی از بلاتکلیفی محض هرلحظه اعصاب‌خردکن‌تر می‌شود.
کاربر... :)
کلتون می‌گوید: «شوخی می‌کنی؟ بابا تو یه اسطوره‌ای.» و بعد به طرف من برمی‌گردد. «یه پلاک به اسمش توی دفتر هست؛ رکورد بالاترین نمرهٔ مدرسه توی آزمون استاندارد ورود به دانشگاه رو داره. تقریباً نمرهٔ کامل رو گرفته!» کلتون دوباره به طرف جکی برمی‌گردد. «تمام طول سال ازت متنفر بودم!» «خب، حالا می‌تونی تنفرت رو به یه قیافه هم نسبت بدی!»
عباص
گاهی برای کار درست باید اول کار اشتباهی کرد.
Amir Reza Rashidfarokhi
از نظر صاحبان قدرت، روبه‌رو شدن با مردم آرامی که در سکوت می‌میرند خیلی آسان‌تر از سر و کله زدن با مردم خشمگینی است که برای نجات جان خود می‌جنگند.
Amir Reza Rashidfarokhi
داخل خانه همه‌چیز معمولی است. همان راهروها، همان دیوارهای آبی روشن، همان مبل گُلدار. اما نمی‌دانم چرا حس می‌کنم همه‌چیز فرق کرده، انگار دیگر همان خانه‌ای نیست که عملاً در آن بزرگ شدم... و بعد دلیلش را می‌فهمم. تلویزیون خاموش است و هوای خانه از رایحهٔ شیرین آشپزی خانم رودریگز خالی است. عکس‌های خانوادگی را از روی دیوار برداشته‌اند و چهارگوش‌های روشنی روی دیوارهای رنگ‌پریده از نور آفتاب به جا مانده؛ سایهٔ خاطراتی که این دیوارها زمانی در خود داشتند. انگار ساختمان از هرآنچه آن را به «خانه» تبدیل می‌کرد، عریان شده.
معصومه توکلی
یادمه داشتم فکر می‌کردم: نگاهش کن، داره خودش رو در حال انجام دادن همچین کار احمقانه و مسخره‌ای توی آینه نگاه می‌کنه ولی اصلاً حس نمی‌کنه مسخره‌ست. ولی من؟ نمی‌تونم بدون احساس حماقت توی آینه نگاه کنم و کاری بکنم.
کاربر... :)
متوجه می‌شوم فقط خرت‌وپرت‌ها نیستند که پشت کوسن‌های مبلِ جهان گم می‌شوند. این اتفاق برای مردم هم می‌افتد.
کاربر... :)
احساس می‌کنم جهان به دو شق تقسیم شده و ما در حال سفر بر درز این گسستگی هستیم. شکافی بزرگ میان آنچه بود و آنچه خواهد شد.
کاربر... :)
سناریوهای آخرالزمانی فقط وقتی جالب‌اند که آخرالزمان یک وضعیت خیالی باشد. حالا آرزو می‌کنم کاش همه‌شان اشتباه کرده بودند.
کاربر... :)

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۶۰۰
تومان