دانلود و خرید کتاب قلب مدفون فرانسیس هاردینگ ترجمه آرزو مقدس
تصویر جلد کتاب قلب مدفون

کتاب قلب مدفون

امتیاز:
۴.۶از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قلب مدفون

کتاب قلب مدفون نوشته فرانسیس هاردینگ و ترجمه آرزو مقدس است. کتاب قلب مدفون را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب قلب مدفون

از جهانی می‌گوییم که چندین جزیره در آن بود و تا قرن‌ها ایزدان با استفاده از حیرت و وحشت بر میریاد حکمرانی می‌کردند و هرکدامشان خوشه‌ای از جزیره‌ها را به‌عنوان قلمرو خود برداشته بودند. جزیره‌نشین‌ها انسان‌های قربانی را برای جلب رضایت ایزدان به دریا می‌ریختند و چشم‌هایی خواهشگر را بر تن تک‌تک قایق‌ها نقش می‌کردند تا دلشان را به رحم آورد. بندگی‌شان را می‌کردند، از آن‌ها حساب می‌بردند و آن‌ها را ستایش می‌کردند.

تا اینکه ایزدان بی‌هوا با هم دشمن شدند.

فقط یک هفته طول کشید تا یکدیگر را تکه‌وپاره کنند؛ هفته‌ای پر از موج‌های طوفانی و ویرانی. صدها نفر از جزیره‌نشینان جان خود را از دست دادند. آخر کار، هیچ ایزد زنده‌ای باقی نماند، فقط جنازه‌هایی عظیم در اعماق دریا غوطه‌ور بودند. حتی سی سال بعد از این نبرد سهمگین هم کسی نمی‌داند چه شد. ایزدان هنوز مرموزند، اما دل‌ها آرام‌آرام از ترسشان خالی می‌شوند.

می‌گویند تکه‌ای به‌اندازهٔ یک سکه از تن ایزدی مرده می‌تواند بخت آدم را زیرورو کند؛ البته اگر نیروهایی که دارد به‌اندازهٔ کافی عجیب و نایاب باشند و خودت هم آن‌قدر شجاع باشی که به‌دنبالش به آب بزنی. هارک و جلت هم به همین هدف دل به دریا می‌زنند اما دریا چیز دیگری هم با خود دارد. چیزی که می‌تواند اخلاقیات را تغییر دهد. این کتاب داستانی هیجان‌انگیز از تلاش برای به‌دست آوردن شانس بدون دانستن خطرات حقیقی آن است.

خواندن کتاب قلب مدفون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قلب مدفون

تا اینجای روز هوا صاف بود، اما جزیره‌های دوردست افق کم‌کم داشتند در مِهی که وعدهٔ باران می‌داد مات و پنهان می‌شدند. بوی خرچنگ‌های کبابی از آتشدان‌های کنار دریا به مشام هارک رسید و یکباره احساس کرد دارد از عشق به جزیره‌اش مدهوش می‌شود. همهٔ چهارده سال عمرش را در ساحل‌های ناهموار اشتیاق بانو گذرانده بود، اما جز درس‌هایی که از آن گرفته بود، به چیز دیگری نیاز نداشت. هرچه باشد، همه‌کس و همه‌چیز دیر یا زود به جزیرهٔ او می‌آمدند که البته بیشتر وقت‌ها یا گم شده و یا در هم شکسته بودند، اما مهم نبود. او به لهجه‌های جورواجور این جزیره، به رفت‌وآمد کشتی‌های بزرگ و به فروش یواشکی تقریباً همه‌چیز در آن عشق می‌ورزید. او عاشق ذات دغل‌کار و طمع‌کارش بود.

جِلت هم باید اینجا بود و می‌دید. اصلاً جلت کدوم گوری غیبش زده؟ این فکر بی‌هوا به ذهنش افتاد و لشکری از نگرانی‌ها هم پشت سرش شتابان حمله کردند. 

جلت از هارک خواسته بود آن روز صبح کنار تلمبه‌خانه به دیدنش برود تا دربارهٔ «کاری» حرف بزنند که یک نفر می‌خواست برایش بکنند. هارک دو ساعت آنجا منتظرش مانده بود تا اینکه دیگر ناامید شده بود. جلت همیشه همین‌طوری بود. وقت‌هایی که مهم بود همیشه در کنارت بود، اما بقیهٔ وقت‌ها بدون اینکه توضیحی بدهد یا عذرخواهی کند، مثل گربه‌ها برای خودش می‌آمد و می‌رفت.

هارک می‌دانست که احتمالاً جلت سرش به جایی گرم شده. با وجود این، با هر ساعتی که می‌گذشت و از بهترین دوست هارک خبری نمی‌شد کرم انگل تهوع‌آور اضطراب مثل خوره به جان دل‌وروده‌اش می‌افتاد. جلت دشمن زیاد داشت و گذشته‌اش هم پر از اتفاق‌هایی بود که گاهی دامن‌گیرش می‌شدند.

مرد تاجر چشم‌هایش را هم کشیده بود و از دریچهٔ دوربینِ تک‌چشمی به اسکله نگاه می‌کرد. «حالا چه‌جوری باید فرزند اعماق رو تشخیص بدیم؟»

«ای‌بابا، حتماً اون رو می‌شناسی! طولش اندازهٔ یه قایق دودَکله‌ست؛ یه کاوندهٔ درست‌وحسابیِ زیردریاست. سی‌تا پارو داره، بدنه‌ش از فولاد خشکه۸ سیاهه، ده‌تا چنگک و سه‌تا پرهٔ عقبی داره. بهترین و بزرگ‌ترین زیردریایی بازیابیه. چشم جمعیت که بهش بیفته، دیوونه می‌شن.» هارک هم مثل بقیهٔ ساکنان اشتیاق بانو، حسابی به فرزند اعماق افتخار می‌کرد.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۲/۲۸

بوی دریا می اید. ایزدان. پریان .اینها که هستند که بوی خوش دریای خروشان اسمان صاف جزیره ی رویاییمان را با خون کثیف خود در عرض یک هفته میدان نبرد و خون و خون ریزی کرده اند .بر هر ماسه

- بیشتر
Alii
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

قشنگ میتونستم رشد شخصیتی هارک رو تو داستان احساس کنم و واقعا کتاب خوبی بود ممنون از نویسنده و مترجم و پرتقال

orina
۱۴۰۱/۰۹/۱۶

کتاب زیبایی بود

kroton
۱۴۰۲/۰۶/۱۱

کتاب جالبی بود هم ایده ی کلی داستان و هم ایده ی شخصیت ها که یک فرد ناشنوا هم بینشون بود توصیف ها خوب انجام شده بود و به طور ‌کلی خوب بود.

•نسرین‌طلا•
۱۴۰۲/۰۵/۰۱

واقعا بی نظیر بود، از خوندنش حس ناب و خوبی داشتم. اگه میخوایید کتابی متفاوت و پر از هیجان رو تجربه کنید بهتون پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید 🥰🐚

AMIr AAa i
۱۴۰۱/۰۱/۱۳

خوشم اومد

(:دختر کتابخوان:)
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

چه باحال

nazanin
۱۴۰۳/۰۲/۲۸

انتشارات پرتقال نشر شناخته شده ای هست و همه تینیجر ها یکی دو تا کتاب ازش دارن. اما به نظرم کتاب های این نشر مختص به یک سن خاص هستن و اگر دیر یا زود تر از بازه زمانی تعیین

- بیشتر
mahya
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

دوسش داشتم ... قشنگ بود

Emily
۱۴۰۲/۰۱/۱۰

مطالعه نسخه چاپی خب این کتاب شخصیت پردازی واقعا خوبی داشت سلفین و خیلی دوست داشتم اما داستان جذابی توش نبود ولی کتابی بود که خوندنش خالی از لطف نبود

«گاهی... گاهی با خودت می‌گی کاری از دستت ساخته نیست. شاید از دست هیچ‌کس کاری ساخته نباشه. شاید اصلاً هیچ مشکلی پیش نیومده باشه. اما اگه بپرسی ‌ اگه یه بار بپرسی ‌ اون‌وقت خبردار می‌شی. برای همین هم هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت نمی‌پرسی.»
verka
«هنوز جوونی. وقتی توی بوتهٔ آزمایش انتخاب‌هایی که کردی قرار گرفتی، می‌فهمی کی هستی. در نهایت، شخصیت ما رو کارهایی شکل می‌دن که انجام می‌دیم و اجازه می‌دیم انجام بشن.» کارهایی که اجازه می‌دیم انجام بشن.
verka
ترس همون زهدان شومیه که هیولاها توش زاده و شکوفا می‌شن.»
verka
«بزرگ شدم، هارک! فهمیدم زندگی کردن یعنی جنگیدن. شاید از اون به بعد، دیگه همه‌چی به نظرم زیاد خنده‌دار نبود، ولی تو هیچ‌وقت دلت نمی‌خواد اون روی زندگی رو ببینی، هارک، مگه نه؟
•نسرین‌طلا•

حجم

۴۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱۶ صفحه

حجم

۴۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱۶ صفحه

قیمت:
۱۴۹,۰۰۰
تومان