دانلود و خرید کتاب یک کودک ربایی پگ کرت ترجمه صبا زردکانلو
تصویر جلد کتاب یک کودک ربایی

کتاب یک کودک ربایی

نویسنده:پگ کرت
امتیاز:
۴.۶از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک کودک ربایی

کتاب یک کودک ربایی نوشته پگ کرت و ترجمه صبا زردکانلو است. کتاب یک کودک ربایی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب یک کودک ربایی

ایمی دختری کم و سن‌وسال است اما یک پرستار دوره‌دیده است که چیزهای زیادی درباره مراقبت از کودکان می‌داند. او پرستار خوبی برای کندرا کوچولو شده است. همه چیز خیلی عالی است تا این که دو فرد شرور این دو دختر را می‌دزدند و آنها را در یک کلبه‌ خارج از شهر زندانی می‌کنند. ایمی بسیار وحشت‌زده است زیرا خودش را مسئول کندرا و مرراقبت از او می‌داند. او باید هرکاری می‌تواند انجام ‌دهد که کندرا نجات پیدا کند و پیش خانواده‌اش برگردد. او باید برای این کار نقشه‌ای بکشد. آیا به نتیجه‌ای خواهد رسید؟ با این داستان همراه شوید تا با روش هوشمندانه ایمی برای کمک گرفتن از دیگران آن هم از طریق پیام‌های مخفیانه تصویری آشنا شوید...

خواندن کتاب یک کودک ربایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب یک کودک‌ربایی

اِیمی دورهی پرستاری کودک دیده بود و کمکهای اولیهی مقدماتی و نکاتی در مورد خواباندن و عوض کردن پوشک بچه یاد گرفته بود؛ ولی یاد نگرفته بود اگر سروکلهی دوتا گردنکلفت با اسلحه پیدا شد، چه کار باید بکند. این را خودش باید میفهمید.

دردسر از یک تماس تلفنی شروع شد، یک روز دوشنبه، اواخر ماه ژوئن.

زنی پشت خط پرسید: «اِیمی نوردلاند ؟»

«بله.»

«من اِلیس اِجرتونم . اسم شما رو از خانم مونتاگ توی انجمن محله شنیدم. بهم گفت کلاس پرستاری بچه رو تموم کردی.»

«درسته.» آن اسم برای اِیمی اصلاً آشنا نبود. بهزودی متوجه میشد که خانواده‎ی اِجرتون یک شرکت تولید قایق یدککش، یک شرکت تولید قایق بادبانی سفارشی و چندین جریب ملک و املاک در بهترین جای ساحل داشتند، به اضافه‎ی ساختمان رِیوِن (یک آسمانخراش با آپارتمانهای لوکس مُشرف به تنگهی پاگِت ) و بوتیکهای گرانقیمت در طبقهی همکفَش. آنها یک هتل هم در یک مجموعهی توریستی در هاوایی داشتند.

خانم اِجرتون گفت: «خانم مونتاگ بهم گفت چهارده سالته. درسته؟»

«بله.»

«من معمولاً پرستار به این جوونی استخدام نمیکنم، ولی در حال حاضر یه کم گرفتارم. مادرم همین الان افتاده و پاش شکسته؛ باید برم بیمارستان. هیچ کسی نیست از دخترم کِندرا مراقبت کنه. نمیخوام یه بچهی سه ساله رو با خودم ببرم اورژانس. میتونی الان بیای و یه چهار ساعتی بمونی؟ میتونم بیام دنبالت.»

«باید اول به مامانم زنگ بزنم ببینم اجازه میده بیام.»

«تا تو این کار رو میکنی بگو ببینم، کسی هست که قبلاً براش کار کرده باشی و من بتونم سابقهت رو ازش بپرسم؟»

اِیمی اسم دو نفری را که تا حالا برایشان کار کرده بود، به او داد. خانم اِجرتون گفت با آنها صحبت میکند و بعد دوباره تماس میگیرد.

مامان اِیمی توی جلسه بود و اِیمی به خانم مونتاگ زنگ زد تا مطمئن شود که او اِیمی را به خانم اِجرتون معرفی کرده.

خانم مونتاگ گفت: «اوه، بله عزیزم. امیدوارم بتونی کمکش کنی. خوششانسی که همچین کاری گیرت اومده.»

 

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۱۰/۰۱

فوق‌العاده🏳️‍🌈🤩🍭 کِندرا دختربچه‌ی شیرین زبانی است و اِیمی با وجود سن کم، پرستاری نمونه برای او است. همه چیز عالی پیش می‌رود تا اینکه دو مرد شرور دخترها را می دزدند و در کلبه‌ای جنگلی مخفی می‌کنند. وحشتی سنگین در فضا

- بیشتر
KAVİON
۱۴۰۳/۰۳/۲۲

کتاب درباره ی یه دختر چهارده ساله به اسم ایمی هست که پرستار بچه ست و وقتی برای مراقبت از یه دختر کوچیک به اسم کندرا میره، دو نفر اونها رو میدزدن. راستش به نظرم کتاب تا حدودی احمقانه بود.

- بیشتر
🌼دوستدار کتاب 🌼
۱۴۰۰/۰۱/۰۳

خیلی خوشم اومد واقعا دختره باهوش بود 👍🏻 از اینه اصلا ناامید نشده بود و آرامش خودش رو حفظ کرده بود تعجب کردم واقعا

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۴/۳۰

فوق العاده‌ بود😍👍🏻 واقعا از روش های ایمی برای نجاتشون خوشم اومد خیلی خلاقانه بود. اینم یکی از کتابای باحالی بود که خوندم ای کاش طولانی تر بود❤ موقع هایی که درمورد پدرش و آخرین حرفی که بهش زده بود حرف زد

- بیشتر
T.sh
۱۴۰۱/۰۱/۱۸

فقط میتونم بگم ... بگم .. محشر بود هیجان به همراه جذابییت ایمی از وقتی پدرش مرده میخواد کمک حال مادرش باشه و در مخارج خونه کمک کنه حتی درحد خرید لباس های خودش تا اینکه یک خانم به او

- بیشتر
(mohammad amin)
۱۴۰۰/۱۲/۰۲

‌📙یک کودک ربایی داستان کِندرا و ایمی است. کندرا یک دختربچه‌ی شیرزبون و «اِیمی» پرستار کم‌سنشه که یه روزی دزدیده می‌شن و تو یه کلبه وسط جنگل گیر می‌افتند. اِیمی که خودش رو مقصر این اتفاق‌ها می‌دونه حاضره دست به

- بیشتر
Dr.Kimiya
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

خیلیییییییییییییی خوب بود حتما بخونید

mahzooni
۱۴۰۱/۰۶/۰۳

به به واقعا لذت بردم 😀 عالی بود پیشنهاد می کنم 😚 داستانش هیجان انگیزه‍ و مناسب 10تا 15 ساله ✋ دوسش داشتم...

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۱۲

کتاب «یک کودک ربایی» رمانی نوشته ی «پگ کرت» است که نخستین بار در سال 2008 به انتشار رسید. وقتی «ایمی» پذیرفت که از کودکی به نام «کندرا اگرتون» مراقبت کند، به هیچ وجه نمی دانست که در حال وارد

- بیشتر
Sara
۱۴۰۲/۰۶/۱۷

در یک کلمه می تونم بگم این کتاب محشر بود و فوق العاده داستان خیلی خفن و جذابی داشت و روش های ایمی برای سرنخ گذاشتن تو دی وی دی ها خدا بود خیلی خوشم اومد حتما مطالعه کنید خیلی

- بیشتر
. همیشه یه چیزی داشته باش که با اشتیاق منتظرش باشی.
Book
مهم نیست چقدر غمگینی، برای هر روزت یه برنامهٔ خاص داشته باش که دلت بخواد انجامش بدی
Book
شما هم بی‌نقص نیستین. این آخرین چیزی بود که او به بابا گفته بود. شاید او بی‌نقص نبود ـ چه کسی بی‌نقص است؟ ـ ولی یک پدر فوق‌العاده بود
𝐑𝐎𝐒𝐄
هیو خیلی عصبی و تندمزاج بود، مثل کشی که تا آخر کشیده شده و هر لحظه ممکن است دربرود.
Book
اگر اِیمی می‌توانست به آن روز صبح برگردد تا جور دیگری رفتار کند، به پدرش می‌گفت: «حق با شماست. ببخشید، بابا. دوستتون دارم.»
mahzooni
پدرش به او گفته بود: «هیچ‌وقت تسلیم نشو، اِیمی. حتی وقتی توی شرایطی هستی که خیلی ناامیدکننده به نظر می‌آد، یه کاری بکن وضع رو بهتر کنی.»
Book
بابا بهش گفته بود متأسف بودن برای اشتباه کافی نیست؛ باید کاری برای جبران انجام می‌داد.
.Mohadd3.
جورجا گفت: «خوش‌شانسی نبود. اِیمی نجات پیدا کرد چون از مغزش استفاده کرد.»
Book
نمی‌تونی به خاطر اشتباهاتت فقط معذرت‌خواهی کنی؛ باید واسه جبرانش هم یه کاری بکنی.
Book
مامان‌بزرگ گفته بود: «مهم نیست چقدر غمگینی، برای هر روزت یه برنامهٔ خاص داشته باش که دلت بخواد انجامش بدی، حتی اگه اون کار فقط دراز کشیدن توی وان پر از حباب یا فیلم تماشا کردن باشه. برو دیدن دوستت، یا از کتابخونه کتابی رو که دوست داری بخونی سفارش بده. همیشه یه چیزی داشته باش که با اشتیاق منتظرش باشی.»
daisy
اِیمی گفت: «باشه. تو و تابی دوست دارین چی‌بازی کنین؟» کِندرا شروع کرد به دویدن دور اتاق نشیمن. «مامان الاغه بگه عررر.» داد می‌زد. «تابی بگه عررر!
mahzooni
اِیمی راز دردناکش را پیش خودش نگه داشت: مرگ پدرش تقصیر او بود و هر چقدر هم که از رفتارش پشیمان بود، هیچ‌چیز هرگز نمی‌توانست او را برگرداند.
mahzooni
جورجا گفت: «خوش‌شانسی نبود. اِیمی نجات پیدا کرد چون از مغزش استفاده کرد.»
Book
جورجا گفت: «خوش‌شانسی نبود. اِیمی نجات پیدا کرد چون از مغزش استفاده کرد.»
Book

حجم

۱۳۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۳۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان