دانلود و خرید کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم جسیکا دی جورج ترجمه سعیده اشرفیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم

کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم

معرفی کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم

کتاب جمعه‌ها جلد چهارم از مجموعه قصر شگفت‌انگیز نوشته جسیکا دی جرج و ترجمه نیلوفر امن‌زاده است. مجموعه قصر شگفت انگیز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه قصر شگفت انگیز

داستان در یک قصر شگفت ‌انگیز می‌گذرد. این قصر یک قصر درخشان با یک ویژگی خاص و متعلق به خانواده سلطنتی است. پادشاه درخشان هفتادونهم ساکن این قصر است و دخترش سیسلیا، قهرمان داستان‌های این مجموعه.

دلیل شگفت‌انگیز بودن قصر هم این است که هروقت حوصله‌اش سرمی‌رود یکی دوتا اتاق به خودش اضافه می‌کند و این اتفاق هم معمولا وقتی می‌افتد که پادشاه مشغول شنیدن درخواست‌های مردم است.

روزی پدر و مادر سیسلیا به یک مراسم سلطنتی می‌روند اما دیگر به خانه برنمی‌گردند. آنها به طرز مشکوکی ناپدید می‌شوند و طولی نمی‌کشد که چند مهمان ناخوانده از کشورهای همسایه به آنجا می‌آیند و تهدید می‌کنند که قصر جادویی را تصرف خواهند کرد. حالا سیسلیا باید قبل از آن که خیلی دیر شود از خود و خواهر و برادرهایش محافظت کند.

در جلد چهارم شاهدخت سیلی سالم از ماجراجويی‌اش برمی‌گردد به خانه جادویی‌اش. اما آركرايت، جادوگر بدجنس از سياهچاله فرار می‌كند و داخل قصر گم می‌شود. تا وقتی كه او را پيدا نکنند، هيچ‌كس آرام و قرار ندارد. در حالی كه خطر پشت تمام پرده‌های زينتی و زير تمام دريچه‌ها كمين كرده است، سيلی بايد جادوگر را پيدا كند و خانواده‌اش را نجات دهد.

خواندن کتاب مجموعه قصر شگفت انگیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این مجموعه‌اند.

بخشی از کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم

به‌تازگی به‌خاطر ماجرایشان در دنیای باستانی قصر به مقام شوالیه مفتخر شده بود.

بران فریاد زد: «شما حالتون خوبه؟»

سیلی از جا پرید و سر روفوس را از روی پایش کنار زد. «چی؟ آره! چی شده؟ مامان و بابا کجان؟»

بران سراسیمه در اتاق چرخی زد. «اون‌ها توی اتاق سلطنتی هستن ولی... اون اینجا نیست؟»

پوگ با صدایی کش‌دار گفت: «بران، اصطبل‌ها.»

«آره! راست می‌گی!» بران به‌سمت در اتاق دوید اما یک‌دفعه ایستاد. «اما کدوم اصطبل؟ نکنه بلایی سر گریفین‌ها بیاره؟»

پوگ ناسزایی گفت و همراه بران از اتاق دوید بیرون. سیلی و لایلا خیره مانده بودند.

لایلا پشت‌سرشان داد زد: «چی شده؟» ولی آن‌ها نایستادند.

سیلی فریاد نزد، فقط همراه روفوس پشت‌سر لایلا و جولیت دوید. تعقیب بران و پوگ کار راحتی بود؛ هم صدای برخورد چکمه‌هایشان را روی سنگ‌های راهروی سمت چپش می‌شنید و هم صدای فریادهایشان را.

لایلا دوباره فریاد زد: «چی شده؟» اما درست پشت‌سر سیلی بود و با جولیت در بغلش به‌سمت انتهای راهرو می‌دوید.

وقتی همه به سالن اصلی رسیدند رالف فریاد زد: «نگهبان‌ها رو خبر کردم.» 

درهای اصلی باز بودند و دو نگهبان نیزه‌به‌دست آماده‌باش منتظر دستور بران ایستاده بودند. درهای ورودی اتاق سلطنتی هم باز بودند و سیلی می‌توانست بشنود که پدرشان بلندبلند دستوراتی صادر می‌کند.

بران گفت: «من می‌رم اصطبل گریفین‌ها.» و به یکی از نگهبان‌ها اشاره کرد. «تو با من بیا.» بعد به نگهبان دیگر اشاره کرد. «پوگ، تو و رالف و اون برید سراغ اصطبل اسب‌ها.»

این‌بار سیلی فریاد زد: «بران چی شده؟» روفوس و جولیت آشفته از کشمکش و داد و فریادها، بال‌هایشان را به هم می‌زدند و جیغ می‌کشیدند.

بران موقع بیرون رفتن از در لحظه‌ای توقف کرد و گفت: «آرکرایت از سیاه‌چال فرار کرده.»

Hana
۱۴۰۰/۰۲/۰۱

محشر بود. مگه میشه یه کتاب پرتقالی محشر نباشه؟! سیلسیلیا یا همون سیلی، این بار با یه تهدید جدی روبه‌رو چون یه جادوگر خطرناک داخل قصر آزاده! جادوگر می‌تونه به راحتی هر کسی رو که خواست بکشه. ولی سیلی راهرو‌های

- بیشتر
sana
۱۴۰۱/۱۰/۱۲

خیلی خوب بود داستان خوب بود سیر داستانی خیلی خوبه داستان درباره اینه که می‌خوام آرکرایت که از زندان فرار کرده رو دستگیر کنند و در همین حین ماجرا های زیادی رو پشت سر می‌گذارند. داستان افت نداشت به نظر من

- بیشتر
*♡دختر کتاب دوست♡*
۱۴۰۱/۰۶/۲۲

پس پوگ چی!؟

شاهدخت کتاب ها
۱۴۰۰/۰۷/۲۹

عالییییی

hedyeh
۱۴۰۲/۱۱/۲۷

کتاب عالی هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید و داستان ماجرای دختر به نام سیلی رو روایت می‌کنه که تو یک قصر همراه دو برادر و یک خواهر و مادر و پدرش زندگی می‌کنه اکرایت یک جادوگر تقریبا پانصد ساله هست که آنها

- بیشتر
Sani and Eli
۱۴۰۱/۰۴/۲۶

کتاب خیلی خوبیه حتما بخونیدش ☺

niyesh
۱۴۰۰/۱۰/۰۴

توصیه می کنم عالی بهترین کتاب است خیلی خوبه حتما حتما بخونید من که عاشقشم خیلی جذابیت داره در حالی که من در ۳ روز این کتاب رو تمام کردم آنقدر دوست داشتم

با عشق تقدیم به پسرهایم، حالا دیگر دست از سر خواهرتان بردارید!
ن. عادل
آون اسمی بود که موقع تولد برای شاه انتخاب کرده بودند، قبل از اینکه درخشان هفتادونهم بشود، و فقط ملکه از این اسم استفاده می‌کرد... آن هم فقط وقتی ناراحت بود. بقیهٔ وقت‌ها او را عزیزم صدا می‌زد، درست همان‌طور که بچه‌هایش را عزیزم صدا می‌زد. سیلی تا پنج‌سالگی فکر می‌کرد اسم پدرش عزیزم است و اسم او هم به‌خاطر همین سیلیِ عزیزم بوده.
hadi hadi
آون اسمی بود که موقع تولد برای شاه انتخاب کرده بودند، قبل از اینکه درخشان هفتادونهم بشود، و فقط ملکه از این اسم استفاده می‌کرد... آن هم فقط وقتی ناراحت بود. بقیهٔ وقت‌ها او را عزیزم صدا می‌زد، درست همان‌طور که بچه‌هایش را عزیزم صدا می‌زد. سیلی تا پنج‌سالگی فکر می‌کرد اسم پدرش عزیزم است و اسم او هم به‌خاطر همین سیلیِ عزیزم بوده.
hadi hadi
یک‌دفعه از دهانش پرید: «آرکرایت هنوز توی قصره.» بران داشت ارباب گریفین و بانو گریفین را تماشا می‌کرد که هماهنگ با هم بال‌زنان تخته‌چوب خیلی بزرگی را بالای کارگاه می‌بردند، اما ناگهان چرخید و گفت: «چی؟! نه! ما که گشتیم! از خود قصر هم سراغ گرفتیم و بعد دوباره گشتیم.» بران سرش را تکان داد. «نمی‌دونم چه بلایی سر مِیزی اومده یا اینکه اون چه‌جوری وارد قصر می‌شه تا غذا و پتو بدزده، ولی الان اینجا نیست.» سیلی اصرار کرد: «توی راهروهاست.» بران گفت: «چطوری می‌تونه توی راهروها باشه؟ نگهبان‌ها دارن اونجاها گشت می‌زنن و خدمتکارها دارن از اون‌ها بالا و پایین می‌رن، تازه...» «راهروهای سرّی!
Sani and Eli
فکرکردن به اینکه گاهی تشخیص درست و غلط سخت می‌شه زیاد آرامش‌بخش نیست
فاطیما
هیچ‌کجا خانهٔ خود آدم نمی‌شود.
فاطیما
اگر گریفینی دوستت داره، خب دوستت داره!
ash

حجم

۱۶۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۶۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان