کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم
معرفی کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم
کتاب جمعهها جلد چهارم از مجموعه قصر شگفتانگیز نوشته جسیکا دی جرج و ترجمه نیلوفر امنزاده است. مجموعه قصر شگفت انگیز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه قصر شگفت انگیز
داستان در یک قصر شگفت انگیز میگذرد. این قصر یک قصر درخشان با یک ویژگی خاص و متعلق به خانواده سلطنتی است. پادشاه درخشان هفتادونهم ساکن این قصر است و دخترش سیسلیا، قهرمان داستانهای این مجموعه.
دلیل شگفتانگیز بودن قصر هم این است که هروقت حوصلهاش سرمیرود یکی دوتا اتاق به خودش اضافه میکند و این اتفاق هم معمولا وقتی میافتد که پادشاه مشغول شنیدن درخواستهای مردم است.
روزی پدر و مادر سیسلیا به یک مراسم سلطنتی میروند اما دیگر به خانه برنمیگردند. آنها به طرز مشکوکی ناپدید میشوند و طولی نمیکشد که چند مهمان ناخوانده از کشورهای همسایه به آنجا میآیند و تهدید میکنند که قصر جادویی را تصرف خواهند کرد. حالا سیسلیا باید قبل از آن که خیلی دیر شود از خود و خواهر و برادرهایش محافظت کند.
در جلد چهارم شاهدخت سیلی سالم از ماجراجويیاش برمیگردد به خانه جادوییاش. اما آركرايت، جادوگر بدجنس از سياهچاله فرار میكند و داخل قصر گم میشود. تا وقتی كه او را پيدا نکنند، هيچكس آرام و قرار ندارد. در حالی كه خطر پشت تمام پردههای زينتی و زير تمام دريچهها كمين كرده است، سيلی بايد جادوگر را پيدا كند و خانوادهاش را نجات دهد.
خواندن کتاب مجموعه قصر شگفت انگیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این مجموعهاند.
بخشی از کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد چهارم
بهتازگی بهخاطر ماجرایشان در دنیای باستانی قصر به مقام شوالیه مفتخر شده بود.
بران فریاد زد: «شما حالتون خوبه؟»
سیلی از جا پرید و سر روفوس را از روی پایش کنار زد. «چی؟ آره! چی شده؟ مامان و بابا کجان؟»
بران سراسیمه در اتاق چرخی زد. «اونها توی اتاق سلطنتی هستن ولی... اون اینجا نیست؟»
پوگ با صدایی کشدار گفت: «بران، اصطبلها.»
«آره! راست میگی!» بران بهسمت در اتاق دوید اما یکدفعه ایستاد. «اما کدوم اصطبل؟ نکنه بلایی سر گریفینها بیاره؟»
پوگ ناسزایی گفت و همراه بران از اتاق دوید بیرون. سیلی و لایلا خیره مانده بودند.
لایلا پشتسرشان داد زد: «چی شده؟» ولی آنها نایستادند.
سیلی فریاد نزد، فقط همراه روفوس پشتسر لایلا و جولیت دوید. تعقیب بران و پوگ کار راحتی بود؛ هم صدای برخورد چکمههایشان را روی سنگهای راهروی سمت چپش میشنید و هم صدای فریادهایشان را.
لایلا دوباره فریاد زد: «چی شده؟» اما درست پشتسر سیلی بود و با جولیت در بغلش بهسمت انتهای راهرو میدوید.
وقتی همه به سالن اصلی رسیدند رالف فریاد زد: «نگهبانها رو خبر کردم.»
درهای اصلی باز بودند و دو نگهبان نیزهبهدست آمادهباش منتظر دستور بران ایستاده بودند. درهای ورودی اتاق سلطنتی هم باز بودند و سیلی میتوانست بشنود که پدرشان بلندبلند دستوراتی صادر میکند.
بران گفت: «من میرم اصطبل گریفینها.» و به یکی از نگهبانها اشاره کرد. «تو با من بیا.» بعد به نگهبان دیگر اشاره کرد. «پوگ، تو و رالف و اون برید سراغ اصطبل اسبها.»
اینبار سیلی فریاد زد: «بران چی شده؟» روفوس و جولیت آشفته از کشمکش و داد و فریادها، بالهایشان را به هم میزدند و جیغ میکشیدند.
بران موقع بیرون رفتن از در لحظهای توقف کرد و گفت: «آرکرایت از سیاهچال فرار کرده.»
حجم
۱۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
محشر بود. مگه میشه یه کتاب پرتقالی محشر نباشه؟! سیلسیلیا یا همون سیلی، این بار با یه تهدید جدی روبهرو چون یه جادوگر خطرناک داخل قصر آزاده! جادوگر میتونه به راحتی هر کسی رو که خواست بکشه. ولی سیلی راهروهای
خیلی خوب بود داستان خوب بود سیر داستانی خیلی خوبه داستان درباره اینه که میخوام آرکرایت که از زندان فرار کرده رو دستگیر کنند و در همین حین ماجرا های زیادی رو پشت سر میگذارند. داستان افت نداشت به نظر من
پس پوگ چی!؟
عالییییی
کتاب عالی هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید و داستان ماجرای دختر به نام سیلی رو روایت میکنه که تو یک قصر همراه دو برادر و یک خواهر و مادر و پدرش زندگی میکنه اکرایت یک جادوگر تقریبا پانصد ساله هست که آنها
کتاب خیلی خوبیه حتما بخونیدش ☺
توصیه می کنم عالی بهترین کتاب است خیلی خوبه حتما حتما بخونید من که عاشقشم خیلی جذابیت داره در حالی که من در ۳ روز این کتاب رو تمام کردم آنقدر دوست داشتم