دانلود و خرید کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد دوم جسیکا دی جورج ترجمه نیلوفر امن‌زاده
تصویر جلد کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد دوم

کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد دوم

معرفی کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد دوم

کتاب چهارشنبه‌ها جلد دوم از مجموعه قصر شگفت‌انگیز نوشته جسیکا دی جرج و ترجمه نیلوفر امن‌زاده است. مجموعه قصر شگفت انگیز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه قصر شگفت انگیز

داستان در یک قصر شگفت‌انگیز می‌گذرد. این قصر یک قصر درخشان با یک ویژگی خاص و متعلق به خانواده سلطنتی است. پادشاه درخشان هفتادونهم ساکن این قصر است و دخترش سیسلیا، قهرمان داستان‌های این مجموعه.

دلیل شگفت‌انگیز بودن قصر هم این است که هروقت حوصله‌اش سرمی‌رود یکی دوتا اتاق به خودش اضافه می‌کند و این اتفاق هم معمولا وقتی می‌افتد که پادشاه مشغول شنیدن درخواست‌های مردم است.

روزی پدر و مادر سیسلیا به یک مراسم سلطنتی می‌روند اما دیگر به خانه برنمی‌گردند. آنها به طرز مشکوکی ناپدید می‌شوند و طولی نمی‌کشد که چند مهمان ناخوانده از کشورهای همسایه به آنجا می‌آیند و تهدید می‌کنند که قصر جادویی را تصرف خواهند کرد. حالا سیسلیا باید قبل از آن که خیلی دیر شود از خود و خواهر و برادرهایش محافظت کند.

قصر درخشان و شاهدخت سیسیلیا و خواهر و برادرهایش در این مجموعه پر از اتفاق و ماجراجویی برمی‌گردند تا رمان پرفروش جسیکا دی جورج، به مجموعه ‌کتابی جذاب تبدیل شود.

خواندن کتاب مجموعه قصر شگفت انگیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این مجموعه‌اند.

بخشی از کتاب قصر شگفت انگیز؛ جلد دوم

یک هفته گذشته بود و هنوز بران به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد به زره یا اسلحه‌هایی که توی تالار جدید بودند، دست بزند. یکی از پادوها سعی کرده بود به بران کمک کند یک‌دست لباس آهنی را برای بررسی راحت‌تر روی میزی بگذارد، ولی آذرخشی از قسمت بالاتنهٔ زره به دست‌هایش خورده بود و آن‌ها را تا چند ساعت بی‌حس کرده بود. بعد از این اتفاق، بران اعلام کرد تا وقتی که همه‌چیز را آزمایش نکرده، هیچ‌کس اجازه ندارد بدون نظارت او به تالار برود.

رالف هیجان‌زده گفت: «کدوم زره بود؟»

قصر در روز تولد ده‌سالگی شاهزاده‌درخشانِ جوان‌تر، تصمیم گرفته بود که او را وارث تاج‌وتخت کند. او با وجود مسئولیت‌های سنگینی که داشت، همیشه آمادهٔ تفریح بود و سیلی امیدوار بود که رالف یک راه مخفی به تالار زره‌ها پیدا کند و او را هم با خودش ببرد.

بران گفت: «تو کاری به این چیزها نداشته باش.»

سیلی پرسید: «کارِ این نیزه چیه؟» دست‌هایش را پشتش برده بود و تا جایی که جرئت داشت، خم شده بود روی یک نیزهٔ طلایی دراز.

بران با اخم‌وتَخم گفت: «به دخترهایی که نزدیک بهش نفس بکشن، شوک می‌ده.»

سیلی پرید عقب، ولی بعد برای بران شکلک درآورد و گفت: «بدجنس!»

رالف با لحنی جدی گفت: «پدر گفت بیام اینجا تا ببینم تو چیزی لازم داری یا نه. دلیل دیگه‌ش هم این بود که امیدوار بودم اگه تو شمشیر یا کلاه‌خود جادویی نامرئی‌کننده پیدا کرده باشی، اول به من نشونش بدی.» بعد با اشتیاق دست‌هایش را به هم مالید.

بران گفت: «بله! یه چیزی احتیاج دارم. و نه! از شمشیر جادویی خبری نیست.» و چیزهایی را توی دفترش یادداشت کرد.

سیلی گفت: «چی لازم داری؟» و جلو آمد تا به پایه‌ای نگاه کند که زرهی از جنس پولک‌های چوبی رویش قرار داشت.

بران گفت: «می‌خوام پوگ پَری از روستا بیاد. و می‌خوام که شماها به هیچی دست نزنید.» بعد آه کشید و با مهربانی گفت: «نمی‌خوام بداخلاق باشم سیلی، ولی بعضی از این چیزها ممکنه با یه‌بار دست‌زدن، شما رو بکشن.»

رالف سوتی زد و دست‌هایش را برد پشتش.

سیلی گفت: «من فقط یه سؤال دارم. خب، راستش دوتا. یک: با پوگ چی‌کار داری؟ و دو: اژدها واقعیه؟»

تابستان سال قبل که بران و پدر و مادرشان گم شده بودند، پوگ خیلی کمکشان کرده بود، ولی به‌هرحال پسر سربه‌هوا و درست‌نشدنی‌ای بود. یا مشغول دعواکردن و سربه‌سر گذاشتن با روستایی‌ها بود، یا توی قصر می‌پلکید و لایلا را مسخره می‌کرد.

بران گفت: «پوگ شاگرد آهنگریه. فکر کردم شاید بتونه کمکم کنه بفهمم اینا با دست درست شدن یا روش‌های جادویی. و نه! اژدها واقعی نیست.»

«هیچ‌وقت واقعی نبودن؟ شاید قبلاً وجود داشتن، ولی بعدش منقرض شدن.»

«نه.» بران حواسش پرت بود. با دیدن علامت‌های عجیب‌وغریبی که روی قاب‌سینهٔ زره کشیده شده بود، چشم‌هایش را تنگ کرد. «اژدها افسانه‌ست. همیشه افسانه بوده.»

سیلی پرسید: «پس چه‌جور حیوونی می‌تونه تخمی بذاره که اندازهٔ کدوتنبله؟»

رالف گفت: «این شد سه‌تا سؤال.»

بران هم‌زمان پرسید: «معماست؟ تخم هیچ حیوونی اون‌قدر بزرگ نیست. حتی رخ۱های سرزمین گراث.»

رالف جا خورد. «رخِ شطرنج؟ توی گراث مهره‌های شطرنج تخم می‌ذارن؟»

بران توضیح داد: «نه‌خیر! رخ یه جور پرندهٔ بزرگ درنده‌ست. از لولاث درباره‌ش بپرس؛ فقط قبلش حتماً پوگ رو خبر کن!»

بران پشتش را به سیلی و رالف کرد که نشان دهد نمی‌خواهد بهشان محل بگذارد تا بتواند به کارهای جادوگری‌اش برسد. رالف آرنج سیلی را گرفت و دوتایی همین‌طور که حواسشان بود دستشان به چیزی نخورد، از تالار بیرون رفتند.

توی راهرو، رالف نفس راحتی کشید. گفت: «خیلی عجیبه! کل تالار پر شده از 

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۵/۲۹

یه مجموعه فوق العاده عالی و دوست‌داشتنی💫☘️ کاش صفحاتش بیشتر بود😢✌🏻💞

zeynab
۱۴۰۰/۰۲/۲۵

محشرههههه . من عاشق کتاب هایی ام که هم تخیلی باشه و هم ماجراجویانه و این کتاب واقعا آدم جذب خودش میکنه ...

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۳/۲۲

مجموعه ی قصر شگفت انگیز واقعا قشنگ‌ و دوست داشتنیه:)🥺🍭

sana
۱۴۰۱/۱۰/۱۲

خیلی داستان زیبا بود متن روان بود و ترجمه خوبی داره و خیلی هم جذابه که خواننده رو وادار می‌کنه که ادامه بده.دلستان درباره سیلی هست که قصر بو اون یه گریفین داده و در مورد جادوگر عجیبی که به

- بیشتر
🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۶/۱۰

این کتاب محشره‌! البته اولاش‌ خیلی تعریفی نداشت ولی آخرش فوق العاده هیجانی شد🙂 حتما بخونید :)

!...!
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

کتاب خوبیه دوستش دارم و از اینکه این ماجرا در داخل یک کتاب تموم نشد خرسندم اینطوری داستان ادامه پیدا میکنه . و خواننده رو وادار به ادامه دادن . بسیار خوب. درسته این جلد خیلی پر ماجرا نبود ولی بنظر من

- بیشتر
hedyeh
۱۴۰۲/۱۱/۲۷

عالی عالی حتما بخونید کتاب خیلی خیلی خوبی هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید

avin
۱۴۰۰/۰۱/۲۹

بهترین کتاب عمرم بود

E.H.B.R.A.M
۱۴۰۲/۰۱/۲۵

خیلی خوببببب بود عاشقش شدم

hadi hadi
۱۴۰۲/۰۱/۲۴

کتاب بی نظیری هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید ♡♡ ماجرا از این قرار هست که قصر دچار مشکلاتی می‌شود و مثل همیشه نیست و حالا سیلی و خانواده اش دارند سعی می‌کنند تا متوجه بشوند چرا حال قصر خوب نیست

- بیشتر
وقتی دستش به کتابی می‌رسید، به این آسانی‌ها نمی‌شد آن را از چنگش درآورد.
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
می‌فهمید چه حسی دارد که همه فکر کنند تو را می‌شناسند و می‌دانند چه چیزی دوست داری و چه چیزی می‌خواهی، ولی تو چیزهای دیگری بخواهی و دلت بخواهد متفاوت باشی.
فاطیما
. کف اتاق مثل یک کاسه به طرف وسط شیب داشت، وسط کاسه لانه‌ای بود از جنس خزه و شاخه‌های کوچک، و وسط لانه هم تخم نارنجی درخشانی قرار داشت که هم‌رنگ و هم‌اندازهٔ کدوتنبلِ رسیده بود. سیلی با اشتیاق به آن خیره شد. «واقعاً درست می‌بینم؟»
Sani and Eli
«واقعاً فکر می‌کنی می‌تونم راحت بخوابم وقتی خواهر کوچیکم پشت یه گریفینِ بچه‌سالِ ناشی سوار شده و وسط آسمونه؟» قیافهٔ بران رفت توی هم.
hadi hadi
«ولی روفوس هنوز به اندازهٔ کافی قوی نیست که به دو نفر سواری بده. تازه، جز من به کسی اجازه نمی‌ده پشتش بشینه.» «اگه قصر یه روزی یه تخمِ دیگه ظاهر کنه...» سیلی گفت: «باید پشت سر پوگ و بران توی صف وایسی
S.b

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان