دانلود و خرید کتاب سیاهاب جویس کارول اوتس ترجمه مهدی غبرایی
تصویر جلد کتاب سیاهاب

کتاب سیاهاب

انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سیاهاب

کتاب سیاهاب نوشتهٔ جویس کارول اوتس و ترجمهٔ مهدی غبرایی است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «ادبیات امروز» این نشر و یک رمان خارجی است.

درباره کتاب سیاهاب

جویس کارول اوتس در کتاب سیاهاب داستان دختری ۲۶ساله را روایت کرده است. این دختر ۲۶ساله «کِلى کلیهر» نام دارد و به جشنی دعوت شده است. در جشن کِلى کلیهر با سناتوری آمریکایی آشنا می‌شود. پس‌از این دیدار همه‌چیز دچار تغییر و تحول می‌شود. کتاب «سیاهاب» افتخارات زیادی را برای جویس کارول اوتس به ارمغان آورده است؛ نامزد جایزه‌ٔ «پولیتزر» برای بهترین کتاب داستانی در سال ۱۹۹۳ و قرارگرفتن در فهرستی موسوم به «۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید». نویسنده این رمان را بر پایهٔ یک حادثهٔ تاریخی مشهور و در دو بخش و ۳۲ فصل نگاشته شده است. رمان «سیاهاب» رمانی پر از تعلیق است و تا لحظات پایانی داستان خواننده را با خود همراه می‌کند.

خواندن کتاب سیاهاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیاهاب

«جز این‌که: در میان نورهای خیره‌کننده ناگهان او را روی برانکارد چرخداری می‌بردند، خوابانده به پشت و بسته به تسمه‌ها در میان نورها و چشمان غریبه‌ها و آن بوی تند بیمارستان آب سیاه را از ریه‌هایش با تلمبه در می‌آوردند، آن گنداب مسموم را از معده‌اش از رگ‌هایش، در می‌آوردند، موضوع سر چند دقیقه بود! چند ثانیه! یک دسته‌شان، خدمهٔ یک اتاق اورژانس، بیگانه با دختر رو به مرگ اما چنان دلبسته به نجاتش که خیال می‌کردی یکی از خودشان است که به او تنفس مصنوعی می‌دهند و چه با عجله! چه بی‌تردید! می‌کوشید برای‌شان توضیح دهد که به هوش است، هوشیار بود، لطفآ اذیتم نکنید، چه ترسناک بود آن گیره‌هایی که او را سخت روی میز نگه می‌داشتند و دست‌های دستکش‌پوش کسی که نمی‌دید سرش را محکم گرفته بود و لوله را به زور از گلویش پایین داده بودند، لولهٔ زشت کلفت که خیلی دراز بود، خیلی دراز، باورتان نمی‌شود چه‌قدر دراز و چه دردی دهانش را، گلویش را، خراش می‌داد و چنان خفقان‌آور بود که دلش می‌خواست قی کند و نمی‌توانست قی کند، دلش می‌خواست جیغ بزند و نمی‌توانست جیغ بزند و در گیرودار تشنجی قلبش از جا کنده شد و از حرکت ایستاد و او مرد، داشت می‌مرد ولی آن‌ها هم آمادگی داشتند، البته که آمادگی داشتند، آن‌ها که از این مبارزه جان گرفته بودند آمادگی داشتند و حتی یک تپش قلب خطاکارش را نادیده نمی‌گرفتند با شوک الکتریکی نیرومند آن را برانگیختند. آها! آره! خوب! باز! آره! و دختر رو به مرگ جان گرفت، جنازهٔ زن جوان باز جان گرفت، ظرف پنج ثانیه قلب باز تلمبه کردنش را از سر گرفت و اکسیژن باز به مغزش رسید و پوست مرمریش باز رنگ گرفت، رنگ زندگی: از گوشهٔ چشم‌ها اشک سرازیر شد: و این زندگی از مرگ باز آمد: زندگی او.

نگذار لیزا بمیرد، خدای مهربان نگذار بمیرد، نگذار نگذار در اتاق بیرونی منتظر بود، او و عده‌ای دیگر، خدایا خواهش می‌کنم در آن جوّ عصبی متقابل آرام‌شان سه چهارتایی، دخترهای تالار خوابگاه و دخترهای هم‌اتاقش که فقط چند سال بزرگ‌تر بودند، کلی کلیهر کسی بود که دیده بود لیزا گاردینر در دستشویی افتاده، کلی کلیهر کسی بود که جیغ‌کشان به سوی اتاق‌های خوابگاه دویده بود، حالا در اتاق انتظار آن‌سوی اتاق اورژانس بیمارستان برانکسویل بیدار بودند و از دیدن این‌که یکی از آن‌ها را بی‌هوش و با چشم‌های باز دهانِ باز و انگار که غش کرده باشد پیچ و تاب‌خوران و آب از لب و لوچه روان روی برانکارد می‌برند چه یکه‌ای خورده بود و چه ضربهٔ روحی به آن‌ها وارد شده بود و کلی کلیهر خیره خیره، انگشت در دهان، فکر کرده بود چرا زندگی لیزا نیست فقط... زندگی است می‌دید مثل آبی که از دستشویی پایین برود از او می‌کاهد و شاید هم‌اکنون مرده باشد و آیا می‌توانند زندگی را به او برگردانند؟

توانستند و کردند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۱۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۷۰%
تومان