کتاب فلسفه هنر میشل فوکو
معرفی کتاب فلسفه هنر میشل فوکو
کتاب فلسفه هنر میشل فوکو؛ تبارشناسی مدرنیته نوشتهٔ جوزف تنکی و ترجمهٔ مجید پروانه پور است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فلسفه هنر میشل فوکو
نوشتههای فوکو دربارهٔ هنر غربی، در بهترین حالت، قطعاتی است پراکنده دربارهٔ آثار، هنرمندان و مدیومهایی گوناگون که فیلسوف بارقههایی از افکار بنیادین خویش را نیز در آنها دمیده و در بدترین حالت، نوشتهها یا سخنرانیهایی است ذوقورزانه که به مناسبت رویدادها یا رفاقتهایی نوشته یا ایراد شدهاند و با تفکرات اصلی فیلسوف در حوزههای دیگر، اگر نگوییم ارتباطی ندارند، اینقدر هست که ارتباط چندان منسجمی هم برقرار نمیکنند. چون سخنرانیهای فوکو دربارهٔ هنر غربی پراکندهاند و همان سخنرانیاش دربارهٔ مانه نیز فقط از قضای روزگار است که ضبط شده و از دستبُرد جان به دربرده است ــ و خود یکی از مجموعهسخنرانیهایی است که فوکو در گوشهوکنار دنیا، در میلان، نیویورک، توکیو، فلورانس و تونس، ایراد کرد بیآنکه دغدغهٔ ثبتوضبطشان را داشته باشد ــ باید هشیار بود و به این صرافت نیفتاد که با تکیه بر این سخنرانیها و نوشتههای پراکنده میتوان به ارائهٔ مباحثی منسجم دربارهٔ وجه گستردهتر اندیشهورزی فوکو دربارهٔ هنر دست یافت. آنچه مایهٔ نگرانی است آن است که در تلاش برای ساختن و پرداختن چیزی در قامت «فلسفهٔ هنرِ» فوکو بهیکباره از کیفیت پارهپارهٔ مباحث او غافل شویم و به دام این گمان بیفتیم که از این نوشتهها راهی جستهایم به تفکر سامانمند وی دربارهٔ هنر.
جوزف تنکی کار خود را دقیقاً از همین جا آغاز میکند: اتصال میان این قطعات و پارهنوشتهها با تفکرات فراگیرتر فوکو در کتابهای آغازینش و نیز نسبت اینها با تبارشناسیِ مدرنیتهٔ اروپایی در سپهر هنر. تنکی در قامت فیلسوفی جوان در سنت فلسفهٔ امریکایی، که یک دههٔ گذشته را به پژوهش در فلسفه و زیباشناسی گذرانده، در اینجا به فیلسوفی از سنت قارهای میپردازد و میکوشد با تحلیل و بسط نوشتهها و مدعیات فوکو نشان دهد که در اواسط قرن نوزدهم و با تابلوهای مانه گسستی در سنت دیرینهٔ کواتروچنتو به وقوع پیوسته است که فعالان آن خواهان کنار زدن بازنمایی و پرداختن به خود نقاشی و مقتضیات و مصالح مادی و غیربازنمایانهٔ آن بودهاند. این البته نه مدعایی جدید است و نه تنکی نخستین کسی است که بدان توجه داده است. پیشتر گری شاپیرو، در کتاب دیرینهشناسیهای بینش: آرای فوکو و نیچه در باب دیدن و گفتن، به کموکیف و پیامدهای نگاه پسابازنمایانه پرداخته بود. بااینحال، محتوای کتاب فلسفه هنر میشل فوکو، ضمن وجوه اشتراکی که با پژوهشهای مشابه دارد، از آنرو که نویسندهاش میکوشد میان تأملات پسابازنمایانهٔ فوکو با منظر اخلاقی حاکم بر کردوکار هنرورزانه در واپسین نوشتههای او پل بزند، حامل ابعادی تازه است. از این حیث، فصل پایانی کتاب را چهبسا بتوان بیشترین مساهمت تنکی به مبحث فلسفهٔ هنر فوکو دانست.
جوزف تنکی خود درمورد نوشتن کتاب اینگونه میگوید: «این کتاب در کالج بوستون پا گرفت؛ جایی که پیشنویس آغازین آن به عنوان رسالهٔ دکترایم در دانشکدهٔ فلسفه ارائه شد. آن رساله تلاشی بود برای درآمیختن علاقهٔ نوشکفتهٔ حرفهایام به فوکو با تعلقخاطر شورآمیزم به هنرهای تجسمی. استاد راهنمایم جیمز برنائر. اس. جی بود که در اواخر دههٔ هفتاد و اوایل دههٔ هشتاد شاگرد فوکو بود و پژوهشش دربارهٔ فوکو با عنوان نیروی گریز میشل فوکو موجب تثبیت اهمیت پروژهٔ فوکو برای فلسفه شد و تا به امروز در میان کتابهایی که به زبانهای گوناگون نوشته شدهاند همچنان یکی از بهترین مطالعات انجامگرفته دربارهٔ امهات پیشرفت فکری فوکوست. من درحالحاضر مشغول استفاده از سخنرانی ۱۹۷۹ ـ ۱۹۷۸ فوکو با عنوان تولد زیستسیاست هستم تا از طریق آن به فهم شکلگیری سیاسی و اقتصادی آن چیزی بپردازم که نولیبرالیسم خوانده میشود؛ یعنی همان عقلانیت مبتنی بر ابزار ـ هدفی که، بنا به باور بسیاری، جوامع غربی را در دههٔ هشتاد از بیخوبن متحول کرد. این کتاب سپس و طی چند سال آغازین فعالیتم در مقام استادِ چلستی در زمینهٔ زیباشناسی و فلسفه در کالج هنرهای کالیفرنیا در سانفرانسیسکو تکمیل شد.»
خواندن کتاب فلسفه هنر میشل فوکو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فلسفه هنر میشل فوکو
«میشل فوکو، در سالهای پایانی حیاتِ کاریِ خارقالعاده اما بسیار کوتاهش، تلاشهای بسیاری کرد تا مواضع خود را روشن کند و دغدغههای فکریاش را به مقتضیات روز پیوند بزند. نکتهٔ درخور توجهی که با خواندن آخرین مصاحبهها، نوشتههای پراکنده و مطالب روششناختی فرعیتر او به چشم میآید ضرورت روزافزونی است که او برای ارائهٔ طرحی کلی از اهمیت بالقوهٔ تحقیقاتش احساس میکرد، بهویژه هنگامی که موضوع بحث را عوض میکرد و به بحثهای تخصصی و عمیقتر دربارهٔ فلسفهٔ باستان میپرداخت. بهسادگی میتوان دید که فوکو به این امر گرایش دارد که انگیزههایش را شفاف بیان کند و به ما نشان دهد که پژوهشهایش بیارتباط با وضعیت معاصر نیستند. یکی از مؤثرترین صورتبندیهایی که او از آثار خویش به دست میدهد آن است که میتوان کارهایش را به منزلهٔ «هستیشناسی خودمان» فهمید. بنا به توضیحات او، چنین کنکاشی را باید نه از طریق تأمل در ماهیتِ انسان بلکه از راه بازسازی تاریخ اکنون، یعنی سلسلهگفتمانها، کردوکارها، رویدادها و پیشامدهایی که مدرنیته را شکل دادهاند به انجام رساند.
فوکو در جستوجویی بیوقفه در پی یافتنِ شرایطِ تاریخیِ دیدگاهِ خویش، به متنی کوتاه از کانت به نام «روشنگری چیست؟» میرسد. وی در درسگفتار سال ۱۹۸۳ با عنوان حکمرانی بر خود و بر دیگران، و همچنین در جستاری که عنوان آن تکرار عنوان نوشتهٔ کانت است، به ترسیم قسمی خودنگاره دست میزند. بنا به گفتهٔ او، در متن کانت مسئلهٔ کیستی ما در هستیمان به صورتی مطرح میشود که به لحاظ تاریخی متمایز است و بیانگر یکی از معدود مواردی است که تفکر فلسفی صراحتاً در تماس با رویدادهای پیرامونیاش قرار میگیرد. فوکو، در خوانش خویش، میان دو جریان فلسفی که هر دو از کانت نشئت میگیرند و هر دو نیز «انتقادی» اند فرق میگذارد. سنت نخست به تجزیهوتحلیل شرایطِ صادق دانستن امور میپردازد؛ سنتی که مطابق است با پژوهشهایی که در فلسفهٔ تحلیلی رواج دارند. سنت دوم، که فوکو خود را متعلق به آن میداند، سنتی است که میآزارد، درد را تشخیص میدهد، و میکوشد سیمای اکنون را دگرگون سازد. این سنت در واقع شکلی از تفکر است که به تحلیل این موضوع میپردازد که حوزههای تجربه به لحاظ تاریخی چگونه شکل میگیرند و چگونه به پیداییِ ارزشهایی خاص و مواضعی ممکن در درون این حوزهها منجر میشوند. آنچه در این سنتِ «انتقادیِ» دوم جنبهٔ اساسی دارد آن است که این سنتْ فلسفه را به اکنونیت [و فعلیت] مرتبط میسازد و این کار را بدون جا دادنِ اکنون در چارچوبی غایتمند انجام میدهد. آنگونه که فوکو در متن خود دربارهٔ روشنگری توضیح میدهد، کانت توانست مسئلهٔ اکنونِ خویش را طرح کند اما این کار را نه آنگونه که غالباً انجام میشود ــ یعنی از راه مقایسهٔ آن با دورههای دیگر، پیشینیانِ فناناپذیر یا آیندهٔ پیشِ رو ــ بلکه از راه پژوهشی مستقیم دربارهٔ اکنون انجام داد. فوکو: «کانت در متنی که دربارهٔ روشنگری نوشته فقط به مسئلهٔ واقعیت معاصر میپردازد.»
مدرنیته لباسی بود که این شیوهٔ نوین فلسفهورزی در پوشش آن تجلی یافت؛ شیوهای که به فلسفه امکان داد تا جهانِ پیرامونِ خویش را به مسئله تبدیل کند. «فلسفه به منزلهٔ سطحِ ظهور یک اکنونیت، فلسفه به منزلهٔ پرسشگری از معنای فلسفیِ آن اکنونی که فلسفه بدان تعلق دارد،… این است آنچه… معرف فلسفه به عنوان گفتمانِ مدرنیته، به عنوان گفتمانی در باب مدرنیته، است.» (GSA۱, ۱۴) به همین دلیل، فوکو مدرنیته را، بیش از آنکه یک دوره بداند، یک خلقوخو یا نگرش میشمارد: برقراری رابطه با اکنونِ خویش است که به ما امکان میدهد حباب این اکنون را بترکانیم، آن را بیگانه سازیم و در معرض تحلیل فلسفی قرار دهیم. باز هم به همین دلیل است که فوکو مفهوم مدرنیته را مفهومی اساسی برای درک شکلهای مختلفِ تحلیلی که خود به کار میبست میداند. فوکو با منتسب کردن خویش به سنت انتقادیِ دوم توضیح میدهد: «مسئله تحلیلِ صدق نیست، بلکه… مسئله آن چیزی است که میشود نام هستیشناسی اکنون، هستیشناسی اکنونیت، هستیشناسی مدرنیته و هستیشناسی خودمان را بر آن نهاد.» (GSA۱, ۲۲) پیشنهاد فوکو در پاسخ به پرسشِ «روشنگری چیست؟» آن بود که این پرسشِ کانتی را به کوششی تبارشناختی بدل کنیم؛ کوششی که فقط به بازگویی قصهٔ کیستی ما نمیپردازد، بلکه در نقاطی استراتژیک دست به مداخلهگری میزند تا بدین طریق پیچیدگیِ پیکربندیهای نوین را تسهیل کند. «خلاصه بگویم، هدف این است که نقدی را که به شکل محدودسازیِ ضروری اجرا میشود متحول کرده و آن را به نقدی عملی تبدیل کنیم که شکل نوعی برگذشتن [از یا رفع موانعِ] ممکن را به خود بگیرد.» (WE, ۳۱۵) بنا به توضیحات فوکو، چنین تاریخی حقیقتاً «انتقادی» خواهد بود، چرا که هم تحلیلی است از آن محدودیتهای تاریخیای که ما را شکل دادهاند و هم حاوی تجربهورزیهای لازم برای فایق آمدن بر این محدودیتهاست.»
حجم
۵۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۵۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه