دانلود و خرید کتاب یه جا برام نگه دار سارا ویکس ترجمه میترا امیری
تصویر جلد کتاب یه جا برام نگه دار

کتاب یه جا برام نگه دار

معرفی کتاب یه جا برام نگه دار

کتاب یه جا برام نگه دار نوشته سارا ویکس و ترجمه میترا امیری است. کتاب یه جا برام نگه دار را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب یه جا برام نگه دار

جو و راوی در دو سرزمین بسیار دور متولد شده‌اند اما حالا هم‌مدرسه‌ای هستند. راوی اهل هندوستان است و تازه به آمریکا آمده. او در هند بسیار دانش‌آموز باهوش و موفقی بوده اما کسی در آمریکا متوجه لهجه او نمی‌شود. جو یک دانش‌آموز آرام است که به دلیل اختلال شنوایی نمی‌تواند با کسی دوست شود. آن دو خیلی به هم نزدیک نیستند اما حضور یک قلدر در مدرسه که هر دو را اذیت می‌کند آنها را به هم نزدیک می‌کند. حالا باید با هم حساب قلدر را برسند. کم‌کم جو و راوی به بهترین دوست‌های هم تبدیل می‌شوند. 

کتاب یه جا برام نگه دار روایت دوستی است و اینکه آدم‌ها با تفاوت‌های زیاد هم می‌توانند بهترین دوست‌های هم باشند.

خواندن کتاب یه جا برام نگه دار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب یه جا برام نگه دار

بیشتر آمریکایی‌ها نمی‌توانند اسم من را تلفظ کنند.

اولین روز مدرسهٔ جدیدم، معلمم، «خانم بیم» شجاعت به خرج می‌دهد و می‌خواهد اسمم را تلفظ کند.

همان‌طور که سعی می‌کند آن را بخش کند، ابروهایش در هم می‌رود و می‌گوید: «سور-یان-یای-نای»

آرام می‌گویم: «سو-ری-یا-نا-را-یا-نان.»

دوباره تلاش می‌کند، اما بهتر نمی‌شود.

با خنده می‌گوید: «باید روش کار کنم.»

من هم می‌خندم.

«سوریانارایانان» فامیلی من است. اسم کوچکم «راوی» است. راوی تلفظ می‌شود؛ با یک «را» ی آرام و «ویِ» محکم. این اسم در زبان سانسکریت به معنی «خورشید» است. در آمریکا، مردم من را «را-وی» صدا می‌زنند، با تکیه بر هجای اول؛ که این اصلاً معنی ندارد.

آمّا بیشتر وقت‌ها به من یادآوری می‌کند که «صبر یک فضیلت است.»

او معتقد است با گذشت زمان کم‌کم مردم یاد می‌گیرند چطور اسم ما را صحیح تلفظ کنند. مادربزرگم به او می‌گوید که به همین خیال باشد!

ما چند ماه پیش – دقیق‌تر بگویم ۱۳ مِی- به شهر همیلتون در ایالت نیوجرسی اسباب‌کشی کردیم. به قول بقیه من یک مهاجر تازه‌وارد هستم. پدرم در شرکت آی‌تی اش در بَنگلور ترفیع گرفت. به خاطر همین هم آن‌ها او را به آمریکا فرستادند. در هند، آمّا و آپّا و من در خانهٔ خودمان زندگی می‌کردیم؛ با یک آشپز و یک باغ بزرگ. حتی یک راننده هم داشتیم که ما را هرجا می‌خواستیم، می‌بُرد. پدربزرگ و مادربزرگم در آپارتمان خودشان در همان دور و اطراف زندگی می‌کردند. حالا همهٔ ما توی یک خانهٔ شهری زندگی می‌کنیم؛ در محله‌ای به نام «همیلتون میوز.»

اینجا توی آمریکا اوضاع با هند خیلی فرق دارد. آپّا با قطار سر کار می‌رود. از آشپز هم دیگر خبری نیست؛ برای همین آمّا مجبور است خودش همهٔ وعده‌ها را آماده کند. خانهٔ جدیدمان از خانهٔ قدیمی‌مان خیلی کوچک‌تر است. طبقهٔ بالا فقط یک دست‌شویی دارد که من و پدربزرگ و مادربزرگم شریکی از آن استفاده می‌کنیم. خیلی اذیت نمی‌شوم، غیر از وقت‌هایی که پریپّا دوست دارد حمامش را طول بدهد و پریمّا شب‌ها دندان‌هایش را توی لیوان کنار روشویی می‌گذارد.

وقتی خیلی کوچک بودم انگلیسی را یاد گرفتم. توی خانه بیشتر انگلیسی صحبت می‌کنیم و من هم به مدرسهٔ انگلیسی‌زبان می‌رفتم؛ اما نمی‌دانم چرا مردم نیوجرسی در فهمیدن حرف‌هایم مشکل دارند. دارم تلاش می‌کنم یاد بگیرم چطور زبانم را در دهانم بچرخانم تا بیشتر شبیه آمریکایی‌ها باشم.

مادربزرگم از این کار خوشش نمی‌آید. به من می‌گوید: «به چیزی که هستی افتخار کن و یادت باشه از کجا اومدی. اگه حواست رو جمع نکنی، تو هم می‌شی یکی از اون‌ها. پدربزرگت توی مزرعهٔ چایی جون نکَند که نوهٔ یکی‌یه‌دونه‌ش این‌جوری گستاخ و خپل و گوشتِ‌گاوخور۱ بشه.»

فکر نکنم پریمّا از آمریکا خوشش بیاید.

اسم مدرسه‌ام در هند «ویدیا مندیر» بود که یعنی «معبدِ دانش». مدرسهٔ جدیدم «مدرسهٔ ابتدایی آلبرت انیشتین» نام دارد. پریمّا دل توی دلش نیست که به همهٔ دوستانش در هند پز بدهد که نوه‌اش در مدرسه‌ای قبول شده که اسم یک نابغهٔ علمی روی آن است.

من نابغهٔ علمی نیستم؛ اما دانش‌آموز خوبی هستم. درس‌های مورد علاقه‌ام ریاضی، انگلیسی و ورزش‌اند؛ مخصوصاً کریکت.

خانم بیم بعد از حضور و غیاب می‌گوید: «پسرها، دخترها! به شاگرد جدیدمون «را-وی» خوشامد بگین! اون این همه راه از هند اومده پیش ما! هیجان‌انگیز نیست؟»

خانم بیم قدکوتاه و گرد است. وقتی لبخند می‌زند ابروهایش می‌روند توی همدیگر.


𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۳۹۹/۱۲/۲۳

محشر بود💕🌻 من خیلی دوستش داشتم❤️🌈

a Booker
۱۴۰۰/۰۳/۲۵

خیلی قشنگ بود. این نوع کتاب ها خاطرات بچه هایی که مشکل دارند، یا نمی تونند با مشکلاتشون کنار بیان هست. شاید برای بعضی ها داستان هایی که توشون اتفاق خاصی نمی افته قشنگ نباشه. ولی من خودم از این کتاب خوشم اومد. کتاب

- بیشتر
" بِـیلـی! "
۱۴۰۲/۰۷/۲۸

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 🎻✨️___ مطالعه نسخه فیزیکی ___✨️🎻 کتاب خوبیه برای وقت های آزاد، هپینطور میتونید تو این کتاب با دستور پخت چند نوع دسر و غذای هندی و واژه های کاربردی آنها آشنا بشید. همانطور که دوستان

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۲۲

راوی اهل هندوستانه و دانش اموز زرنگ و باهوشیه جو پسر ارامیه که اختلال شنوایی داره این دو پسر با اخلاق های متفاوت و نژاد های متفاوت قراره باهم همکلاسی بشن ایا میشه باهم دوست بشن؟!

• Strawberry🍓
۱۴۰۲/۰۴/۱۹

به عنوان یه کتابِ رئال خدایی کتاب خوبی بود موضوعش خیلی عادی و سطحی بود ولی نویسنده ها جوری کرکترا و فضارو ساخته بودن که قشنگ باهاش حس میگرفتی. یکی از مزیتاش اول شخص بودن زبان کتابه و راحت میتونستی با

- بیشتر
sana
۱۴۰۱/۰۴/۳۰

خیلی قشنگ بود من نسخه چاپی رو خواندم حتی نان کاتای هم درست کردم که دستور پختش بعد از واژگانه خیلی خوشمزه بود

Sara 1385
۱۴۰۰/۱۲/۱۰

من عاشق این کتابم... حاضرم 10 بار دیگه هم بخونمش... طرز نوشتن این کتاب خیلی جذاب بود.. و یاد گرفتم ک آدما رو از ظاهر قضاوت نکنیم... همیشه لازم نیس بریم سراغ آدمای معروف.. شاید اونی ک ظاهرش جالب نباشه

- بیشتر
Alaghe Band
۱۴۰۱/۰۸/۰۱

داستان جالبی بود هر چند تحت تاثیر قرارم نداد. واقعا کنجکاوم که تو آمریکا واقعا مدارس این شکلی ان؟یه میدون شکنجه برای بچه ها؟آخه تو همه ی فیلما و کتابا اینجوری نوشته شده😐 من به شخصه تو ایران این حد از خشونت

- بیشتر
Astronaut
۱۴۰۰/۰۵/۱۷

من جلد چاپیش رو دارم ، واقعا کتاب فوق‌العاده ای هست ! بی شک و تردید بخونیدش !.

وامبت بدعنق!
۱۴۰۳/۰۹/۰۲

یه کتاب خوب دیگه🥰😁

آمّا بیشتر وقت‌ها به من یادآوری می‌کند که «صبر یک فضیلت است.»
Urania
این قضاوت‌ها بیشتر وقت‌ها اشتباهه.
seyed
فکر می‌کنند چون با آن‌ها حرف نمی‌زنم، سرد و خشکم. اما درک نمی‌کنند
𝐑𝐎𝐒𝐄
من همیشه خورشید درخشان آمّا و آپّا و مایهٔ افتخار و خرسندیِ پدربزرگ و مادربزرگم بوده‌ام. اما امروز یک چیز خیلی مهم را یاد گرفتم. پیروزی همیشه به معنی درخشیدن نیست. گاهی‌وقت‌ها، پیروزی یعنی سهیم شدن نور با کسی که تمام مدت توی سایه منتظرت نشسته است.
کاربر... :)
با اتفاق‌هایی که افتاد معلوم شد مجبور نیستی برای اینکه منظورت را به کسی بفهمانی، با مشت توی دماغش بکوبی یا بیش‌ازحد احساساتت را به زبان بیاوری. گاهی‌وقت‌ها فقط به این نیاز داری که از یک دوست کمک بخواهی.
کاربر... :)
اما امروز یک چیز خیلی مهم را یاد گرفتم. پیروزی همیشه به معنی درخشیدن نیست. گاهی‌وقت‌ها، پیروزی یعنی سهیم شدن نور با کسی که تمام مدت توی سایه منتظرت نشسته است.
زهره
اینجا تو آمریکا نیازی نیست بچه‌ها وقتی معلم ازشون سؤال می‌پرسه از جاشون بلند بشن
𝐑𝐎𝐒𝐄
خیلی از بچه‌ها بمیرند هم ناهار مدرسه را نمی‌خورند.
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۱۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان