کتاب داشتن و نداشتن
معرفی کتاب داشتن و نداشتن
کتاب داشتن و نداشتن نوشته ارنست همینگوی است که با ترجمه خوب مهدی غبرایی منتشر شده است. کتاب داشتن و نداشتن در زمان انتشار محبوب نبود اما بعدها ارزش واقعی آن برای منتقدان شناخته شد. مهدی غبرایی یکی از بهترین مترجمان زمان حال ایران است که این اثر همینگوی را با نثری روان وخوشخوان ترجمه کرده است. از این کتاب فیلمی به کارگردانی هوارد هاوکز ساخته شد.
درباره کتاب داشتن و نداشتن
هریمورگان، شخصیت اصلی کتاب داشتن و نداشتن است که زندگیاش با قایق ماهیگیری و ماهیهایی میگذرد که صید میکند. بعد از مدتی، آقای جانسون که مشتری چارتر ماهیها بود، او هری را فریب داده و بدون پرداخت پول، ناپدید میشود. هریمورگان، ناچار، دست به قاچاق مهاجران غیرقانونی چینی میزند و در این بین، مرتکب قتل شده و خودش نیز به دست انقلابیها کشته میشود. داشتن و نداشتن، تنها رمان همینگوی است که تماماً در آمریکا رخ میدهد و بهوضوح میشود ردپای بحران اقتصادی سالهای دههی ۱۹۳۰ را در آن دنبال کرد؛ بحرانی با پسلرزههایی بسیار هولناکتر از فقر و تنگدستی. همینگوی در آن سالها، یک فعال اجتماعی به تمام معنا و دشمن سرمایهداری بود. او در جنگهای داخلی اسپانیا شرکت کرد. در آن سالها، گرایشهای مارکسیستی داشت که البته این را میتوان از حال و هوای کلی رمان فهمید. داشتن و نداشتن، شاهکار همینگوی نیست، اما کتابیست آبرومند از نقد اجتماعی و روابط انسانی و اقتصادی خراب که آدمها را به کارهای پیشبینی نشده وامیدارد.
خواندن کتاب داشتن و نداشتن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره ارنست همینگوی
ارنِست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ است. او از نویسندگان بسیار مشهور معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است. او از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، مشهور به وقایعنگاری ادبی شناخته میشود.
ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگهای محبوبش، دولول ساچمهزنی باساندکو، خودکشی کرد؛ خانواده او در ابتدا اعلام کردند که همینگوی مشغول تمیز کردن اسلحه بوده که تیری از آن دررفته و باعث مرگ او شدهاست اما پس از پنج سال همسر وقتش، ماری ولش، به انجام خودکشی توسط همینگوی اعتراف کرد.
نوشتههای همینگوی شامل مضامین عشق، جنگ، سفر، بیابان و از دست دادن است. همینگوی اغلب در مورد آمریکاییهای خارج از کشور مینوشت. یک منتقد درباره میهنپرستی خارج از کشور همینگوی مینویسد: در شش رمان از هفت رمان منتشر شده در طول زندگی او ، قهرمان اصلی این فیلم در خارج از کشور، دو زبانه و دو فرهنگی است.
از مشهورترین آثار او میتوان به رمان پیرمرد و دریا اشاره کرد که یکی از بهترین آثار مینیمالیسم است.
درباره مهدی غبرایی
مهدی غبرایی در سال ۱۳۲۴ در لنگرود در خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد. او فرزند محمد غبرایی و فاطمه محمد راسخی است. دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در لنگرود گذراند. در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفهای به کار ترجمه ادبی پرداخت. برادرانش فرهاد غبرایی و هادی غبرایی نیز مترجمند. مهدی غبرایی تا کنون آثار نویسندگان مشهوری مانند خالد حسینی، ارنست همینگوی، جک لندن، ژوزه ساراماگو و هاروکی موراکامی را به فارسی ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب داشتن و نداشتن
یکی از جوانها از کنج پشت گاری تیر انداخت؛ گلوله به پیادهرو خورد و کمانه کرد. سیاهه با مسلسل دستی تامسُن به خیابان سرک کشید و پشت گاری را از زیر به رگبار بست و راستراستی یکی را ناکار کرد که افتاد طرف پیادهرو و سرش روی جدول ماند، آنجا پیچ و تاب خورد و دستها را روی سرش گذاشت و وقتی سیاهه یک خشاب دیگر توی مسلسل میگذاشت، راننده با مسلسل کوتاه به مجروح تیر انداخت؛ اما تیرش دور بود. میشد دید که از جای گلولهها روی پیادهرو چیزی شبیه برادهٔ نقره ریخته.
جوان دیگر پاهای زخمی را گرفت و او را پشت گاری کشید و دیدم که سیاهه سرش را به طرف سنگفرش خم کرد تا رگبار دیگری به طرفشان شلیک کند. بعد پانچو پیره را دیدم که آمد کنج گاری و پشت اسبی که هنوز سرپا بود، پناه گرفت. از پشت اسب در آمد، صورتش مثل ملافهٔ سفید کثیفی بود، و با لوگر گندهای که در دست داشت راننده را زد؛ لوگر را با هر دو دست گرفته بود که نلرزد. همانطور که میآمد دوبار بالای سر سیاهه و یکبار زیرش را زد. یک چرخ اتومبیل را هم زد، چون دیدم وقتی بادش با فشار در میرود گرد و خاک خیابان را هوا میکند و در دهپایی سیاهه با مسلسل تیری به شکمش زد و گویا این تیر آخری بود، چون دیدم مسلسل را پرت کرد و پانچو پیره سخت از پا درآمد افتاد رو زمین، اما لوگر به دست سعی کرد خودش را جمع و جور کند و نتوانست سر بلند کند و سیاهه مسلسل سبک را که بغلدست راننده به فرمان تکیه داشت برداشت یک طرف کلهٔ پانچو را پراند. عجب کاکاسیاهی!
از اولین بطری که دیدم درش باز است، تندی یک غلپ رفتم بالا و هنوز هم نمیدانم چی بود. همه چیز حالم را گرفته بود. از پشت بار به پشت آشپزخانه لغزیدم و از آن راه رفتم بیرون. از در پشتی رفتم به میدان و حتی یکبار هم به جمعیتی که به سرعت میآمدند جلو کافه نگاه نکردم و از دروازه گذشتم و به اسکله رفتم و سوار قایق شدم.
بابایی که قایق را کرایه کرده بود منتظر بود. ماجرا را بهش گفتم.
این بابا، جانسُن، که قایق را اجاره کرده بود، گفت: «اِدی کو؟»
«بعد از شروع تیراندازی ندیدمش.»
«خیال میکنی تیر خورد؟»
«نه، بابا. گفتم که تیرهایی که تو کافه آمد، خورده به بطریها. آن هم وقتی بود که ماشینها پشت سرشان آمد، وقتی اولی را جلو کافه زدند. با همچو زاویهای میآمدند ...»
گفت: «مثل اینکه خیلی مطمئنی.»
گفتم: «خودم دیدم.»
بعد که سر برداشتم ادی را دیدم که بلندقدتر و شل و ولتر از همیشه به اسکله میآید. طوری راه میرفت انگار همهٔ مفاصلش در رفتهاند.
«این هم از اون.»
حال ادی بد بود. صبحها هیچ وقت سرحال نبود، اما الان حالش پاک خراب بود.
پرسیدم: «کجا بودی؟»
«کف کافه.»
جانسُن پرسید: «تو هم دیدیش؟»
حجم
۱۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
شخصا با داستان و شخصیتهای آن ارتباط برقرار نکردم. صحبتهای یک عده مست چرا باید برای کسی خوشایند باشد؟ از ایرادهای بزرگ داستان، فرم روایت داستان به صورت اول شخص در ابتدای آن است. فرمی که دیگر تکرار نمیشود و جالب
شخصیت پردازی شخصیت پردازیهای ظاهری رمان داشتن و نداشتن پشت هم و مستقیم انجام میشود. مثلا در فصل ششم از بخش سوم نوشته شده: وقتی که هری سوار اتوموبیل شد، به موهای بور و آفتاب سوخته، گونههای استخوانی، چشمان تنگ، بینی شکسته،
عالیه این کتاب
سلام دوستان بنده صرفا بخاطر اسم همینگوی و عضویت رایگان یک هفته ای کتاب رو خوندم .! من زیاد ارتباط برقرار نکردم و بنظرم جزو داستان های خوب همینگوی نیست. ترجمه خوب و روان بود اما از الفاظ زشت زیاد استفاده کرده