کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید
معرفی کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید
نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید رمانی دیگر از میچ آلبوم نویسنده معروف کتاب پرطرفدار «سهشنبهها با موری» است. میچ آلبوم نویسنده آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. نویسندهای مشهور که شاید بیشتر شهرتش به دلیل موضوعهای الهامبخش داستانهایش باشد.
درباره کتاب نفر بعدیای که در بهشت ملاقات میکنید
نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید دنبالهی رمان «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید» آلبوم است. در رمان قبلی یک نیروی تاسیساتی پیر در یک شهر بازی بر اثر سانحهای هنگام نجات دادن یک دختر، میمیرد و قصه با مرگ او آغاز میشود و با پیش رفتن داستان، او به درکی تازه از هستی میرسد. اما این داستان درباره زنی به اسم آنی است و مثل داستان قبلی از پایان شروع میشود. از سقوط آنی از آسمان.
آنی جوان بود و برای همین هیچوقت به پایان فکر نکرده بود. هیچوقت دربارهٔ بهشت فکر نکرده بود. اما هر پایانی، یک آغاز هم هست.آنی پرستار بود و در بیمارستانی نزدیک خانهاش کار میکرد و در همان بیمارستان هم دنیا را ترک کرد، بعد از یک حادثه فجیع و سوزناک، یک ماه قبل از تولد سیویک سالگیاش. او قبلا در کودکی یک بار از مرگ نجات یافته بود. بله درست حدس زدید، آنی همان دختری است که ادی، تعمیرکار مهربان پیر، در شهربازی او را نجات داده بود ؛ او حالا در آستانه ورود به جهانی تازه قرار داشت.
داستان میچ آلبوم از زمان مرگ آنی شروع میشود، او به گذشتهها باز میگردد، کودکی را مرور میکند و مثل ادی پنج نفر را ملاقات میکند. اما آنی به دنیا بازمیگردد چون این بار هم قرار است از مرگ نجات پیدا کند تا زندگی بیافریند.
میج آلبوم با این داستان و داستان ادی تعمیرکار میخواهد به ما بگوید: هر پایانی یک آغاز دیگر است، فقط در آن لحظه ما از آن بیخبریم. مهم نیست از چه می ترسیم و چه از دست میدهیم، بهشت پاسخ تمام سوالهای زمینی ما است.
میج آلبوم در این اثر سعی میکند وجه دیگری از بهشت را به ما نشان دهد، وجهی به نام آگاهی از چراهای زندگی. بهشت در کتاب آلبوم جایی است که انسان سبکبار میشود، دلیل اعمال افراد را درمییابد و میتواند آنها را بهراحتی ببخشد. هنگامی که ذهن، آگاه شده و کینهها برطرف میشوند، رسیدن به بهشت آسان و ممکن خواهدشد.
خواندن کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات داستانی به ویژه کسانی که به داستانهای معنوی با موضوعات انسانی علاقه دارند.
دربارهی میچ آلبوم
میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامه نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتابهای میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شدهاند. میچ آلبوم را البته به خاطر داستانهای الهام بخشش میشناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار شده، میتوان به پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید، نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید، سهشنبهها با موری و به اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد. میچ آلبوم در حال حاضر به همراه همسر خود جینین سابینو در شهر دیترویت میشیگان زندگی میکند.
بخشی از کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید
آبی. همهچیز آبی بود. تنها یک رنگ آنی را احاطه کرده بود. گویی او را رنگ کرده باشند. حس بینهایت سبکی داشت و بهطرز ناآشنایی کنجکاو بود.
من کجام؟
چه اتفاقی افتاده؟
پائولو کجاس؟
نمیتوانست اعضای بدنش را ببیند. رنگ آبی مانند یک روانداز همهجای بدن بهغیر از چشمهایش را پوشانده بود. ناگهان یک صندلی با روکش چرم قهوهای را مقابل چشمانش دید که تا سینهاش بالا آمده بود و در هوا معلق مانده بود. در مسیر بالاتر از آن ریل نقرهایرنگی دیده میشد، گویی قطعهای مربوط به هواپیما یا اتوبوس بود.
آنی بهطور غریزی خواست آن را لمس کند ـ اما ناگهان شوکه شد چون دست راستش بدون اینکه به چیزی وصل باشد، مقابل او معلق مانده بود. بدون مچ و ساعد. بدون بازو و شانه. متوجه شد که رنگ آبی تنش را نپوشانده بلکه او اصلاً جسم ندارد. هیچ قسمتی از بدنش را نداشت، نه وسط، نه پایین. نه شکم و نه پاها.
این دیگه چیه؟
بقیهٔ بدنم کجاس؟
من اینجا چهکار میکنم؟
صندلی را کنار زد و صندلی محو شد. صندلی دیگری، کمی دورتر ظاهر شد. آن را گرفت اما آن هم ناپدید شد. صندلی جدیدی در حال پدیدار شدن بود و او را به سمت جلو راهنمایی میکرد. سرانجام به درِ اتاقکی با دستگیرهٔ برنز رسید. دسته را به پایین فشار داد.
با این کار، از بیرون به درون راه پیدا کرد. کنار آنی یک ترن بود که بهنظر نقاشیای میآمد که هنرمندی آن را با مداد کشیده باشد، سقف آن کوتاه و کفِ فلزیاش پیچ شده بود. پنجره، راهروی بین چرخها، اهرم و ابزار کار، همهجا دیده میشد. قطاری از سالهای ۱۹۵۰ بود.
این دیگه چه خوابیه که میبینم؟
چرا اینقدر احساس سبکی میکنم؟
بقیه کجان؟
چیزی توجهش را جلب کرد. درست همان بالا. روی صندلیِ راهنما. کلهای کوچک دید، بعد دیگر آن را ندید.
صدای فرد جوانی شنیده شد.
ـ بله، بله.
اگر این یک خواب معمولی بود، آنی ممکن بود از آن فرد غریبه فرار کند. همانطور که ما همیشه در خواب از غریبهها میترسیم. اما در دنیای پس از مرگ ترس از چیزی وجود ندارد. آنی آنقدر جلو رفت تا نزدیک صندلی رسید. وقتی پایین را نگاه کرد، چیزی را دید که اصلاً انتظارش را نداشت.
پشت فرمان صندلی قطار، پسری با پوست قهوهای و موی سیاه براق نشسته بود. تیشرت راهراهِ آستینکوتاه تنش بود و یک هفتتیر اسباببازی هم در دست داشت. پسرک پرسید:
ـ تند میرم؟
حجم
۱۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه