کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه
معرفی کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه
کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه مجموعه داستانهای کوتاه از محمد حسن شهسواری است. این اثر شامل هشت داستان کوتاه است که برای اولین بار در سال ۱۳۷۹ منتشر شدند و برخی از داستانهای این کتاب نویسنده را به شهرت رساندند.
درباره کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه
کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه شامل هشت داستان کوتاه است. داستانهایی که در عین استقلال بهم پیوستگی خاصی دارند و شخصیتهایی که در داستانهای مختلف تکرار میشوند و نقشهای متفاوتی را بر عهده میگیرند. داستانها به روابط میان پدران و پسران به خوبی پرداخته است و در عین حال تلاش نویسنده برای نشان دادن فجایع پنهان در قالب زندگی و روایت خاص او به جذابیت داستانها کمک کرده است.
کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات داستانی و داستان کوتاه را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره محمد حسن شهسواری
محمد حسن شهسواری در سال ۱۳۵۰ در بیرجند متول شد. او نویسنده و روزنامهنگار ایرانی است. محمد حسن شهسواری تحصیلاتش را در رشته ارتباطات به پایان برد و داور چند جشنواره و مسابقه ادبی از جمله جایزه هوشنگ گلشیری، مسابقه بهرام صادقی و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی است. از میان آثار محمد حسن شهسواری میتوان به رمانهای پاگرد، وقتی دلی، میم عزیز و حرکت در مه اشاره کرد.
بخشی از کتاب کلمه ها و ترکیب های کهنه
من گفتم «گفتن پنج هزار تومن بیارین.» بابا اول چیزی نگفت. به من نگاه کرد. بعد به سقف، بعدشم بلند شد رفت طرف کمدش. اون روزا روزایی بود که بابا بعدازظهراش نمیرفت شیفت شب. حالش بهتر بود. مامان هم تو خونه بود. مامان گفت «احمد!» بابا گفت «چیه؟» کنار کمدش بود. مامان گفت «میتونی علی رو فردا هم ببری ادارهت؟» بابا گفت «چیزی شده؟» مامان گفت «فردا صبح باید برم خونهٔ اون پسره.» بابا گفت «کدوم؟» مامان گفت «همونی که هفتهٔ پیش زدمش. باید برم از پدر و مادرش معذرت بخوام.» بابا گفت «تو روز؟ وسط کلاس درس؟» مامان گفت «آقای مدیر اینجوری میخواد. طرف از اون کلهگندههاست. میفهمی که؟» بابا سر تکون داد. کنار کمدش وایستاده بود. اون همونروزایی بود که مامان و بابا از چند روز قبلش همهجا رفته بودن. همهکار کرده بودن. بابا گفت «چارهای نداریم. باید جور کنیم مریم.» مامان گفت «میدونم احمد، اما از کجا؟» بابا گفت «نمیدونم. اما باید جور کنیم.» مامان گفت «ششصد هزار تومن؟ ظرف دو هفته؟!» بابا گفت «اگه جور نکنیم ــ نه، دوباره آوارگی شروع میشه مریم.» مامان گفت «میدونم.» بابا گفت «آدم نمیدونه به صاحبخونهای که فقط میگه شرمنده چی بگه.» دو هفته پیشش آقای کمالی اومد دمدر. خودش طبقهٔ پایین مینشست. بابا رفت در رو باز کرد. زود برگشت. گفت «کمالی میگه ششصد بذارین رو پول پیش.» مامان گفت «نه!» بابا گفت «الان گفت.» مامان گفت «خدایا!» آقای کمالی هر ماه میاومد دمدر، دستش رو تکیه میداد به دیوار و میگفت «شرمنده.» دیگه چیزی نمیگفت. حتا جواب سلام. پولش رو میگرفت و میرفت. مامان میگفت «میتونه چک بگیره. ولی نمیگیره. خوشش میآد هر ماه بره دم خونهٔ مستأجرا و دستش رو تکیه بده به دیوار و بگه شرمنده و پولش رو بخواد.»
حجم
۶۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۶۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان اخر بهترین داستان از این کتاب بود✔️ بقیش کلیشه ای بود و به جز کلیشه ای ها بقیه رو دوست داشتم تقریبا ولی اخر موفق ترین داستان بود
این چه سبک نوشتنه! دوست نداشتم