کتاب مرداد دیوانه
معرفی کتاب مرداد دیوانه
کتاب مرداد دیوانه نوشته محمدحسن شهسواری است که در گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این کتاب یکی از آثار مجموعه رمان ژانر جنایی انتشارات ققنوس است. جمجمه جوان، کاجها وارونهاند و مرداد دیوانه عنوانهای این مجموعهاند.
درباره کتاب مرداد دیوانه
مرداد دیوانه اولین جلد از مجموعه رمان ژانر است و داستان بر اساس یک قتل مرموز و خانوادگی است. در آغاز داستان با زندگی شهرداد شاهانی آشنا میشویم. او زندگی خوبی دارد و احساس خوشبختی میکند اما یک قتل تمام زندگیاش را زیر و رو میکند و او را به فکر انتقام گرفتن میاندازد.
او به دنبال پیدا کردن سرنخهایی از این حادثه در ماجراهایی گرفتار میشود و نتیجه این ماجراها، آشنایی با ساغر و سهراب است. خواهر و برادری که هر کدام به نوعی با این اتفاق ارتباط دارند. بعد از این آشنایی ساغر هم به یکی از راویان داستان بدل میشود.
هر فصل داستان از زبان یکی از این دو نفر روایت میشود.
کتاب مرداد دیوانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مرداد دیوانه را به دوستداران داستانهای دلهرهآور و جنایی دعوت میکنیم.
درباره محمد حسن شهسواری
محمد حسن شهسواری در سال ۱۳۵۰ در بیرجند به دنیا آمد. در رشته ارتباطات تحصیل کرده است و به عنوان نویسنده و روزنامهنگار فعالیت میکند. او در چند جشنواره و مسابقه ادبی مانند جایزه هوشنگ گلشیری، مسابقه بهرام صادقی و جایزه منتقدان و نویسندگان به عنوان داور فعالیت کرده است.
از محمد حسن شهسواری تا به حال کتابهای پاگرد، وقتی دلی، میم عزیز و حرکت در مه منتشر شده است.
بخشی از کتاب مرداد دیوانه
داخل زندان برای به دست آوردن مواد هر کاری میکردم. از شستن لباس گردنکلفتها گرفته تا خبرچینی و تمیز کردن مستراح و هزار کار بدتر. من نه چاقوکش بودم، نه گردنکلفت، نه موادساز و نه جیببر بهدردبخور. و نه ساقی. برای همین پستترین کارها را انجام میدادم. مجبور بودم به جای بقیه مستراحها را خوبِ خوب بسابم و به جایش مواد بگیرم. هرچه بیشتر میسابیدم امتیاز بیشتری نصیب طرفی میشد که من آن روز به جایش کار میکردم. و البته مواد بیشتری نصیب من میشد. مستراحشویی چیزی نبود که هر کسی تحمل کند. آن هم با زندانیهایی که معدهشان دربوداغان بود. هیچوقت هم بهش عادت نمیکردی. یک بار وقتی داشتم مستراح را میشستم، کمال جالی، رئیس یکی از باندهای مواد مخدر، با یکی از افرادش آمد دستشویی. طرف رفت تو. بعد یک صدایی آمد. کمال جالی رفت داخل دستشویی و یکهو صدای فحشش بلند شد. در را باز کرد و بیرون آمد. نگو موادی که طرف تو پلاستیک کوچکی در مقعدش جاساز کرده بود افتاده بود توی چاه مستراح. کمال یقهام را گرفت و گفت شده با زبان، باید آن را دربیاورم.
در زندان چیزی به اسم بیطرفی نداریم. باید خیلی زود طرفت را مشخص کنی. من مثلاً از افراد گروه فریبرز سگکش بودم. یک کارگر سادۀ باند فریبرز سگکش بودم و بدون شک او برای آدم زاغارتی مثل من، تو روی کمال جالی نمیایستاد. کاری از دستم برنمیآمد. باید انجامش میدادم. پلاستیک بزرگی را تا آرنج کردم توی دستم و گره زدم به بازویم. رفتم توی مستراح و فروکردم در عمق چاه. بدیاش این بود که با وجود آن پلاستیک، با کف دستم نمیتوانستم پلاستیک مواد را تشخیص بدهم. کمال مثل شمر بالای سرم ایستاده بود. هیچ چارهای نبود جز اینکه با دست برهنه این کار را بکنم. لباسهایم را درآوردم و تا خود آرنج دستم را کردم توی چاه. همهچیز را آرام لمس میکردم تا بالاخره آن تکۀ نجاست را پیدا کردم و تحویل کمال جالی دادم و جانم را دربردم.
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
نظرات کاربران
بنظرم داستان خیلی ضعیف بود. در ژانر جنایی داستانهای خوب کم نیست. توصیه نمیکنم کسی وقتش رو با این داستان هدر بده.
داستان سرگرم کننده بود برای ۱ بعد ازظهر. خیلی مدرن و تکنیکال نبود. ی داستان پر از حادثه با ی تم عاشقانه.
داستان خیلی کلیشه داشت، بیشترش هم نویسنده داشت پیشینه شخصیت رو تعریف میکرد و نمیرفت سر اصل مطلب. بعضی جاها باید خودت حدس میزدی الان چه زمانیه. و درضمن حس میکنم بعضی جاها توصیفات نویسنده بیش از حد اروتیکه.
باتوجه به رمان های میم عزیز ووقتی دلی ،توقع رمان سطح بالاتری ازاین نویسنده را داشتم