کتاب شب آتش
معرفی کتاب شب آتش
کتاب شب آتش نوشته اریک امانوئل اشمیت است که با ترجمه وحیده نعیمآبادی از فرانسه به فارسی منتشر شده است. اریک امانوئل اشمیت نویسنده، فیلسوف و نمایشنامهنویس فرانسوی-بلژیکی است که با نمایشنامههای بسیار مشهور شده است. از مشهورترین آثار او در فارسی میتوان به مهمانسرای دو دنیا و عشقلرزه اشاره کرد.
کتاب شب آتش ما را به سفری پرماجرا و عجیب در صحرای آفریقا میبرد. سفری که در آغاز با فردی بیدین شروع میکنیم و در ادامه در مسیر تعالی قرار میگیریم. به گفتهٔ خود امانوئل اشمیت در سال ۱۹۸۹ در سفری به صحرای هقار نوعی تجربهٔ معنوی فوقالعاده داشت که او را بهطور جدی در مسیر نوشتن قرار داد. شاید کتاب شب آتش تصویری از همین مسیر است که نویسنده در اختیار ما قرار داده است.
خواندن کتاب شب آتش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به آثار اشمیت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شب آتش
آشپزخانه و یک اتاق نشیمن مشترک برای همه اهل خانه. حتی حداقلهای زندگی را اینجا نمیشد دید. اتاق کوچکتر دیده نمیشد؛ زیرا جایی که همسر و دختران موسی غذا را آماده میکردند با پردهای از جنس کتان پوشانده شده بود.
شب را در همین سلولمانندِ خالی گذراندم. اتاقی با تمیزی خارقالعاده که هر شب، اتاق خواب همهٔ خانواده بود. علیرغم نبودن مبلمان و خردهریزها و عکسهای روی دیوار، سالاد کوسکوس۶ با گوشت و سبزیجاتی که مثل جواهرات روی بالش بلغور آرمیده بودند، رنگارنگ، براق و دلنشین به نظر میآمد.
و اما چای نعنا... عالی بود و بیشتر از نوشیدنی اعلای بورگنی روی من تأثیر گذاشت؛ شیرین، معطر با مشک و انواع ادویهها، نمایشی از طعمها در دهانم، گاه عجیبوغریب، گاه آشنا، گاه وحشی و گاه آرامبخش؛ بهگونهای که سر را به دَوران میانداخت.
بیرون از خانه شب روی شهر سایه انداخته و همزمان دمای هوا کم و کمتر شده بود. طی بیست دقیقه، آسمان شفق، رنگ ارغوانیاش را تبدیل به نفسی عمیق کرد که دشت را حتی بدون چمن و بوته تازه میکرد. آنگاه سیاهی برندهٔ این مبارزه بود؛ سیاهی که بهطور قطع حتی فریاد باد را در حلقوم خفه میکرد.
پرتو یک چراغ روغنی که به صورتهای ما نوری مثل مایعی طلایی میپاشید، گفتوگوی ما را بهآسانی جاری میکرد.
جرارد کارگردان فیلم و من که سناریست او بودم، نشسته روی زمین، میزبانمان را سؤالپیچ کرده بودیم و او به هرکدام از ما با صدای مبهمش که طنین آن، طعم میوهٔ تازه داشت، جواب میداد.
بیش از گفتوگوی بینمان، دستهای طوارقی او بود که من را مجذوب کرد. دستانی کشیده و مرموز، انگشتان ظریفی که مثل پاهای عنکبوت در کف دستش آرام گرفته بودند. این دستها مرتب بهسمت ما میچرخیدند، به ما غذا تعارف میکردند یا توضیح میدادند و من خیلی زود به این دستهای غریبه اعتماد کردم. داشتیم دربارهٔ زندگی مرد طوارقی صحبت میکردیم. موسی اگرچه خانهای در تمنراست داشت، مثل عشایر بود که نه ماه سال را در صحرا روزگار میگذراند.
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
نظرات کاربران
واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم. نویسنده، تجربهی سفر رو ژوری مطرح میکنه که خواننده هم دقیقا انگار در همون زمان و مکان قرار میگیره. 👌😍داستان در مورد یک فیلسوفه که به مراکش صفر میکنه و اونجا با گروهی
دور مانده از جمع ،بی هویت دراتاق زیر شیروانی.تحقیر اعتقادات دانشمندان.تمایلات یهودی.بی پروایی دربیان تمایلات شخصی ،والبته ترجمه ای درباری.