کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات)
معرفی کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات)
کتاب الکترونیکی «شور عشق (دفترچه خاطرات)» نوشتهٔ نیکلاس اسپارکس با ترجمهٔ مهدی سجودی مقدم در انتشارات مهراندیش چاپ شده است. زبان لطیف و عاشقانه کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات)، به همراه سایر ویژگیهای آن، باعث میشود که کتاب به سرعت با استقبال عموم مردم مواجه شود و از فروش بسیار بالایی برخوردار گردد. چیزی نمیگذرد که «شور عشق» به زبانهای مختلف دنیا ترجمه میشود و فیلم آن بر صفحهٔ سینماهای جهان میدرخشد.
درباره کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات)
نیکلاس اسپارکس، درونمایهٔ واقعی رمان خود را از زندگی پدربزرگ و مادربزرگ همسرش به امانت میگیرد. تقریباً شصت سال از ازدواجشان گذشته است که نیکلاس با آنها آشنا میشود و درمییابد که چه عشق باشکوهی میان آنها وجود دارد و تا چه اندازه عاشقانه به یکدیگر عشق میورزند. عواطف درونی و باورهایش، او را ترغیب میکند تا از زندگی آنها بهره جسته، با نگاهی به شرایط اجتماعی روزگار خود و رشد بیماری آلزایمر در میان پیرمردان و پیرزنان «شور عشق» را خلق نماید.
نیکلاس اسپارکس موفق میشود به مردم دنیا نشان دهد، حتی امروز که زندگی بیمحابا در مرزهای بیکران دانش و تکنولوژی پیش میتازد و مدیریت زمان همه چیز را به سوی بهینهسازی و نظم نوین زندگی میراند، باز هم عشق وجود دارد و هر جا عشق وجود دارد، لاجرم خوشبختی و سعادت نیز میتواند وجود داشته باشد.
کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و خواندن خاطرات پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب شور عشق (دفترچه خاطرات)
از راهرویی که با کاشیهای سفید و خاکستری پوشیده شده است، عبور میکنم، رنگ کاشیها، رنگ موهای خودم و اکثر کسانی را که در اینجا زندگی میکنند، بهخاطرم میآورد. البته هنوز این وقت صبح، در اینجا تنها هستم و بقیه در اتاقهایشان شاید مشغول نگاه کردن به تلویزیون هستند. آنها هم مانند من به این زندگی عادت کردهاند... به گمانم، اگر انسان فرصت کافی بیابد، با هر شرایطی خود را وفق میدهد.
از فاصلهای نهچندان دور، صداهای گرفتهای از گریه و ناله را میشنوم و من بهخوبی میدانم که آن صداها از چه کسی است....! پرستارها مرا میبینند، لبخندی به هم میزنیم و سلامی رد و بدل میکنیم. با هم دوست شدهایم و اغلب با هم صحبت میکنیم، اما یقین دارم آنها چیزی از من نمیدانند و نمیدانند که روزهایم را با چه سودایی سپری میکنم.....! در همان حال که از مقابلشان میگذرم، نجواکنان به هم میگویند: «بازم داره میره اونجا!» و میشنوم که میگویند: «خدا آخر و عاقبتشونو بهخیر کنه...» اما آنها هیچوقت بهطور مستقیم چیزی را در این مورد به من نگفتهاند. شک ندارم خیال میکنند اگر اول صبح در این مورد با من صحبت کنند، باعث رنجش من خواهند شد.... البته، شاید هم حق با آنها باشد، با شناختی که از خودم دارم، احتمالاً درست میگویند.
یک دقیقه بعد به اتاق مورد نظرم میرسم، مطابق معمول در به رویم باز است. دو پرستار دیگر هم در اتاق هستند، به محض اینکه وارد اتاق میشوم، هر دو لبخندی میزنند و با صدایی شاد و سرزنده به من صبح بهخیر میگویند. من هم از حال و احوال بچهها، مدرسههایشان و تعطیلاتی که در راه است، سؤال میکنم و در همان حال که حدود یک دقیقه با آنها حرف میزنم، صدای ناله و گریه او نیز به گوش میرسد، اما به خلاف من که نسبت به آن صدا حساس هستم، بهنظر میرسد که برای آنها بیتفاوت شده است و دیگر توجهشان را جلب نمیکند.
حجم
۲۴۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۲۴۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
نظرات کاربران
توصیفات اضافی نویسنده از طبیعت حالات و احوالات و احساسات اونقدر زیاد و طولانی بودک از هر ۵ صفحه یک صفحه رو میخوندم تا کتاب زودتر ب پایان برسه خلاصه داستان عشق دو نوجوانه ک سالها از هم دور افتادن ودر