کتاب شکارچی کرم ابریشم
معرفی کتاب شکارچی کرم ابریشم
کتاب شکارچی کرم ابریشم نوشته امیر تاجالسر است که با ترجمه محمد حزباییزاده منتشر شده است. این کتاب داستان عجیبی از تناقض است که خواننده را با خود همراه میکند، داستان مردی که زندگیاش با یک حادثه تغییر میکند.
درباره کتاب شکارچی کرم ابریشم
عبدالله مامور امنیتی و سانسورچی آثار ادبی است. او کار و زندگیاش را دارد تا اینکه بر اثر حادثهای در زمان ماموریت پا و شغل و جایگاهش را از دست میدهد. او نمیداند باید چه کار کند تا اینکه ناگهان هوس عجیبی به سرش میزند، میخواهد نویسنده شود! رمانی بنویسد، برای این کار تلاش میکند خود را به حلقه نویسندگان کافهنشین نزدیک کند، گروهی که زمانی بر حسب وظیفه شغلی مواظبشان بود و درباهشان گزارش مینوشت. این کتاب خواننده را با خود به قلب داستانی عجیب میبرد و او را با شخصیت داستانش همراه میکند.
خواندن کتاب شکارچی کرم ابریشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره امیر تاجالسر
امیر تاج السر سال ۱۹۶۰ در شمال سودان متولد شد. علاقهاش به شعر باعث شد که خیلی زود به سرودن شعر روی بیاورد. اشعار عامیانه میگفت و بعضی سرودههایش ترانه خوانندگان شد. در مصر پزشکی خواند و به سرودن شعر ادامه داد؛ البته این بار به زبان فصیح و معیار. اشعارش در نشریات مهمی چون الشرق الاوسط منتشر میشد تا اینکه در سال ۱۹۸۸ با چاپ رمان «کرمکول» به نقطه ی عطفی در نویسندگی رسید. کتابی که برای چاپش ناچار شد ساعت مچیاش را گرو بگذارد. بااینحال این رمان کم حجم در محافل ادبی با اقبالی وسیع روبه رو شد. این اتفاق، با پایان دوره تحصیلات این نویسنده تازه کار همزمان شد. وی به کشورش بازگشت و در مناطق پرت و دورافتاده به طبابت مشغول شد. امیر تاج السر به دلیل الزامات شغلی اندکی از نویسندگی فاصله گرفت، اما تجربیاتش در این مناطق مخزن و گنجینه نوآوریهایش شدند.
سال ۱۹۹۳ او را به دوحه، پایتخت قطر، منتقل کردند. سال ۱۹۹۶ و بعد از فاصلهای ده ساله با دنیای کتاب و نشر، دومین رمانش «سماء بلون الیاقوت (آسمانی به رنگ یاقوت)» را منتشر کرد. بعد هم دو رمان دیگر با همین حال و هوا به نامهای «نار الزغارید (آتش هلهلهها)» و «مرایا ساحلیه (آینههای ساحلی)» نوشت. منتقدین رمان دوم را نوعی تحول در نویسندگی تاج السر میبینند. اوج شهرت این پزشک دلبسته ادبیات را رمانی دیگر در سال ۲۰۰۲ رقم زد؛ مهر الصیاح (مترجم فرانسوی عنوان کتاب را به «le council de cris» ترجمه کرده؛ یعنی «انجمن یا مجمع ناله». پس از آن، تقریباً امیر هر سال یک رمان نوشت و به یکی از نویسندگان مطرح و پركار جهان عرب بدل شد. فضای اغلب رمانهایش همان دنیای کاری او در سودان است و به گفته خودش همه را مدیون دوره تجربهاندوزی در دنیای پزشکی است؛ کمی از حقیقت و دنیای واقعی آمیخته به خیال.
تاج السر ساده مینویسد، زبانش سلیس و روان است. نوشتههایش تهمایهای از طنز دارند، اما به نرمی خواننده را به فکر وامیدارند و او را با زوایای روح بشر روبه رو میکنند. کتابهای تاج السر به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، چکی، و اسپانیایی ترجمه و منتشر شده و جوایزی دریافت کرده است.
رمان «عطر فرانسوی» از اين نويسنده اولين كتابى است كه چندى پيش با ترجمه محمد حزبائیزاده در نشر هیرمند به چاپ رسید.
بخشی از کتاب شکارچی کرم ابریشم
ناگهان دیدم نور ماشینی از طرف مزرعه به سرعت میآید طرف ما. من و همکارم دستپاچه شدیم. خنده یازدهمش را قورت داد، من هم توی بیسیم داد زدم تا به فرماندهی اطلاع بدهم و کسب تکلیف کنم. دستور محکم و قاطع رسید: «فوریبرید دنبالشون.» بکوب خودمان را از کمرکش تپه بالا کشیدیم. نور ماشین ما، رمل و ریگزار را شخم زد و چشممان افتاد به دو تا بز ریقو که شبانهول میگشتند. درست نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، فقط یادم میآید کهآن ماشین یکبارهچرخید و برگشت طرفما. ون قرمز رنگی بود. وانت ما کله معلقی زد و دل و رودهاش پخش هوا شد. من، همکارم ع. ب. و راننده، پای تپهی رملی ولو شدیم و از هوش رفتیم.
راننده در دم کشته شد و ع. ب. بر اثر ضربهای که به سرش وارد آمده بود، حافظهاش را از دست داد و برای همیشه رعشه گرفت و هیچوقت هم خوب نشد. من ساق پای راستم را از دست دادم. توی بیمارستان نظامی قانقاریا گرفت و آن را بریدند. گزارشهای بعدی حکایت از آن داشت که ماشین ون قرمز رنگی که از طرفمزرعه میآمد، به دستگاه امنیتی دیگری تعلق داشتکه بدون هماهنگی با ما در حال انجام مأموریت در سطحی بالاتر بود؛ چون درجهی رانندهشان از درجهی رانندهی ما بالاتر بود. مأموریتشانحول و حوش همین کارهای مشکوک دور میزد و قصد نفوذ داشتند و چیزی نمانده بود به نتیجه برسند، که حضور ما باعث میشود عملیاتشان لو برود.
مجردم و با اینکه دهها دختر جوان وارد زندگیام شدهاند که میتوانستند خانهام را پر از وراجی و بچه بکنند، اصلاً به فکر ازدواج نیفتادهام. نه برادری دارم و نه خواهری. تنها یک عمهدارم ث. که همین دور و بر ما خانهای دارد. شوهرش ماساژور یک تیم ورزشیاست. روزهایی که زمینگیر بودم میآمد و تر و خشکم میکرد. قبل از اینکه از پای مصنوعی استفاده کنم، کمک میکرد بلند شوم. برایم غذا میپخت و لباسهایم را میشست و اتو میکشید. وقتی چشمش به اسلحهی غبار گرفتهای میافتاد که روی میز پرت شده بود یا صدای خِشخِشبیسیم را میشنید، یا میدید با خط خرچنگ قورباغهچیزی روی کاغذهای زرد مینویسم عاشق گزارشنویسی روی این کاغذها بودمتمامی هیکلش به رعشه میافتاد. وقتی هم آخر سر راه افتادم و دیگر لازم نبود برای انجام کارهای روزمرهکسی دستم را بگیرد، عمهام ث. به بهانهی درد لگن خاصره غیبش زد. دردی که مدتها پیش خوب شده و حالا به خاطر خم شدن بیش از حد، عود کرده بود. مرا با تنهایی بزرگی که در همهی چیزهای دور و برم نقش بسته بود، رها کرد. لاینقطع فکر میکردم. افکار عجیب و غریبی به من هجوم میآورد. بهطور قطعاگر آن تنهاییبزرگ نبود، سر و کلهشان پیدا نمیشد...
رمانی مینویسم.
حجم
۱۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۱۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
نظرات کاربران
برای کسایی که اول راه نویسندگی هستند کتاب خوبیه 👍
برای کسانی که علاقمند به نویسندگی هستند، انگیزهی خوبی میده .
معرکه... تموم ترجمه های این مترجم عالیه